.......:
دانايي فرا نمي گيرد مگر براي عمل كردن:
لا يَعلمُ إلّا لِيَعْملَ!
حكمت (دانشي كه تاريخ مصرف ندارد) گمشده ي اوست:
ضالة العاقل الحكمة فهو أحق بها حيث كانت!
در حكمت بسيار ميانديشد:
كَثرَةُ النَّظَرِ في الحِكمَةِ تَلقَحُ العَقلَ!
به كم و كاست دنيا در صورتي كه با حكمت و خردورزي همراه باشد خرسند است ؛ ولي اگر دنيا را داشته باشد و از حكمت و دانش كم بهره باشد خرسند نيست:
رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدّنيا مَعَ الحِكمَةِ ؛ و لَم يَرضَ بِالدُّونِ مِنَ الحِكمَةِ مَعَ الدّنيا!
تفريح و لذتش حكمت و دانش است:
الحِكمَةُ رَوضَةُ العُقَلاءِ و نُزْهَةُ النُّبَلاءِ!
از تجربيات پند گيرد:
وَعَظَتهُ التَّجارِبُ!
ديگران مايه ي پند او ميشوند:
اتعظ بغيره!
از يك سوراخ دوبار گزيده نمي شود:
لا يُلسَعُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ!
انتقاد كننده اش را دوست دارد:
لا تُعاتِبُ الجاهل فَيَمقُتُكَ، و عاتِبِ العاقل يُحبِبكَ!
آن را كه عيب هايش را به او هديّه كند از بهترين دوستان خود ميشمارد:
أحَبُّ إخواني إلَيَّ مَن أهدي إلَيَّ عُيوبي!
آزمندي و حرص از او سر نمي زند:
لا يَبدو مِنهُ الحِرصُ!
امروزش از ديروزش بهتر است:
كانَ يَوْمُهُ خَيْراً مِنْ أَمْسِهِ!
در جستجوي كمال است و پول پرست نيست:
يَطلُبُ الكَمالَ و الجاهِلُ يطلُبُ المالَ!
از احمق، گنه كار و بي شخصيت انتظار دادرسي و انصاف ندارد:
ثَلاثَةٌ
لا يَنتَصِفونَ مِن ثَلاثَةٍ أبَداً: العاقِلُ مِن الأحمَقِ، و البَرُّ مِن الفاجِرِ، و الكَريمُ مِن اللَّئيمِ!
از هر چه ناروا و ناشايست است دوري ميكند حتي اگر ممنوع نباشد:
لَو لَم يَنْهَ اللَّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوجَبَ أنْ يَجْتَنِبَها العاقِلُ!
يك بعدي نيست:
أن يكونَ لَهُ ساعاتٌ!
در زندگي برنامه ريزي و تعادل دارد:
لَهُ ساعاتٌ: ساعَةٌ يُناجِي فيها رَبَّهُ عزّوجل، و ساعَةٌ يُحاسِبُ نَفسَهُ، و ساعَةٌ يَتَفَكَّرُ فيما صَنَعَ اللَّهُ عزّوجل إلَيهِ، و ساعَةٌ يَخلُو فيها بِحَظِّ نفسِهِ مِنَ الحَلالِ، فإنّ هذهِ الساعَةَ عَونٌ لِتلكَ الساعاتِ، و استِجمامٌ للقُلوبِ و تَوزِيعٌ لها!
راز دار است:
صَدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرِّهِ!
مردم نمي دانند در درون او چه ميگذرد:
لا يَدري الناسُ ما في نفسِهِ!
در بر آوردن نيازهاي خود از « پوشيده داشتن » كمك ميگيرد:
اسْتَعينوا علي قَضاءِ حَوائجِكُم بالكِتْمانِ، فإنَّ كُلَّ ذي نِعمَةٍ محَسودٌ!
هر چه بر سن و سالش ميگذرد پخته تر ميشود:
إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ!
حدس و گمانش از يقين نادان درست تر از آب در ميآيد:
ظنُّ العاقِلِ أصَحُّ مِن يَقينِ الجاهِلِ!
نسبت به آن چه نادان بدان مايل است بي ميل است:
يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيه الجاهل!
به آن چه نفسش زيبا ميشمارد اطمينان نمي كند:
لم يثق بكل ما تُسَوِّلُ له نفسُه!
به شهوات بهايي ندهد:
استَهانَ بِالشَّهَواتِ!
خواهشهاي مادي در نظر او ناچيز است
:
هانَت علَيهِ شَهوَتُهُ!
شهوتران و هوس باز نيست:
ذَهابُ العَقلِ بَينَ الهَوي و الشَّهوَةِ. قَرينُ الشَّهوَةِ مَريضُ النّفسِ، مَعلولُ العَقلِ!
شهوت و غرايزش را مديريت ميكند:
غَلَبَ شَهوَتَهُ!
بر هوي و هوسش چيره است:
غلب هواه!
هيجانهاي خود را مديريت و كنترل ميكند و بدمستي نمي كند:
يَحتَرِس مِن سُكرِ المالِ و سُكرِ القُدرَةِ و سُكرِ العِلمِ و سُكرِ المَدحِ و سُكرِ الشَّبابِ، فإنَّ لِكُلِّ ذلكَ رِياحاً خَبيثةً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ!
هيجانهاي خشم، ميل و ترس خود را مديريت ميكند:
مَنْ يَمْلِكُ نَفْسَهُ إِذَا غَضِبَ وَ إِذَا رَغِبَ وَ إِذَا رَهِبَ!
در ميلها و خواهش هايش ميانه رو و معتدل است:
القَصدُ عِندَ الرَّغَبِ!
به هنگام ترس صبور و شكيباست و دستپاچه نمي شود:
الصَّبرُ عِندَ الرَّهَبِ!
خشم خود را فرو ميخورد:
و الكاظمين الغَيظِ
به هنگام خشم بردبار است:
الحِلمُ عِندَ الغَضَبِ
با داشتن قدرت و قوت انصاف ورزد:
أنصَفَ عَن قُوَّةٍ!
#دانستنیهای خانواده سبز
✍مهدی واعظ موسوی
https://eitaa.com/zandahlm1357