صد و هفتادو نهم - با این دوتا مزاحم گوشی روشن چه طور بخوابم؟ می آید و با قلدری خودش هردوتا را می برد. می ماند مصطفی که پیام می دهد: - «بخواب خانمم. فردا اذیت می شی. خواهشا مراقب خودت نیستی، مراقب بانوی من باش.» شب شیرین که تمام شود، لحظه های خیالاتی است که برای خنثا کردن این شیرینی ها تمام زمان مرا پر می کند. گاهی فکر می کنم باید همه چیز را با نگاهی نواندیشانه بررسی کنم؛ اما می ترسم. همیشه تغییر کردن و متفاوت شدن برایم ترس داشته است. یکی از اساتید می گفت: عمرکوتاه و آرزوی درازت را مستقل و عاقلانه مدیریت کن، نه این که دیگران تو را مدیریت کنند. اگر می خواهی متفاوت از دیگران باشی، درست فکر کن و فکرهای کوتاه دیگران را برای خودت تابلونکن. تا خود خود صبح خوابم نمی برد. هرچه که بلد بودم خواندم، اما فایده نداشت. حالا با این حال زار و نزار باید آزمایش هم بروم. لباس می پوشم. تازه خوابم گرفته است. ده دقیقه دیگر باید بروم. این فشار خواب، دیشب که تشنه اش بودم کجا بود؟ دوست دارم بخوابم ساعت ها؛ اما دنیا افتاده روی دور تنش. منتظر من هم نمی ماند. نمی دانم قبلا هم به همین سرعت می گذشت یانه .خوب که زیر ورو می کنم می بینم گذر زمان ثابت است وآن هم طبق سنت خودش دور تند تند تند، ولی این که من در آن حس های متفاوت دارم ، دقیقا به خاطر همین حال و هوای خودم است که یک ساعتش کش می آید به اندازه ی ده ساعت ؛ وگاهی مثل حالا چنان تند میگذرد که حد ندارد. عصر که از خواب بیدار میشوم حس خرس پاندا بودن را دارم. صداهای بیرون متوجهم می کند که مهمان داریم. مانده ام که بردم یا دو باره بخوابم . نگاهم به ساعت می افتد که در این بی حوصلگی من دوباره کند شده است. علی که می آید خوشحال می شوم که الان تعیین تکلیف می شود. -چند دقیقه صبر کن تا همسایه برود بیا بیرون برات کباب درست کنم.لبش را جمع می کند و سری تکان می دهد به شیطنت: - من دوماد شدم هیچ کی تحویلم نگرفت چرا؟ چون غش نکردم. حالا بین پدرجون برات چه کار کرده. شیر پسته، کباب، جگر... متکایم را که بلند میکنم، فرار می کند و در را می بندد. همراهم را بر می دارم چند تا پیام دارم. یکی ش هم مصطفی نیست. در همان لحظه پیام می آید . مصطفی است. باز می کنم: - سلام خانمم، بهتريد ان شاء الله ؟ تماس بگیرم؟ و شکلکی که ترجمه اش التماس است. دارم فکر می کنم چه جوابی بدهم که همراهم خاموش و روشن می شود.هنوزاسمی برایش انتخاب نکرده ام. تماس را وصل میکنم: - سلام بانو!چون سکوت نشانه ی رضايته من تماس گرفتم. از نگرانی حالتون اصلامتوجه نشدم چی پیام دادم. از دست علی باید سر به بیابان بگذارم. حالا دوزاری ام می افتد که چرا الان پیام داده است. - باید پارازیت بندازم روی موج بی بی سی خونه مون ! 🗞عقیق ، کانالی ویژه اخبار خاص 👌 http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93