eitaa logo
صبحی دیگر
106 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
7 فایل
کانال سبک زندگی «صبحی دیگر» کاری از موسسه مطاف عشق است. مطالب این کانال عبارت اند از : الگوهای سبک زندگی از سیره معصومین، بزرگان دینی و شهدا معرفی کتابهای خوب در این زمینه و مطالب جالب و خواندنی
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ مغز زندگی است ! هر موقع در زندگی ات نقصی دیدی ، نقص مادی و معنوی ، نقص روحی و جسمی ، به عنوان اولین اقدام ، ت را بررسی کن . ❗️شاید در کم میگذاری❗ ⚠️ انگار اصل، و مغز زندگی است . همه چیز انسان بناست از طرف خدا و در همین ارتباط با او تامین شود . 🔹هرگاه در این ارتباط ، کم گذاشتیم و از مان زدیم ... زندگیمان دچار کمی و کاستی میشود . 🌺 @s_digar
⚠️ ✳ این خدا را رها کنیم کجا برویم؟ 🔻 حضرت زکریا به خدا فرمود: «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا...» من کسی هستم که هر وقت خواستم، دادی و نگفتی که هستی؟ چه آورده‌ای؟ چه کاره‌ای؟ آن‌وقت این خدا را رها بکنیم و به جای دیگر برویم...؟ 🌺 @s_digar
🚨 حضور در کلاس بعضیا فقط تو کلاس حضور دارن.... یعنی وقتی تو کلاس نشستن اصلا حواسشون به معلم نیست. معلم رو نگاه میکنن، ولی خودشون تو یه عالم دیگه هستن و به چیزای دیگه فکر میکنن. 🙎‍♂حالا اگر معلم ازشون بپرسه چی گفتم؟ ❌بلد نیستن!!! میمونن که چه جوابی بدن!!! 👈چون به معلم توجه نداشتن!!! هم مثل کلاسِ درس میمونه.👌 و آزمایش‌های_الهی هم، مثل همون سوال‌های معلم. 👇👇 خیلی از ماها فقط سرِ حضور داریم، اصلا حواسمون به اون کلماتی که خدا به ما یاد داده نیست! ❌ 🤔 به هزار تا چیز فکر میکنیم غیر از معانی !!! ⚠️به همین خاطره که وقتی خدا ما رو آزمایش میکنه ما نمیتونیم از اون آزمایشات سربلند بیرون بیاییم❗️ ✅ چون از ، خوب بهره نبردیم.❗️🔔 👈❌فقط سرِ ، حضور داشتیم❌ 🌺 @s_digar
🔸 زن عجله داشت تا به قرار هفتگی اش برسد. 👈 چادرش را مرتب کرد و به راهش ادامه داد .  کمی آن طرف دو تا دختر توجهش را جلب کردند.  📍 پوشش نامناسب و آرایش عجیب شان باعث شده بود که زن بی خیال عجله ای که داشت بشود و قدم هایش را آهسته تر کند . پسر جوانی خودش را کنار آن دو دختر رساند و شروع کرد به خندیدن و حرف زدن و شماره دادن . دخترها هم بدشان نمی آمد و مقاومتی نمی کردند .  زن انگار یادش آمده باشد که عجله دارد ، چشم از صحنه ی ناهنجاری که می دید برداشت و قدم هایش را تندتر کرد.  یکدفعه مردی با سرعت زیاد جوری از کنارش عبور کرد که نزدیک بود با او برخورد کند . زن چادرش مرتب کرد وبه تندی به سمت مرد برگشت .  قبل از آنکه زن اعتراضی بکند ، مرد جوان دستش را روی سینه اش گذاشت ، کمی خودش را به نشانه ی ادب و احترام خم کرد و در نهایت متانت درحالیکه چشمانش به نشانه ی ادب به پایین دوخته شده بود گفت : شرمنده ام خانم ببخشید متوجه شما نشدم . زن سرجایش خشک شد . این مرد جوان همان کسی بود که چند لحظه قبل داشت با آن دخترها باجسارت و شوخی رفتار می کرد.‼️ 🌺 @s_digar