هـو الشهیـد وقتی خورشیـد با ڪاروان عشـق، قدم در مسیر ڪربلا نهـاد، انتهـای این ماجرا را از بر بود... داستانی ڪه بارها از پیغمبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرای اطهر صلوات الله علیهم شنیده بود... انتهای قصه ای ڪه روزی با وجوب صلح امام حسن علیه السلام گره خورده بود، این بار قیام سیدالشهدا را می طلبیـد... و گمان می ڪنم لحظه لحظه ی این قیام از ڪعبه و بیت الحرام تا ورود به ڪربلا و ... همه و همه برای امام حسیـن علیه السلام روضه مکشوف بود... آن زمانی ڪه قربانی حج رها شده اش را در تلظی می دید، و تقصیـر آن را رأس به نیزه رفته اش... آن زمانی ڪه محارمش را با آرامش و احترام بر مرڪب ها سوار می ڪردند و او لحظات اسارت پاره های تن خود را می دید... و چه خوب گفت سردار سربلنـد ما، ڪه: « » آری مسیر ما، مسیر ارباب بی ڪفن ماست و آرزوی همیشه مان شهادتی چون حسین و اصحابش علیهم السلام... آقاجـانم! به روسیاهی مـا نظر مڪن؛ خودت دست بالا بگیـر و برای ما شهـادتی مقبـول بطلب... ✍🏻دلتنگ‌یار ؛┄┅─✵🖤✵─┅┄؛ ڪانال زیتـون در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2812215309Ccb379e1946 صفحه اینستاگرام: https://www.instagram.com/zeytoon_mahjoob