😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚
#داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 971
ظهر یکی از روزهای ماه مبارك رمضان مثل هميشه منصور حلاج برای جزامیها غذا میبرد،
اون روز هم كه داشت از خرابهای که بیماران جزامی در آن زندگی میکردند میگذشت، جزامیها داشتند ناهار میخوردند
ناهار که چه؟
ته موندهٔ غذاهای دیگران و چیزهایی که تو اشغالها پیدا کرده بودند و چند تکه نان…
یکی از اونها بلند میشه به حلاج میگه:
بفرما ناهار !
مزاحم نیستم؟ نه بفرمائید
منصور حلاج میشینه پای سفره
یکی از جزامیها بهش میگه:
تو چه جوریه که از ما نمیترسی!!!
دوستای تو حتی چندششون میشه از کنار ما رد بشن … ولی تو الان…
حلاج میگه: خب اونها الان روزه هستند برای همین اینجا نمیان تا دلشون هوس غذا نکنه
پس تو که این همه عارفی و خدا پرستی چرا روزه نیستی؟
نشد امروز روزه بگیرم دیگه …
حلاج دست به غذاها میبره و چند لقمه میخوره
درست از همون غذاهایی که جزامیها بهشون دست زده بودند
چند لقمه که میخوره بلند میشه و تشکر میکنه و میره
موقع افطار که میشه منصور غذایی به دهنش میزاره و میگه: خدایا روزه من را قبول کن
یکی از دوستاش میگه:
ولی ما تو را دیدیم که داشتی با جزامیها ناهار میخوردی!!!
حلاج در جوابش میگه:
اون خداست …
روزهٔ من برای خداست …
اون میدونه که من اون چند لقمه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم
دل بندهاش را میشکستم روزهام باطل میشد یا خوردن چند چند لقمه غذا؟؟؟
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت
#ذکراباد