📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ راحله- به نظر من، به خاطر تلقينيه كه در طول تاريخ به زنها شده، اونها هم باور كردن كه ضعيف و بيچاره ان. به حدي كه حالا خودشون هم خودشون رو قبول ندارن. به همديگه اعتماد نمي كنن. عاطفه گفت: - يعني چه؟ چي مي‌خواي بگي؟ راحله- بذارين يه مثال بزنم. روزي بچه اي يه مكتب خونه مي‌خواستن از دست معلم يا ميرزاي بداخلاقشون راحت بشن. پس نقشه اي مي‌كشن. صبح، ميرزاكه مي‌آد دم در مكتب، يكي از بچه‌ها رو مي‌بينه. پسره مي‌گه كه "سلام آقا! چرا رنگتون پريده؟ نكنه خداي نكرده مريض شده باشين". ميرزا با بداخلاقي مي‌گه كه "نخير! به تو مربوط نيست". توي راهرو يكي ديگه رو مي‌بينه كه بهش مي‌گه" سلام ميرزا! چرا چشمتون گود افتاده؟ فكر كنم زبونم لال مريض شده باشين؟ " بازهم ميرزا عصباني مي‌شه وبه بچه مي‌گه كه برو بشين سرجات. نفر بعدي توي اتاق به ميرزا مي‌گه" سلام استاد! چرا صداتون گرفته؟ حتما" مريض شدين! " خلاصه اين كه اين قدر گفتند تا استاد با رنگ پريده وچشم گود افتاده و صداي گرفته، بچه هارو فرستاد خونه! چند نفري خنديدند.البته نه آن قدر بلند كه صدايشان از صندلي جلويي، جلوتر برود. چه برسد به اين كه به جلوي اتوبوس برسد. بجز عاطفه كه اصلا" نخنديد، كاملا" هم جدي بود وگفت: - برو ببينم بابا! داره قصه مي‌گه! درد ما چيز ديگه ايه، خانم خانما برامون قصه مي‌گه. فاطمه با كمي تعجب پرسيد: - خب نظر خودت چيه؟ - آهان! حالا اين شد يه حرف حسابي. پس گوشتون رو بدين به من تابراتون بگم. من مي‌گم چرا ما لقمه رو دور سرخودمون مي‌پيچونيم. واقعيت اينه كه ما چون زنيم، ذاتا" زير دستيم. هيچ چاره اي هم نيست، چون ضعيف تريم. فهيمه بابي خيالي تكميلش كرد: - اين نظر توي غرب به نظريه"جنس دوم" معروفه. راحله- من نه كاري به جنس نو ودست دومش دارم ونه به غرب وشرقش. من مي‌گم مازنها بايد به اندازه دهنمون حرف بزنيم. توقع زيادي هم نداشته باشيم. واقعيت روقبول كنيم. بي خودي هم مسائل و مشكلات رو توجيه نكنيم. فاطمه پرسيد: - به نظرتوواقعيت چيه؟ راحله- به نظرمن واقعيت اينه كه ما ازمردها ضعيف تريم! فاطمه- ازچه نظر؟ - از خيلي نظرها. از نظر زور و قدرت، توانايي‌ها و استعدادهاي ذهني، قدرت مقاومت در برابر مشكلات، اراده.... بجز احساسات! از لحاظ احساسات ما از مردها قوي تريم. صدايش را پايين تر آورد. لحنش رنگي از طعنه وتمسخر گرفت: - يعني زودتر گريه مي‌افتيم. راحله با سر به سمت عاطفه اشاره كرد: - حالا همه تون به حرف من رسيدين؟! عاطفه هم يكي از نتايج اون تلقيناته! - منظور؟ - يعني اينكه چند هزار ساله كه مردها زور زدن وبه ما اثبات كردن كه ما از همه لحاظ ضعيف تر از آنها هستيم! 🔴ادامه👇