#بخوان_و_بخوان_بخوان
#کتاب_های_کودکان
روزی که مداد شمعی ها به خانه برگشتند
سرشناسه: دیوالت، درو
عنوان و نام پدیدآور: روزی که مداد شمعیها به خانه برگشتند/نویسنده درو دیوالت؛تصویرگر الیور جفرز, مترجم محبوبه نجفخانی.
مشخصات نشر: تهران : انتشارات زعفران، کتابهای زعفرانی ، ۱۳۹۴ .
مشخصات ظاهری: ۴۰ ص. : مصور (رنگی)
یادداشت گروه سنی: گروه سنی: ب
موضوع: تخیل در کودکان
موضوع: داستانهای تخیلی
موضوع: رنگها
موضوع: نقاشی با مداد شمعی
مطالعه شده در 20 و 21 دی ماه 1402
دخترم این کتاب را از کتابخانه گرفته بود تا برای سیدمجتبی جان بخواند؛ نتیجه این شد که سیدطه جان هم کتاب را خواند و برایشان جالب بود!
با این که حجم کتاب کم بود اما وسط برنامه های دانشگاهی و کلاس ها و کارگاه هایم بالاخره خواندم! آن هم در دو روز!!
از توجه مثبتی که - بر اساس فرهنگ غربی - به سگ ها و توله سگ ها داشت، خوشم نیامد ولی در مجموع بد نبود!
https://t.me/S_M_Kheradmand
#خواندم
#سرگذشت_ها
سفرها و خاطره ها
نوشته دکتر محمد تیجانی تونسی
ترجمه ی عقیل سعیدی
نشر حبیب
چاپ اول – 1389
544 صفحه
این کتاب یکی از کتاب هایی است که در مرداد سال ۹۳ مطالعه کردم. کتاب، چاپ اولش بود و در سال ۸۹ منتشر شده بود. الان نمی دانم به چاپ چندم رسیده است.
کتابِ خیلی جالب و برانگیزاننده ای در امر تبلیغ است و همتی که یک مستبصر و یک تازه شیعه شده در طول سال ها با خود همراه ساخته است. او طراوتِ رسیدنِ به حقیقت را آنچنان حفظ می کند که فقط به کتابِ "آنگاه هدایت شدم" که البته آن هم کتاب مشهوری است که سالها پیش مطالعه کرده ام، اکتفا نمی کند. کتاب "سفر ها و خاطره ها" درباره ی سفرهای متعدد و تبلیغی است که جناب آقای دکتر محمد تیجانی، به نقاط مختلف جهان داشته اند.
سال پیش ایشان را در فرودگاه بین المللی دیدم که در حال استراحت و انتظارِ سوارشدن به هواپیما بودند.
کتاب چند نکته دارد ...
توضیحات بیشتر را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید:
http://sm-kheradmand.com/Recommended/section5/section1/page7.aspx
#روز_نگاشت - 1375
* شنبه - 21 مهر ماه 1375 – 29 جمادی الاول 1417 – 12 اکتبر 1996
دو بار تماس گرفتم ولی موفق نشدم که با آقای مرتضوی صحبت کنم.
* یکشنبه - 22 مهر ماه 1375 – 30 جمادی الاول 1417 – 13 اکتبر 1996
روز یکشنبه امتحان داشتم و تقریباً تمام روز را زبان خواندم.
مطلع شدم (شب دوشنبه) که آقای حسین زرین از دبستان صلحا تماس گرفتهاند و از طرف آقای رحیم بنکدار پیام دادهاند که امور پیش دبستانی اندکی به راه است.
* دوشنبه - 23 مهر ماه 1375 – 1 جمادی الثانی 1417 – 14 اکتبر 1996
صبح رفتم مدرسه؛ مقداری در دفتر معطل شدم تا آن که جناب مرتضوی آمدند. از قرار معلوم روز یکشنبه و یا شنبه بعدازظهر سالن پیش دبستانی موکت شده و آقای مرتضوی روز یکشنبه مقداری از میل پردهها و پردهها را زده اند. حالا نمیدانم خودشان تنهایی این کارها را کرده اند یا با کمک کسی، ولی اگر تنها چنین کرده اند از نظر کارهای یدی فرد فعالی هستند!
