#یک_فنجان_تفکر ☕️
عید که می شود بچهها با خيالِ کفش و لباسِ نو، چشمانشان را میبندند، زنها با فکرِ عوض کردنِ فرش و رنگِ مبلِ جديدشان و مردها با محاسبهی هزينههای شبِ عيد و کارهایِ نيمهتمامشان!
اما فروردين که از نيمه بگذرد، طرحِ فرش و رنگ مبل از مُد میافتد و کفش و لباسِ نو از چشم، هزينهها و کارهای نيمهتمام هم احتمالا تمام میشود! ماهیها میميرند و سبزهها پلاسيده میشوند...روی ديوارها و شيشهها باز گردوخاک مینشيند و هفتسينها کمکم جمع میشود...
اينها رو گفتم که بدانيد، اگر هفتسينتان يک سين هم کم داشته باشد، ايرادی ندارد! اگر لباستان فلان مارک و مبلتان فلان طرح هم نباشد، آسمان به زمين نمیآيد جانم... خارج کنيد خودتان را از دورِ اين رقابت چشم و همچشمیها...شادیهايتان را به اين ماديات بیدوام گره نزنيد...بگذاريد کودکانمان ياد بگيرند که سالِ نو چيزی نيست جز حالِ خوب کنار هم بودن! جز وقتی که در کنار هم میگذرانيم.
احساسِ خوشبختی داشتن با ماديات هنر نيست. اگر ميانِ همين اندکداشتههايتان هم، با هم مهربان بوديد، برويد و ميانِ مردم خوشبختیتان را جار بزنيد!اگر تصميم گرفتيد امسال را بيشتر کنارِ هم باشيد و بيشتر لبخند بزنيد، آن وقت است که شکوفههای خوشبختی در دلتان جوانه میزند و حال و هوايِ زندگيتان بهاری میشود...لبخند بزنيد به ترکِ ديوارتان! شايد شکوفهای ميانش منتظرِ جوانه زدن باشد!
✍🏻 ویدا واحدی
@zarrhbin🕊
#یک_فنجان_تفکر
📌اسب مُرده
🔹سرخپوستان آمريکا یک ضربالمثل قدیمی دارند با اين مضمون که: *"وقتی ديديد اسبتان مرده، پياده شويد."* شاید گمان کنید که اين ضربالمثل بيان بدیهيات است. با اين وجود، کافيست کمی به نحوه مدیریت خودمان یا شرکتها و سازمانها و بنگاههای اقتصادی اطراف خود نگاه کنیم.
🔸متاسفانه اسب بسیاری از شرکتها و سازمانها مرده است! به عبارتی این شرکت ها و سازمانها یا عملا" ورشکسته هستند و یا به ارائه محصولات و خدماتی مشغولند که دورهُ آنها گذشته و مشتريان از آنها استقبال نمیکنند. اما در کمال شگفتی بيشتر آنها بهجای پياده شدن از اسب مرده، کارهای عجيب ديگری میکنند.
🔵به عنوان مثال:
🔸تازیانه جدیدتری میخرند و آن را محکم تر بر اسب مرده می نوازند!
🔹اسبسواران را عوض میکنند!
🔸کميتهای برای بررسی نحوهُ بهبود عملکرد اسب مرده تعیین میکنند!
🔹به ديگر کشورها ماموریت میروند تا ببینند چرا اسب آنها عملکرد بهتری دارد!
🔸استانداردها را پایین میآورند تا اسب مرده را هم شامل شود و اسب مرده را در طبقه جدیدی به نام "زنده بیتحرک" دستهبندی میکنند!
🔹پيمانکاران برونسازمانی میگيرند تا بلکه بتوانند اسب مرده را برانند و در نهایت هزینه این کار را از بودجه شرکت یا سازمان پرداخت می کنند!
🔸چند اسب مرده را همزمان به کار میگيرند تا بلکه حرکت و تحولی ایجاد شود!
🔹بودجه و آموزش بيشتری برای بهبود عملکرد اسب مرده اختصاص میدهند!
🔸با کمک آمار اعلام میکنند که چون اسب مرده غذا نمیخورد، هزينهها کاهش یافته، پس اگر صبر و تحمل کنیم، در آینده، سود افزايش خواهد یافت!
🔹عملکرد اسب مرده را عادی و عملکرد اسبهای ديگر را خارق العاده تصور می کنند پس دلیلی بر انحلال یا تغییر بنیادین نمی بینند!
🔸علیرغم فقدان کارایی، بهره وری و سود، حقوق هیات مدیره اسب های مرده را افزایش می دهند تا انگیزه مدیران را حفظ کنند!
