✳️
#خاطره_اولین_دیدار
#چالش_۱ 😍😁
سلام
ما تازه نامزد کرده بودیم بعد رفته بودیم انگشتر نشون بخریم مادرهامونم بودن ولی ما هی تند تند میرفتیم، اونا هم خودشون فهمیدن، رفتن پی نگاه کردنشون. بعد شوهرم اونجا دست منو یک لحظه گرفت، من سریع دستشو پس زدم. بعد یادم اومد محرمه😁 خودم ایندفعه اقدام کردم😁😁😂
#ارسالی
بی نام❤️
eitaa.com/zendgizanashoyi