#خاطرات_اربعین
#به_سوی_جاده_آرزوها_9
کالسکه دوست همراه ما در جاده بود، با وجود اینکه فاطمه قد کشیده بود اما هنوز توان سه روز پیادهروی نداشت! سالی که کلاس اول بود معلمش خیلی سفارش کرد حتما تمرین کند، پانزده روز از درس و مدرسه فاصله گرفتن به یادگیریاش صدمه میزند، پس باید حروف الفبا را تمرین میکرد! در کالسکه با سر و صدا مشق مینوشت و صحنه تماشایی ای درست کرده بود! خانمهای عراقی، وقتی از کنارمان عبور میکردند کتابش را میگرفتند به تصویر و حرف "م" اشاره میکردند "م" مادر و به زبان عربی میگفتند یوماااا و لبخند میزدند. فرقی نمیکند چه زبانی یا چه آوایی باشد، «مادر»را همه میشناسند! «مادر» یا زهرا!
دستانم از شدت سرما سرخ شده بود و میلرزید. ناگهان خانمی با یک بسته دستکش بلند مشکی سمتم آمد و آن را به من داد. در دستانش کیسهای پر از دستکش بود که بین بانوان توزیع میکرد. بیاختیار اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: اربابم حسین جان! اینجا الحق جادهی بهشتی است و مما یشتهون نصیبمان میشود. کمی جلوتر خانمهای دیگر به دخترکان گل سر و کلاه و آب نبات و شکلات هدیه میدادند. اینجا به کودکان احترام و توجه خاصی میشد. احساس کردم قلبم سنگین شده و اشکم جاری شد. احترام دختران این جاده کجا و مظلومیت دختران اباعبدالله (علیه السلام) در جاده اسارت کجا؟!
کاروان اسرا با تازیانه و توهین در بیابان پر خار و خاشاک با دلی پر از اندوه راه میرفتند. عقیله بنی هاشم، کوه صبر و استقامت مأمن کودکان وحشتزدهی کربلا بود. امان از دل زینب!
✍️نجمه صالحی
#یاحسین
#محرم
#اربعین
#کربلا
@astanehmehr