🔴 من هم مقصرم...
روایت میدانی (۱)
روز چهارشنبه ٣٠ شهریور است، صبح زود است که راهی صدا و سیما میشوم، حراست ورودی کارت ملی میخواهد، تقدیم میکنم، بعد بررسی سیستمی، میگوید ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟ میگویم نه. آدرس میدهد و بعد می گوید: لطفا حقیقت را بگو! لحظهای به فکر فرو میروم که یعنی چی که بوق ماشین عقبی بسمت جلو هلم میدهد.
به استودیو ١١ میرسم، هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام میشود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث متفاوت است و مجری محترم مشخص است که نمودارهای ذهنیاش بهم ریخته، اما همراهی میکند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را میگویم و ثقل بحث اینجاست که : "برای برداشتن گامهای درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار میگیرد"
برنامه تمام می شود، راهی محل کار میشوم، به کارهای پیشرفت منطقهای و... میپردازم، خبر شلوغیها بالا گرفته است، عصر شده و به سرم میزند بروم کف میدان شاید بشود با این دهه هشتادیها که میگویند آتش بیار معرکه شدهاند صحبت کرد، تجربه ٨٨ تا ٩٨ هست، آنجایی که وقت میگذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی بعضیها رها میکردند و برمیگشتند!
می روم خ.حجاب و به سمت کشاورز قدم میزنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه میکند و همان اول مقداری متلک چیزدار نصیبم میشود، همین اول میفهمم اینها کلماتشان هم متفاوت است.
کشاورز را رد میکنم، به تقاطع وصال-ایتالیا میرسم، جمعیتی که شعار میدهند در حال بیشتر شدن هستند، سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم، به شانه یکی از پسرها میزنم، برمیگردد:
- یا علی ریشو؟
- محمد هستم و دست دراز می کنم.
- دست می دهد، ارسلان هستم.
- کجا بسلامتی؟
- مأموری؟ اسلحه داری؟ دستبند؟
- نه هیچکدام. میخوام باهاتون بیام
- ما داریم میریم انتقام بگیریم، به قیافت نمیاد
- چرا اتفاقاً منم میخوام انتقام بگیرم
- دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمیاد ما رو اسکل نکن
- نه به جان مسیح علینژاد، منم دنبال انتقامم؟
-ععع ایول مسیح رو میشناشی؟
حالا دیگر همراهشان شدهام. من بینشان هستم. این اولین بار است که اینگونه بین دختر و پسرها هستم.
- آره، میشناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام؟
- کی؟
- #حسین_علم_الهدی
- کیه؟
- از مسیح باحالتره؟ اصلاً مسیح فقط زر میزنه؟
- درست حرف بزن! مسیح خط قرمز ماست!
- یکیشان سریع دارد در گوگل سرچ میکند و با دو تا فحش رکیک به مسئولان میگوید: قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟
- گفتم که باحالتره!اصلا حسین ما آدم کشته و بدجوری انتقام گرفته!
- دمش گرم از حکومتیها زده؟
- آره از اون بالاییها؟
- حاجی عکسش رو نداری؟
- محمد هستم
- ما بگیم ممد؟
- بفرما
ادامه دارد ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
🔴 من هم مقصرم...
روایت میدانی (۲)
- یه خانم میآید جلویم، گوشی بدست، از حسین که حکومتی زده بگو، میخوام با صدایت پادکست درست کنم برای مبارزه!
- اینطوری نمیشه بیایید یه گوشه. میپیچیم تو یه فرعی کنار جوب میشینیم! به چشم ١٠ نفر میشن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگارها تعارف میشود، به من هم تعارف میکنند، میگم تو ترکم، میخندن
- ارسلان: بگو میخوایم بریم
- شروع میکنم و خاطرات مبارزه #حسین_علم_الهدی و کشتن ساواکیها در کرمان و... را برایشان میگویم، آرام آرام چهرهها متفاوت میشود، یکیشان بلند میشود و دوتا فحش خاردار میدهد و میرود. اما بقیه نشستهاند و من داغتر حرف میزنم تا شهادت حسین علم الهدی زیر شنیهای تانک.
