دستیاران خودش بعدها نوشته اند و منتشر کرده اند.
از لحاظ فساد اداری در مدیریتها، صلاحیتها را رعایت نمیکردند، وابستگیهای به خودشان و دستورات سرویسهای اطّلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاک قرار میدادند و کسانی را سر کار میآوردند. این، ببینید یک حکومتی که در رأس خودش رشوه میگیرد، ثروت اندوزی میکند، معامله ی قاچاق میکند، به مردم خیانت میکند، این رژیم، چه جور رژیم و چه جور حکومتی است. این فساد، که البتّه اینها را اگر بخواهد کسی با دلائل و شواهدش بگوید، کتابها خواهد شد.
وابسته بودند. وابستگی شان به خاطر این بود که از مردم بکلّی بریده بودند. برای حفظ حکومت خودشان، خودشان را ناچار میدانستند که متّکی بشوند به خارجیها. رضاخان را انگلیسیها سر کار آوردند که جزو تواریخ مشخّص و مسلّم و روشن است. محمّدرضا را انگلیسیها تثبیت کردند. بعد از دوره ی حکومت دکتر مصدق، باز کودتا را آمریکاییها به راه انداختند و البتّه از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلّط پیدا کردند و اینها در اغلب امور این کشور وابسته بودند. مستشاران آمریکایی - دهها هزار آمریکایی - در مهمترین مراکز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی، سیاسی این کشور شغلهای حسّاس داشتند و درآمدهای گزاف داشتند و کارها را آنها در حقیقت انجام میدادند و خط میدادند. دستگاه اطّلاعاتی این کشور را آمریکاییها و اسرائیلیها به وجود آوردند، وابستگی اینها این بود. در سیاستها تابع نظرات آمریکاییها و انگلیسیها بودند؛ عمدتاً در این اواخر آمریکایی ها.
در هر زمینه ی منطقه ای و جهانی حتّی در زمینههای اقتصادی - مثلاً قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چه جور باشد. وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیّت باشد، در همه ی این مسائل مهم و حسّاس - آن چیزی را اینها انجام میدادند که از آنها خواسته شده بود. البتّه
منافع خودشان را در نظر داشتند. برای خارجیها فداکاری نمیکردند، بلکه برای حفظ حکومت خودشان صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تکیه میکردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملّت باز گذاشته بودند.
تحمیلی و کودتایی بود؛ با کودتا سر کار آمده بودند. هم رضاخان با کودتا سرکار آمده بود، هم محمّدرضا با کودتا سر کار آمد در دوره ی طولانی بیست و پنج ساله ی آخر حکومتش. حکومت کودتایی معلوم است چه جور حکومتی است. تحمیل بر مردم بودند. از آراء مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم [و] درخواست و اراده ی آنها هیچ نشانی نبود. هیچ احترامی برای آراء مردم قائل نبودند. برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم، برای فرهنگ مردم هیچ احترامی قائل نبودند، هیچ رابطه ی صمیمی و دوستانه ای با مردم نداشتند. رابطه، رابطه ی خصمانه بود، رابطه ی ارباب و رعیّت بود، رابطه ی آقایی و نوکر
استفاده کند. شما این استعداد امروز دارید نگاه میکنید، میبینید. جوانهای ما در میدانهای مسابقات علمی دنیا ببینید چه بُروز و ظهور و تبرّزی پیدا میکنند. از این استعدادها استفاده نمیشد، به آنها بی اعتنایی میشد، صرفاً در جهت اهداف و خواستهای نامشروع خودشان از
آن استفاده میکردند و بعضیها البتّه میگذاشتند میرفتند، خیلیها هم میماندند. لکن بدون آنکه در استعدادهای آنها هیچ درخششی به وجود بیاید و کاری انجام بگیرد. مملکت را ویرانه رها کرده بودند. ما بعد از جنگ یکی از بزرگترین کارهامان اصلاح ویرانیهای جنگ بود. میدیدیم که آنچه که جنگ بر سر این ملّت آورده بمراتب کمتر از آن چیزی است که حکومت سالهای متمادی خاندان پهلوی به وجود [آورد]. یک چنین حکومتی سالها بر مردم حکومت کرده بود؛ پنجاه سال.
وقتی در سال ۴۱ فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول دهها سال بغض کرده بودند. بعضی عادت کرده بودند، بسیاری هم بغض کرده بودند. حرف امام به دلها نشست. بدانید آن روزی که امام این فریاد را بلند کردند، هنوز مرجع تقلید معروفی نبودند. البتّه در قم خیلی موجّه بودند، بین علما و بزرگان و فضلا و طلاب حوزه پایگاه خیلی بلند داشتند، امّا در بین مردم، ایشان - مردم سراسر کشور - شناخته نبودند. امّا این فریاد که بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود، چون متّکی به خواستهای مردم بود و در اصل، متّکی به اسلام و دین، بلافاصله همه جا بطور طبیعی منتشر شد. دهن به دهن، دست به دست، دل به دل سیر کرد، به همه جا رسید، مردم را به امام علاقه مند کرد و امام بزرگوار ما که در سال ۴۱ در شروع مبارزات چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد ۴۲ وضعشان و پایگاهشان در دلهای مردم به آنجا رسیده بود که آن حادثه ی پانزده خرداد ۴۲ تهران اتّفاق افتاد و هزارها نفر در راه امام جان خودشان را فدا کردند و حاضر شدند فداکاری کنند. این بر اثر حقّانیّت این فریاد بود. امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کرد؛ معنای حکومت را بیان کرد؛ معنای انسان را بیان کرد؛ تشریح کرد برای مردم که چه بر آنها دارد میگذرد و چگونه باید باشد. حقا