تا ظهر سؤالات مختلفی از ایشان در مورد کار پرسیدم و بنا شد روز چهارشنبه نشستی با آقای داوودی داشته باشم تا بعضی موارد قطعی شود. کارهای سالن را نسبتاً آماده کردیم و گیره هایی برای وصل کردن بعضی تزئینات به سقف زدیم و کمدها را جابجا کردیم.
* سه شنبه – 24 مهر ماه 1375 – 2 جمادی الثانی 1417 – 15 اکتبر 1996
فردا روز شهادت بی بی زهرا سلام الله علیهاست؛ بعد از کلاسِ زبان رفتم به شرکت حاج محسن آقای زرین که این بار آقای حاج علیرضا زرین در را باز کردند! در مورد کار مدرسهام مشورتی گرفتم که نظرات ایشان به طور خلاصه این گونه بود:
1) باید زیر دست یک استاد باشی تا رشد کنی نه کسی مانند خودت!
2) کارهایی که انجام میدهی را بنویس و در عین حال که برای خود نگه می داری به آقای بنکدار هم تحویل بده و بگو این کارها را کردهام و یا این برنامه ها را داشتهام.
3) اگر میبینی با هر کس صحبت کنی میخواهد از شخص دیگری اجازه بگیرد، با همان فردِ اصلی صحبت کن!
4) نگو فلانی طرح ندارد و من برنامه هایی دارم؛ آن زمان احساس میکنند که تو می خواهی ابراز کنی بالاتر از آن ها هستی! طرح های خودت را بگو!
5) اگر بتوانی کار تدریس رسمی را هم مثل علوم، دینی و ... داشته باشی با تجربه ی کار با بچه های پیش دبستانی منافاتی ندارد.
6) در فعالیت هایت سعی کن کاری کنی که قابل مشاهده و ارزیابی باشد؛ مثلاً امروز بچهها در نمازخانه فلان دعا را بلد نیستند و هفته دیگر بلدند، این مشهود است و قابل ارزیابی!
7) در سنین کودکی برای بچه ها از گفتار ریتمیک استفاده کن!
8) به حرکات و کارهای بچهها بیندیش! مثلاً اگر کسی ناخُن میخورد بیندیش و برای رفع مشکلش طرح بده!
9) کارها را عملی و اندک اندک بیاموز!
10) با این حرف های من دلسردِ در کارت نشو! اگر کار را شروع کردهای ادامه بده! الان تا پایان سال تحصیلی، تقریباً 7 ماه داریم. در کار طوری پیش برو که مثلاً بگویی من 20 کارِ کامل تحویل میدهم. برای من (آقای علیرضا زرین) با نگاه مدیریتی این مطرح نیست که فردی بد است و یا این فرد خوب است؛ من می گویم این مقدار کار میکند، این کارهایش بد است، این کارهایش خوب است؛ کار مسئله است. برای همین به تو هم می گویم کار تحویل بده!
... و من همچنان میاندیشم و از حضرت صادق علیه السلام مدد میجویم تا مرا در کسب علم و عمل مدد فرمایند.
با مادرم در مورد کار درسیِ رسمی صحبت کردم و گفتم که دوست دارم هفتهای، یک یا دو ساعت هم درس رسمی داشته باشم؛ خصوصاً دینی و قرآن. فرمودند که فعلاً همین برنامه را داشته باش تا از درست نیفتی؛ عرض کردم چشم!
https://t.me/S_M_Kheradmand
#روز_نگاشت - 1379
* دوشنبه - 26 اردیبهشت 1379 – 10 صفر 1421 – 15 می 2000
صبح به مدرسه رفتم به جهت پیگیری امور چهارشنبه و برنامه ی ویژه ی نماز دوم دبستان. آخرین زنگ نماز سوم «ب» خیلی عالی بود؛ لذّت بردم. خودم ایستادم جلو و بچه ها به شکل عالی ای همراهی کردند. خدای مهربان همه ی آن ها را از مصلّین قرار دهد.
