eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رونمایی از موشک راهبردی و چابک با برد 1450 روزی تلخ را برای صهیونیسم به نمایش گذاشت و لرزه بر اندامش افکند. البته خیبری دیگر با رمز نزدیک است. «وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»126/آل عمران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️ گواهینامه نماز !!! 💠 @samtekhoda3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ صریح مقام معظم رهبری در مخالفت برخی از چهره های مشهور با قانون حجاب جایگاه امروز غرب در رسوایی‌‌های جنون جنسی و از هم پاشیدگی نظام خانواده، یادآوری میکند که، نسخه‌ی غربی آزادی جنسی و پوشش برای چشم و دل‌سیری منسوخ و شکست خورده است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعی کن دنبال کاری (حتی کوچک ) برای شادی دل دیگران باش(بدون توقع و چشمداشت) گاهی همون یه کار کوچیک از نظر شما بخش بزرگی از قلب اون رو پر میکنه و اونجاست که خدا بهترینها رو برات مقدر میکنه و دلت رو بی اندازه شاد🌷 شبتان نورانی✨
حاج اسماعیل دولابی: در شبانه روز ده دقیقه با خدا خلوت کن از خطاهای خود استغفار کن دلت روشن میشود اگر این کار را ادامه دهی بعد چند وقت این ده دقیقه کل روزت را خواهد گرفت هر شب قبل از خواب اعمالمان را کنیم. این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
"رمان #پلاک_پنهان قسمت4⃣7⃣ سمانه که آن همه وقت بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیده بود باید از
"رمان قسمت5⃣7⃣ سمانه دستانش را در هم قفل کرد و سردرگم دنبال جوابی بود که به محمد بگوید. ــ سمانه دایی جان ،خجالتو بزار کنار و حرفتو بزن،تصمیمی که قراره بگیری حرف یک عمر زندگیه،پس جواب منو بده؟تو کمیلو دوست داری؟؟ ــ نمیدونم دایی ــ نمیدونم نشد حرف دختر خوب،آره یا نه سمانه چشمانش را بر روی هم فشرد و به کمیل فکر کرد،به کارهایش به حرف هایش،به پیگیری کارهایش در زندان به اهمیت دادن به علایقش،به دفاع کردنش ،به نگرانی و ترس نگاهش در آن شب،این افکار باعث شد که لبخندی بر لبانش بنشیند. محمد بلند خندید و گفت: ــ جوابمو گرفتم سمانه دستی به گونه های سرخش کشید و حرفی نزد. ــ پس الان بزار من برات بگم سمانه کنجکاو نگاهش را بالا آورد و به محمد دوخت. ــ میتونم بدون هیچ شکی بگم که کمیل بهترین گزینه برای ازدواج تو هستش،سمانه تو بهتر از همه میدونی که کمیل اونی که نشون میده نیست و به خاطر همین چیز خیلی عذاب کشید محمد خنده ای به نگاه های مشکوک سمانه کرد و گفت: ــ اینجوری نگام نکن،آره منم از اینکه کمیل نیروی وزارت اطلاعاته خبر دارم ــ ولی اون گفت که کسی خبر نداره ــ من ازش خواسته بودم که نگه ــ یعنی شما هم.. ــ نه من کارم همینه،الان اینا زیاد مهم نیستن،سمانه کمیل به خاطر کارش خیلی عذاب کشید از خیلی چیزا گذشت،حتی از تو سمانه آرام زمزمه کرد: ــ از من ــ نگو که این مدت متوجه علاقه ی کمیل به خودت نشدی؟اون به خاطر خطرات کارش حتی حاضر نبود با تو یا هر دختر دیگه ای ازدواج کنه ــ خطرات چی؟ ــ نمیدونم شاید کمیل راضی نباشه اینارو بگم ــ دایی بگید این حقمه که بدونم ــ کمیل یکی از بهترین نیروهای وزارت اطلاعاته ،ماموریتای زیادی رفته،و گروهک های زیادیو با کمک گروهش منهدم کرده،به خاطر سابقه ای که داره دشمن کم نداره،دشمنایی که نباید دست‌کم گرفتشون،اونا به هیچ کسی رحم نمیکنن،بچه زن مرد جوون براشون هیچ فرقی نمیکنه سمانه دستانش را مقابل دهانش گرفت و نالید: ــ وای خدای من ــ برای همین کمیل از ازدواج با تو فراری بود،یه شب ماموریت مشترک داشتیم حالش خوب نبود،یه جا اگه حواسم بهش نبود نزدیک بود تیر بخوره سمانه هینی گفت و با چشمان ترسیده به محمد خیره شد. ــ بعد ماموریت وقتی دلیلشو پرسیدم گفت که بخاطر اینکه تو جوابـ منفی بدی چه حرفایی به تو زده و تو چه جوابی دادی و بدتر تصمیم تو برای ازدواج با محبی بوده ــ من نمیتونم باور کنم آخه کمیل کجا و... ــ میدونم نمیتونی باور کنی،اما بدون که کمیل با تمام جذبه وغرور و اخم علاقه و احساس پاکی نسبت به تو داره، سمانه دایی کمیل یه همراه میخواد،که حرف دلشو بهش بزنه،از شرایط سختش بگه،کسی که درکش کنه،کمیل با اینکه اطرافش پر از آدم مهربون بوده اما تنهاست،چون نمیتونه حرفاشو به کسی بگه،به خاطر امنیت اطرافیانش خودشو نابود کرده "🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه رمان