🌏
#آن_سوی_مرگ قسمت دوم
🔻میبینم خویشان و دوستان را که به خانه هایشان میروند حتی زن و بچه خودم که شب و روز در صدد
#آسایش آنها بودم. و از بیوفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و
#وحشت گور و تنهایی نزدیک بود دلم بترکد.
🔻با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر
#خدا در بالا سر جنازه نشستم، کم کم دیدم قبر میلرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک میریزد بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد انگار جانوری آنجا را میخواهد بشکافد و داخل قبر شود و بالاخره آنجا
#شکافته شد دیدم دو نفر با چهره هایی وحشتناک و
#هیکل مهیب داخل قبر شدند.
🔻مثل دیو های قوی هیکل و از دهان و دو سوراخ بینی هایشان دود و شعله
#آتش بیرون میزد و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود در دست داشتند و به صدای رعد آسا که گویا
#زمین و
#آسمان را به لرزه آورده رو به جنازه گفتند...
♨️
ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
➥
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