☕️ همه‌ی ما در دام‌های خودمان گرفتاریمدر یک هراس، هراس ابدی، هراس مدام...همه‌ی عمر با این سوال تیز و زبر می‌گذرد که.... "آیا من آدم خوبی هستم؟" مادر/پدر خوبی هستم؟ فرزند خوبی هستم؟ شهروند خوبی هستم؟ دانشجوی خوب، استاد خوب، آشپز خوب، کارمند خوب، بنا، نجار، معمارِ خوب... "خوب بودن" را "بی‌نقص" بودن می‌دانیم. کافی‌ست سروتهِ خیار تلخ شود، کافی‌ست گوشه‌ی کارمان لب‌پَر شود، کافی‌ست سرکِشِ "کمال"مان کمی کج شود و دیگر آن‌طورها کامل نباشد، همین‌ها کافی‌ست که ما "آدم بده" باشیم. کاش گاهی سایه‌ی منحوس این هراس مدام را از سر خودمان، از سر هم برداریم؛ کاش گاهی دست‌های وحشت‌زده‌ی دیگری را بگیریم و بگوییم: "کامل هم نبودی، نبودی. بخدا! مگه همه باید کامل باشن؟ وا بده رفیق!" این وظیفه‌ی سنگینِ "کامل باش، بی‌نقص باش، وگرنه خوب نیستی" چطور نشست روی شانه‌ی انسان؟ از کی به جرم داشتن کوچکترین نقص گناه‌آلوده شدیم؟من مادرم و تا سالها مدام در مرورِ خود بودم که "مادر کاملی هستم؟" و یکی نبود که بگوید مگر حتما باید کامل بود؟ مگر نمی‌شود گاهی اشتباه کرد؟ این را از قوطیِ کدام عطار آورده‌ای که مادرِ نابلدی که گاهی اشتباه کند، مادر بدی است؟ اشتباه کردن یک مهارت است، اما افسوس که به‌ خودمان فرصت اشتباه نمی‌دهیم؛ چون آدمیزاد، اسطوره‌ی سرزنش خود است. ✍🏻ویدا واحدی @zarrhbin🕊