.......:
تاثیر دعا
بعد از بازجویی اولیه مرا در سالن مستطیل شکل بزرگی که شبیه سردخانه بود حبس کردند دو در آهنی در دو سو قرار داشت. در و دیوار سرد و سیمانی سالن همراه با سکوتی که فضا را گرفته بود ترس عجیبی را در جانم انداخت، نشستم، تکیه بر دیوار دادم. افکار
شوم و وحشتناکی در سرم افتاده بود احساس میکردم هر لحظه یکی از آن درها باز میشود و چهره منحوس و خشن یکی از بازجوها برابرم ظاهر میشود. خستگی و کوفتگی راه و بی خوابی امانم را بریده بود اما تا پلک بر هم میگذاشتم ترس مثل پتکی بر سرم فرود میآمد، چشم باز میکردم و دوباره به در خیره میماندم. به نماز و دعا نشستم اشک میریختم و ائمه معصومین را صدا میزدم، حالم دگرگون شد و رویایی دیدم در سالن باز شد و به من گفتند: مولا علی (ع) به دیدنت آمده آن بزرگوار نگاهی به من انداخت و رفت. از خواب پریدم، اطمینان خاطر پیدا کرده بودم، دیگر آن افکار شوم و عجیب در سرم نبود، دیگر از در و دیوار سالن ترسی نداشتم و بقیه کارها را به خدا واگذار کردم. [۱]
----------
[۱]: راوی: خدیجه میرشکار- آزاده- کتاب «اسیر شماره ۳۳۹»، صفحه ۳۸
📚خاطراتی از حضور زنان در دفاع مقدس
https://eitaa.com/zandahlm1357