🔹و در یک کلام، هزینه اسب مرده را دهها برابر می کنند چون بدیهیات را نمی بینند یا نمی پذیرند یا فکر می کنند وضعیت موجود را حفظ کرده اند!
🔸در اقتصاد رفتاری تحت عنوان خطای هزینه هدر رفته یا خطای هزینه از دست رفته Sunk cost fallacy به گوشه ای از موضوعات اینچنینی پرداخته می شود. و یادآوری میکنم ضرب المثل زیبای خودمان را فراموش نکنیم که می گوید: *"جلو ضرر را هر موقع بگیریم سود کرده ایم.
✍️ویدا واحدی
@zarrhbin🕊
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یک فیل را در نظر بگیرید که شخصی بر روی آن سوار است و افسار فیل را کاملا در دست دارد.اگر از شما بپرسند برای جهتیابی و تعیین مسیر، تصمیمگیری بر عهده کدام است؟ احتمالا پاسخ خواهید داد شخص سوارکار مسیر را مشخص میکند.
این فیل و این سوارکار، استعارهای از ذهن شما هستند. بخش تحلیلگر و منطقی ذهن شما همان شخص سوار بر فیل و بخش احساسی، خودکار و غیر منطقی ذهنتان، همان فیل میباشد.
این نظریه، توسط جاناتان هاید روانشناس آمریکایی و نویسنده کتاب “فرضیه خوشحالی” بخوبی تفسیر شده است.به نظر میرسد شخص سوار بر فیل که افسار حیوان را در دستش گرفته، رییس و راهبر است اما کنترل شخص سوار بر حیوان متزلزل است. هر بار که فیل ٦ تنی و سوار ۶۰ کیلوگرمی بر روی جهت حرکت مخالف باشند، شخص سوار بر فیل خواهد باخت.
تمام دفعاتی که باشگاه ثبتنام کردهاید اما نرفتهاید، تمام نصف شبهایی که به افرادی که نباید، پیام دادهاید، تمام دفعاتی که با شنیدن بوی غذا رژیم خود را شکستهاید، برای انتخاب مسیر، فیلِ ذهنِ شما تصمیم گرفته است.
البته بخش سومی هم در این استعاره وجود دارد و تاثیرگذار است: شکل مسیر.
اگر می خواهید کنترل فیلتان برایتان راحتتر باشد، باید مسیری را انتخاب کنید که برخلاف میل فیلتان نباشد یا حرکت در آن مسیر برایش طاقتفرسا و غیرممکن نباشد.
در نهایت، راهکار رسیدن به موفقیت در این مسیر، این است که همیشه فیل و شخص سوار بر آن را با هم حرکت دهید و در واقع دو بخش احساسی و منطقی را به تعادل برسانید.
✍ویدا واحدی
@zarrhbin🕊
#یک_فنجان_تفکر ☕️
همهی ما در دامهای خودمان گرفتاریمدر یک هراس، هراس ابدی، هراس مدام...همهی عمر با این سوال تیز و زبر میگذرد که....
"آیا من آدم خوبی هستم؟"
مادر/پدر خوبی هستم؟
فرزند خوبی هستم؟
شهروند خوبی هستم؟
دانشجوی خوب، استاد خوب، آشپز خوب، کارمند خوب، بنا، نجار، معمارِ خوب...
"خوب بودن" را "بینقص" بودن میدانیم. کافیست سروتهِ خیار تلخ شود، کافیست گوشهی کارمان لبپَر شود، کافیست سرکِشِ "کمال"مان کمی کج شود و دیگر آنطورها کامل نباشد، همینها کافیست که ما "آدم بده" باشیم.
کاش گاهی سایهی منحوس این هراس مدام را از سر خودمان، از سر هم برداریم؛ کاش گاهی دستهای وحشتزدهی دیگری را بگیریم و بگوییم: "کامل هم نبودی، نبودی. بخدا! مگه همه باید کامل باشن؟ وا بده رفیق!"
این وظیفهی سنگینِ "کامل باش، بینقص باش، وگرنه خوب نیستی" چطور نشست روی شانهی انسان؟ از کی به جرم داشتن کوچکترین نقص گناهآلوده شدیم؟من مادرم و تا سالها مدام در مرورِ خود بودم که "مادر کاملی هستم؟" و یکی نبود که بگوید مگر حتما باید کامل بود؟ مگر نمیشود گاهی اشتباه کرد؟ این را از قوطیِ کدام عطار آوردهای که مادرِ نابلدی که گاهی اشتباه کند، مادر بدی است؟
اشتباه کردن یک مهارت است، اما افسوس که به خودمان فرصت اشتباه نمیدهیم؛ چون آدمیزاد، اسطورهی سرزنش خود است.
✍🏻ویدا واحدی
@zarrhbin🕊