هدایت شده از تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
📌احتیاط کنیم
روزی امیرمؤمنان #علی(ع) به طرف #بازار لباس فروشان رفت و در آنجا از يك مردى پرسيد:
شما دو #لباس به پنج درهم داريد؟ آن مرد گفت: آرى يا اميرمؤمنان. هنگامى كه متوجه شد آن مرد او را شناخت، از دكان او دور شد، و بعد نزد جوانی كه #پارچه مى فروخت توقف كرد، و از وى پرسيد شما دو جامه به پنج درهم داريد؟
غلام گفت: آرى دارم. يكى از آنها بهتر از ديگرى مى باشد، يكى سه و دومى دو درهم مى باشد. فرمود: آنها را بياوريد، هنگامى كه غلام پارچه ها را آورد، على عليه السّلام به #قنبر گفت: پيراهن سه درهمى را شما برداريد و به تن كنيد و دو درهمى را من برمى دارم و به تن مى كنم.
قنبر عرض كرد:
يا امیرمؤمنان، شما بالاى منبر مى رويد و براى مردم #خطبه مى خوانيد، اكنون شما پيراهن سه درهمى را برداريد و در تن كنيد، على عليه السّلام فرمود:
اى قنبر شما #جوان هستيد و در عنفوان جوانى مى باشيد، من از خداوند شرم دارم كه خود را بر شما فضيلت دهم.
📚ثقفی، الغارات، ج1، ص105.
👇👇
🌻 @ahlebait110
هدایت شده از تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
📌کنترل نگاه زهرآلود
جوانى از #انصار در شهر #مدينه با زنى روبه رو شد. در آن زمان #پوشش سر زنان به گونه ای بود که #گوش و #گردن ايشان پیدا بود.
وقتى #زن از كنار #جوان گذشت، جوان سر خود را به عقب برگرداند و هم چنانكه راه مى رفت وى را نگاه مى كرد و وارد كوچه اى شد.
جوان در حالى كه به پشت سر خود نگاه مى كرد به راه خود ادامه داد كه صورتش به تكه چوبی كه از ديوار بيرون زده بود، برخورد كرد و شكست. وقتى آن زن از دور شد، جوان نگاه كرد و ديد كه بدن و لباسش خونين شد.
جوان به خود آمد و گفت:
به خدا سوگند خدمت رسول خدا(ص) مى رسم و او را از اين مسئله باخبر مى كنم. پس خدمت رسول خدا شرفياب شد. پيامبر از حال وى جويا شد و او جريان را به اطلاع آن جناب رساند. پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ
إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.
📚كلينى، الكافى، ج 5، ص 521.
📚النور: 31.
👇👇
🌻 @ahlebait110