3⃣5⃣ انتخاب بهترین زاویه دید | پاره‌ای از کتاب روبه‌روی نویسنده پیش‌حرف: یکی از شیوه‌های من برای جاانداختن موضوعات در ذهن مخاطب این است که ابتدا اصل موضوع را ساده و روشن بیان کنم؛ سپس در یک بازۀ زمانی چند ماهه (یا چند ساله) با ارائۀ ده‌ها نقل قول جنبه‌های مختلف و متفاوت موضوع را آشکار کنم. ممکن است این نقل‌قول‌ها ضد و نقیض باشند، که چه بهتر. این برای یادگیری دقیق و عمیق هنری مانند نوشتن ضروری است. اینجا با دیدگاه نویسنده‌ای پُرکار و حرفه‌ای دربارۀ زاویه دید آشنا می‌شویم: هر داستانی یک روایتی می‌طلبد. دست خود من نیست. بعضی وقت‌ها از همان اول که شروع می‌کنی، می‌دانی که از چه زاویه‌ای باید نگاه کنی و چه کسی باید داستان را روایت کند، بعضی وقت‌ها هم به این زودی‌ها معلوم نمی‌شود و تازه در اواسط ماجرا برمی‌گردی و یک مروری می‌کنی و می‌بینی که اگر یک جور دیگری و از یک زاویۀ دیگری نگاه می‌کردی، همه چیز خیلی طبیعی‌تر و باورکردنی‌تر به نظر می‌رسید و درست‌تر بود. این نیست که چون به اول شخص علاقه‌مندم، پس دلم می‌خواهد داستان‌های خودم را به اول شخص بنویسم و چون به دانای کل اعتقاد دارم، داستان‌های خودم را با این نگاه بنویسم. دلبخواهی نیست، خود داستان تعیین‌کننده است. اول شخص هم برای خودش یک گرفتاری‌هایی دارد که خیلی وقت‌ها جواب نمی‌دهد. درست به دلیل امکانات وسیعی که در اختیار نویسنده می‌گذارد، بیشتر وقت‌ها خیلی خطرناک است و زمینه را آماده می‌کند برای بی‌انضباطی و شلختگی. خیلی باید مراقب باشی که فاصله‌ات را حفظ کنی و نیفتی در دام حدیث نفس و سهل‌انگاری. در روایت اول شخص، سررشته امور خیلی راحت‌تر از دست نویسنده در می‌رود تا وقتی که داری با یک فاصله‌ای به ماجرا نگاه می‌کنی و احتیاط بیشتری به خرج می‌دهی. یک محسناتی هم برای خودش دارد، یک گرمایی می‌بخشد به لحن. اما در عوض در کوران ماجرا احتمال دارد که سررشته از دستت در برورد و خیلی چیزها را نبینی، چون احاطه کافی نداری به همه اتفاقاتی که دارد می‌افتد. به هر حال، از هر زاویه‌ای که داری نگاه می‌کنی، نگاه کن، اما همیشه و در هر لحظه‌ای باید معلوم باشد که از چه زاویه‌ای داری نگاهی می‌کنی. سردرگمی روایت یعنی سردرگمی داستان و سردرگمی نویسنده و در نتیجه سردرگمی خواننده. این مقید ماندن به یک دیدگاه مشخص، یک انضباط و نظم و ترتیب شاخصی می‌طلبد و هم تمرین و تجربه لازم دارد و هم صبر و خوصله. باید یک راه حلی پیدا کنی برای روایت. شاید برای اینکه یک راه حلی پیدا کنی، یک داستان را بارها و بارها باید از اول بنویسی. فقط در حین کار معلوم می‌شود که چه باید کرد. معجزه‌ای در کار نیست، با تصمیم قبلی هم هیچ کاری نمی‌شود کرد. جعفر مدرس صادقی از کتاب روبه‌روی نویسنده، عباس محبعلی، نشر آن‌سو ✍️ @zangtafrih_g