🌟 "اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِی"
و این فراز، تمام رسالتی بود که #فاطمه سلاماللهعلیها را به دفاع از علی علیهالسلام واداشت.
که زندگی در دنیای بی #امام ، زندگی در وادی جهل و بیابانِ بیراهنماست!
توحید، زیر ردای امامت است که زنده میماند ...
توحید: علّت حیات است!
آب حیات است! که حیات جاودانه به بشر میبخشد!
فاطمه سلاماللهعلیها، شهیدهی "توحید" است
در راه فرزندانی که میترسید
در دنیای بیامام
راه آغوش خدا را،
مسیر توحید را ... گم کنند!
🕊 جـــــلوهِ جـــمــــال
🖇 https://eitaa.com/jelvejamal
#سلام_مولایمن
🍂ای آخرین سلالهی زهرا تبارها
ای وارث شکسته دلِ ذوالفقارها...
🍂بی تو چهار فصلِ دلِ من، خزانی است
چشم انتظارِ آمدنِ تو بهارها...
🍂آقا فدای شال عزای محرمت
چشم تو خون شده ز غمِ روزگارها...
صبحتون امام زمانی
#امام زمان
@mahman11
🩸 روایت #شهادت #امام_رضا علیهالسلام 🩸
🥀 اباصلت میگوید: حضرت به من فرمود:
فردا من به این ظالم (مأمون) وارد میشوم، اگر خارج شدم در حالی که چیزی بر سر ندارم، با من صحبت کن و من با تو سخن خواهم گفت و اگر سرم پوشیده بود، با من صحبت نکن.
🥀 اباصلت گوید: صبح که شد دیدم امام علیهالسلام لباس پوشید و و در محرابش نشست و منتظر بود که غلام مأمون وارد شد و گفت: مأمون تو را میخواند. امام علیهالسلام کفش و عبایش را پوشید و بلند شد و رفت و من به دنبال او میرفتم تا حضرت وارد قصر شد و در پیش مأمون ظرفی بود که #انگور و میوههای دیگر داشت، و مأمون در حال خوردن انگور بود. هنگامی که چشمش به #امام افتاد به سمت حضرت آمد و با او معانقه کرد و صورتش را بوسید و او را با خود نشاند، بعد مقداری انگور برداشت و گفت: یابن رسولالله، از این #انگور بهتر من ندیدم، #امام علیهالسلام فرمود: چه بسا انگور خوبی که از #بهشت امده است!
🥀 به امام گفت: از ان بخور...
🥀 حضرت فرمود: مرا معاف دار!
🥀 مأمون گفت: باید بخوری، چرا نخوری، لابد تو ما را متهم به چیزی میکنی؟!
🥀 انگور را برداشت و شروع به خوردن کرد و سپس #امام انگور را برداشت و سه دانه از آن خورد و بعد بقیه را گذاشت و بلند شد.
🥀 مأمون گفت: کجا می روی؟!
🥀 حضرت فرمود: به جایی که من را فرستادی...
🥀 پس در حالی که سرش پوشیده بود خارج شد، من با او صحبت نکردم، تا اینکه داخل خانه شد و فرمود: درب را ببند و درب بسته شد، سپس بر بستر خود خوابید و من ایستاده در صحن خانه بودم در حالی که محزون و مغموم بودم، پس در این هنگام #جوانی زیبا رو که شباهت بسیاری به #امام_رضا علیهالسلام داشت وارد شد، به سمت او رفتم و گفتم از کجا وارد شدید در حالی که درب بسته است؟!
🥀 فرمود: همان کس که من را از مدینه اورده است، میتواند از درب بسته وارد کند...
🥀 عرض کردم شما کیستید؟!
🥀 فرمود: من حجت خدا بر تو هستم ای اباصلت، من محمد بن علی (#جواد) هستم.
🥀 سپس #امام_جواد علیهالسلام به سمت پدر رفت و فرمود تا من هم وارد شوم، من هم وارد شدم. وقتی وارد شد #امام_رضا علیهالسلام بلند شد و او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و بوسید و بعد در کنار بستر خود نشاند...
🥀 #امام_جواد علیهالسلام خود را به صورت به روی پدر انداخت و او را میبوسید و با چیزی او را خوشحال کرد که من نفهمیدم، بعد #امام_رضا علیهالسلام دستش را در لباسش کرد و چیزی شبیه به پرندهای خارج کرد که #جوادالائمه علیهالسلام آن را گرفت و حضرت رضا علیهالسلام چشم بست و به شهادت رسید.
📕 بحارالأنوار، جلد ۴۹، صفحه ۳۰۱
▪️ بسمت خدا | #سیروسلوک
@s_solouk