.......: ۲۷ شب حمله ی عراق به خرمشهر، حسین بین نماز مغرب و عشا، در مسجد جزایری سخنرانی کرد و پیشنهاد کرد که پس از نماز، تا مقر سپاه راهپیمایی انجام شود. پس از نماز، نمازگزاران به منظور اعلام آمادگی در دفاع از کشور، راهپیمایی کردند و مقابل مقر سپاه پاسداران تجمع نمودند. در آنجا فریاد حسین به گوش می‌رسید که می‌گفت: امشب، شب عاشورا است. کسانی که می‌خواهند با اباعبدالله ع باشند، تصمیم خود را بگیرند! آن شب چند اتوبوس از داوطلبان به سوی خرمشهر حرکت کردند. ۲۸ با پولی که قرض کرده بود، یک دستگاه موتور گازی خریده بود. با این موتور به رادیو اهواز می‌رفت و سخنرانی جنگ‌های پیامبر را اجرا می‌کرد. از رادیو درمی آمد و با همان موتور به جلسه فرماندهان می‌رفت تا در جریان وضعیت جبهه قرار گیرد. ۲۹ در پاسخ به این سؤال که چرا به هویزه آمده است، گفت: من قبلاً نهج البلاغه را به صورت نظری تدریس می‌کردم و حالا می‌خواهم در هویزه آنچه را که تدریس کرده ام، به صورت عملی پیاده کنم. ۳۰ با رزمندگان نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز بچه‌ها دور من جمع شدند و هر کس با من صحبتی داشت. بعد از لحظاتی نگاهم به سید حسین افتاد. دیدم قرآنی در دست دارد و عده ی زیادی از بچه‌ها دور او هستند. به قدری زیبا از قرآن و استقامت در جنگ و... صحبت می‌کرد که من تعجب کردم. 📚پیک افتخار خاطرات شهید حسین علم الهدی https://eitaa.com/zandahlm1357