شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: جواب دو نفر مرا سخت تڪان داد. اول: مرد فاسدی از ڪنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع ڪردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ، خدا میداند ڪه فردا حالِ ما چه خواهد شد. دوم: مستی دیدم ڪه افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باڪی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ ڪه جماعتی از پی تو خواهند لغزید. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