🔔 🌏
#آن_سوی_مرگ
(قسمت بیست و یکم)
🔻صبح حرکت نمودیم. هادی گفت: آخر امروز از زمین
#شهوت خارج می شویم ولی شهوات امروزی متعلق به زبان است و بلا ها و
#وحشت امروز کمتر از روز اول نیست، و این زمین بی آب است و باید بر اسب آب حمل کنیم و خودت باید
#پیاده بروی.
🔻
#حرکت نموده رفتیم دیدم آقای جهالت نیز پیدا شد، من چند قدمی از او دور شدم و با هادی می رفتم و آقای
#جهالت از طرف چپ راه می آمد و در دو طرف راه جانوران مختلفی به صورت
#سگ و گرگ و روباه و میمون به رنگهای زرد و کبود بودند که در جنگ بوده و یکدیگر را میدریدند.
🔻بعضی مشغول خوردن
#مردار بودند و بعضی در چاههای عمیق افتاده که از آنها دود و شعله های آتش بیرون میشد. از
#هادی پرسیدم که این چاه ها جای چه اشخاصی است. گفت: کسانی که به مؤمنین
#تمسخر میکردند و لب و دهن کج مینمودند. و كسانی که مردار میخورند غیبت کنندگانند و کسانی که از گوشهاشان
#آتش بیرون میشود گوش دهندگان غیبت هستند و کسانی که یکدیگر را مثل سگ و گرگ میجوند به یکدیگر
#فحاشی و ناسزا گفتهاند و تهمت زدهاند.
🔻هوای آن زمین به شدت گرم و
#عطش آور بود و ساعتی یک مرتبه از هادی آب طلب میکردم او هم گاهی کم و گاهی اصلاً نمی داد و می گفت: چون راه بی
#آب در جلو زیاد داریم و آب کم حمل شده است گفتم چرا آب کم
#حمل کردی؟ گفت: ظرفیت تو بیش از این نبود زیرا آن را کوچک نگهداشتی و آب
#تقوا به او کمتر رساندی و او را خشک نمودی و
#رستگاری مطلق برایت حاصل نشده...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند.
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99