* سه شنبه - 27 اردیبهشت 1379 – 11 صفر 1421 – 16 می 2000
زنگ دینی سوّمی ها، داستان هجرت را که اوّلین داستان برای آن ها بود دوره کردیم. بعد فرصتی دادم برای مطالعه ی کتاب دینی و این کارم گرچه با انگیزه ی مطالعه ی آن ها بود ولی دریافتم که تعداد کمی موفق شدند! اما نقطه ی مثبت آن این مطلب بود که فهمیدم عده ای دفترشان ناقص است و فهمیدم که عده ای خط خودشان را هم نمی توانند بخوانند! عده ای هم از مشاهده ی کامل بودن دفترشان لذّت بردند.
در نماز کلاس سوم «الف» قدری از وقت به خاطر عصبانیّت آقای موسوی (ناظم دبستان) از بچه ها به توضیح آن ها از این مشکلشان گذشت و در نمازخانه هم بچه ها بر سروکلّه ی همدیگر زدند و من هیچ نگفتم!
در وقت بعد از ناهار به پنجمی ها «کیت کت» دادم، امّا بعضی خیلی شیطنت کردند (مثل ...) که ناراحتی آن هنوز در این ساعت که حدود نه و نیم شب است اذیّتم می کند! مُهر را چنان پرت کردند که اگر بر سر کسی می خورد می شکست!!
نماز چهارم ها عالی بود. درباره ی اهمیّت ولایت حضرت علی علیه السلام صحبت ها را ادامه دادم و این که چه کارهایی نشان می دهد ما وجود نازنین مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دوست داریم؛ خودشان نام می بردند؛ دوتا آب نبات به همه دادم.
ناهار خوردم. با آقایان کاویانی، هادی پور و ترقی درباره ی امور چهارشنبه (آغاز برنامه ی نماز کلاس های دوم دبستان) صحبت کردم و باز ادامه ی صحبت های متفرقه با افراد مختلف. قدری از نحوه ی مصاحبه ی آقای هادی پور و آقای ترقی از مراجعان مرحله ی دوم (برای ثبت نام در مدرسه) بازدید کردم. آقای هادی پور قدری نسبت به نگرش های تربیتی من علاقه مند شده است. خدایا توفیقم بده انصافاً برای تو باشم. نه برای خوش آمد کسی. خدایا تو را به مولایم علی دستم بگیر.
Sm.Kheradmand@gmail.com
#بخوان_و_بخوان_بخوان
با پسرم در سکرات مرگ
جلد اول از مجموعه ی «جهان دیگر»
سیدمجتبی بحرینی
انتشارات طوس
چاپ اول 1376 - 1418
در 250 صفحه
پایان مطالعه در 1378/5/29
کتابی است فوق العاده عالی و از هر جهت مفید. خداوند متعال نگارنده ی آن را خیر دنیا و آخرت مرحمت فرماید و توفیق خدمت بیشتر را به او و به حقیر و همه دوستداران امیرالمومنین علیه السلام مرحمت نماید.
در این کتاب موضوعات متعدد و روایات بسیار خوب و مفیدی آمده که از آن جمله است: سخنی کوتاه راجع به وصیت، سکراتِ مرگ و از خود بی خودی های هنگام مرگ، عدیله، عاقبت خیر و خوب و خاتمت شر و بد، دیدار اولیای حق و حضور حضرات معصومین علیهم السلام بر بالین محتضر و آخرین کلام در غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف.
اللهم هوِّن علیَّ سکراتِ الموت ...
یادم هست وقتی این کتاب را خوانده بودم ...
توضیحات بیشتر راجع به این کتاب در آدرس :
http://sm-kheradmand.com/Recommended/section5/section1/page21/lang/Fa.aspx