‌ 🚩 (۵) ▪️عمربن خطاب گوید: با لگدی که زدم جنینش را سقط کرد به دیوار تکیه داده بود که در را هل دادم و وارد شدم. فاطمه جلو آمد.... از روی پوشیه چنان به او سیلی زدم که گوشواره‌اش خرد شد و روی زمین افتاد.😭 به سرعت از خانه خارج شدم و به خالد و قنفذ و دیگران گفتم: جنایت بزرگی مرتکب شدم که می‌ترسم جانم در امان نباشد.... 🔥در را با آتش سوزاندند... عمر چنان فاطمه را بین در و دیوار فشرد که جنین سقط شد و میخ در به سینه او فرو رفت...😭 فاطمه فریاد کشید: «پدرجان! ای رسول خدا! ببین که پسر خطاب و پسر ابوقحافه با ما چه می‌کنند...» عمر به اطرافش نگاهی کرد و گفت: فاطمه را بزنید....😭 ▪️علی بن ابی طالب از خانه بیرون آمد چشمان حسرت زده‌اش قرمز شده بود.... فضه را صدا کرد تا فاطمه را دریابد... به سمت عمر حمله کرد، یقه او را گرفت و تکان داد عمر از ترس بیهوش شد به بینی و گردن او کوبید خواست او را بکشد که وصیت پیامبر و دستور او به صبر را به یادآورد و فرمود: «به خدا قسم اگر با خدا عهد نکرده بودم می دانی که نمی‌توانستی وارد خانه ‌ام شوی ای پسر ضحاک!» 📚①مثالب‌النواصب‌نوشته‌ابن‌شهرآشوب ②وموسوعة‌الکبری‌عن‌فاطمة‌الزهرا،جلد۱۱،صفحه۳۸ ③بحارالانوار،جلد۳٠،صفحه۲۹۴ جلد۴۳،صفحه۱۹۸ جلد۵۳،صفحه۱۹ ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎ا┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ا ‌🌐کانال مصطفی محجوب 🌷@zeytoon_mahjoob