- یکی از دخترها شالش را سرش میکند، پسری دارد با ته سیگارش با زمین بازی میکند که ناگهان چند نفر دنبال چند زن و مرد هستن که مشخص است حرفهای هستند هر دوطرف، با صدای این اتفاق همه حساس میشویم.
- یکی از دنبالکنندهها که با لباس عملیات مشکی s313 هست تا ما را میبیند جلو میآید، چه غلطی میکنید اینجا؟ سرم را بلند میکنم : من مسئولشان هستم.
- شما؟
- دوست شما!
- پاشید متفرق شید بزن بزن شروع شده
- دختر و پسرها و من بلند میشویم، یکیشان جلو میآید خیلی نزدیک، لباس s313 کنار من است، ممد آقا اینو رد کن بره وگرنه درگیر میشیم
- دست برادر s313 را میگیرم، کنارش میکشم، حرف میزنم و میگم دنبال چی هستم! دنبال اینکه قبل شدت گرفتن درگیریها و تاریکی ولو یک نفر شده را رد کنم برود خانه!
- به من نگاه میکند: بخدا تازه از اربعین و موکب داری آمدهام، خسته و داغان، خدا خیرت بدهد، هر گلی زدی به سر خودت زدی... و میرود
- برمیگردم، از جمعیت ١٠ نفره دختر و پسرها، ٧ نفر ماندهاند.
- میگویم: نمیخواید برید تظاهرات مگه؟
- با مدل مسیح بریم یا حسین؟
-انتخاب با خودتان؟
- سر دوراهی گیر افتادهاند! دخترها بیشتر تو فکر هستن
- یه جمله میگم و خداحافظی میکنم: حسین قبل اینکه شما بیایید خودش رو براتون فدا کرده و جون داده اما مسیح اون طرف نشسته و من و شما رو انداخته به جون هم
- یکی از پسرها: بس که این مسیح فلان فلانه...
خداحافظی میکنم که بروم، سه نفرشان با من میآیند، نزدیک فسلطین هستیم، دیگر حریف سوالهایشان در مورد حسین علم الهدی نیستم، مسیر را میبرم سمت کتابفروشی سر میدان فلسطین، سه جلد"سفر سرخ"میخرم، یکی برای دختر خانم، دوتا برای پسرها
می گویم: این شما و این حسین ...
- میزنیم بیرون، میخواهم جدا بشوم، دختر خانم جلو میآید:
- اسمم فاطمه است، تو گروه مینا صدایم میکنند.
- عکس فاطمه خودم را نشان میدهم که منم یک فاطمه دارم.
- بغضش میترکد، خوشبحال فاطمه که بابایی مثل تو دارد... میخواهد حرف بزند، نمیتواند. پسرها سرشان پایین است...
- دیگر وقت گذشته و هوا دم تاریکی است، میگم چه میکنید؟
- هر سه میگویند برمیگردیم خانه حسین بخوانیم. اما فاطمه یا همان مینا حالش فرق میکند. شماره میخواهند، میدهم ...
- خداحافظی میکنیم، حالا اول طالقانی بسمت ایرانشهر هستم، اشکهایم میریزد که چقدر کمکاری کردهام برای این دهه هشتادیها، حرف فاطمه (مینا) مثل پتک در مغزم کوبش دارد ...
یک جواب دارم فعلا: در کنار همه دشمنان و ... من هم مقصرم ...
و یک جمعبندی: فردا زودتر بیایم شاید بتوانم بیشتر اثرگذار باشم ...
روایت از محمد علیان
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
وسط خیابان دعوا شده بود. کسی فحش میداد و دیگری میزد. من دخترم را در آغوش گرفته بودم و تند تند راه میرفتم. از هردری با او سخن میگفتم و سعی میکردم بلندترین ولوم را استفاده کنم تا ذرهای از کلمات رکیک به گوشش نخورد. دخترم اما بو برده بود. میان حرفهای بیمعنی من، سوالهایی از اتفاقات خیابان میپرسید ومن سعی میکردم با جوابهای سربالا حواسش را پرت کنم. تقریبا از معرکه دور شده بودیم. زنی که کنارم راه میرفت رو کرد به دخترم و آنچه خودش دلش میخواست، از دعوای خیابانی برای دخترم روایت کرد. شوکه شدم، نه از برباد رفتن تلاشهایم؛ که از روایت دور از واقعیت زنی غریبه.
دخترم دیگر سوال نپرسید. تا خانه سکوت کردیم. تمام راه با خودم فکر کردم چرا پیش از آنکه زنی غریبه، روایت خودساختهاش را به خورد دخترم بدهد، خودم حقیقت را برایش روایت نکردم؟
#جنگ_روایتها
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
خباثت رسانه ای
🔴 این ها همون رسانه هایی هستند که بعضی ها خیلی بهشون اعتماد میکنند...👆
♦️ایران اینترنشنال، سخنان فرمانده کل ارتش که خطاب به آمریکا و اسرائیل گفته شده است را تغییر و مخاطب این سخنان را جوانان ایرانی معرفی می کند!!!
#رسانهامنداخلی
#ایران_قوی
@roshangari_samen
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
به رسول الله گفتند خدارا قبول داریم اما تورا نه!
به علی گفتند محمد را قبول داریم اما تو را نه!
به خمینی گفتند امام زمان را قبول داریم اما تورا نه!
به سید علی میگویند خمینی را قبول داریم اما تورا نه!
بی بصیرت ها همیشه یک قدم عقب اند!!
#لبیک_یا_خامنه_ای
"Ali Abdi.313"
@twiita
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 آینده از آن ایرانیهاست
🔰 طبق روایت، ایرانیها قبل از ظهور اسرائیلیها را نابود میکنند!
🔹یا ابن الحسن! ما پای قدم تو اسرائیل را نابود خواهیم کرد!
🔹همه از خانههای اسرائیلیها فاصله بگیرند...
👈 تجمع بزرگ بیعت با امام زمان(ع)
#تصویری
@Panahian_ir
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_ص
«حیثُما کُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلىَّ فَاِنَّ صلاتَکُمْ تَبْلُغُنى»
هر کجا باشید بر من صلوات بفرستید ، زیرا صلوات شما در هر مکانى به من می رسد .
📚 کنزالعمال
@dashtejonoon1
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
آفتاب آخرین
برش هایی کوتاه است از زندگی و زمانه پیامبر اسلام "صلی الله واله والسلم "
به قلم مهدی قزلی
از انتشارات شهید کاظمی
#قیمت_35000_تومان
برشی از کتاب
گفته بود: " همه پیامبران, قبل از نبوت چوپانی کرده اند." گفته بودند: " خودتان چه طور؟ " گفته بود: " من هم گوسفندان مردم مکه را توی سرزمین قراریط چوپانی کردم. " حق هم داشت, برای سروکله زدن با آدم هایی مثل ابوجهل و ابولهب, آدم باید هم قبلش با بز و گوسفند سروکله زده باشد.
🆔جهت سفارش
به آیدی مراجعه کنید:
👇👇👇👇
@Patogshohada
شماره تماس
+989373925623
لینک کانال ما در بله
https://ble.ir/patogfanosshab
لینک کانال ما در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
غرفه ما در سایت باسلام
https://basalam.com/patohgketab
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
💠علی نصیریان
اگر یک فرزند جاهل حرمت پدر را بشکند کل خانواده آسیب می بیند این مُلک پدر دارد حفظ حرمت رهبری از نان شب واجب تر است.
https://eitaa.com/joinchat/2639790170Ca53fab4355
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖
جهانبخش سلطانی: اگر پلیس نباشد هیچ کس در حرفه و شغلی امنیت ندارد
🔹️جهانبخش سلطانی، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون: اگر نیروهای پلیس نباشند هیچ کسی در هیچ حرفه و شغلی امنیت ندارد، بنابراین باید پلیس کشور را با تمام وجود مورد حمایت قرار داد.
🔹️معتقدم که میشود با استفاده از بستر هنر در قالب سینما و تئاتر از زحمات فراجا دفاع کرد و رنج شبانهروزی که مأموران پلیس برای حفظ و صیانت از تمامیت ارضی کشور متحمل میشوند را به منصه ظهور گذاشت تا در این بستر سره از ناسره مشخص شده و مردم و به خصوص جوانان ببینند که این عزیزان برای امنیت و برای حفظ میراث فرهنگی کشور چه خدماتی انجام میدهند.
https://eitaa.com/joinchat/2639790170Ca53fab4355
🇮🇷@s_a_m_e_n🇮🇷
💖🌷💖