📺 حضور آقای رائفی پور در برنامه ثریا
📆 یکشنبه ساعت ۲۳ از شبکه یک سیما
♻️ برنامههای خوب در صدا و سیما را به دیگران معرفی و اطلاع رسانی کنیم.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
آرام باشید و استوار
و هیچ ترس و غمی به دل راه ندید
مقلب القلوب اگر اراده کند دلها را طوری یکدست خواهد کرد که تمام دشمنان خیره خواهند شد.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
❌برخی چقدر بد قضاوت میکنند افرادی را که پشت نظامشان ایستاده اند!!!
⁉️چه فکر میکنند؟ فکر میکنند ما مثل کبک سر در برف بردهایم و به تمام اتفاقات کشور راضی هستیم و بر همهی کارها مهر تایید میزنیم؟؟؟ یا اینکه فکر میکنند همگی جز قشر مرفه و بی درد هستیم و کیفمان کوک است؟؟؟
⛔️چقدر قضاوتهای بدی...
🔰خیر ما نیز معترضیم...
🔹ما نیز به برخی ساختارهای فسادزا در کشور ، بشدت معترضیم!
🔸ما نیز از اختلاس هایی که صورت گرفته است ، دردمند و معترضیم!
🔹ما نیز اکثرمان از طبقهی پایین جامعه هستیم و به وضع اقتصادی مملکت معترضیم!
🔸ما نیز به صدا و سیما به دلایل مختلف از جنبههای سیاست گذاری و تولید محتوا ، معترضیم!
🔹ما نیز به وزارت ارشاد که کم کم در حال فراموش کردن وظیفهی خود است ، معترضیم!
🔸ما نیز به آموزش و پرورش و اینکه چرا آموزش را گرفته و پرورش را رها کرده ، معترضیم!
🔹ما نیز به وضعیت فوتبالِ و باشگاههای دولتی که تنها در آنها پولِ بیت المال ریخته میشود و در آمد و خروجی خاصی ندارد ، معترضیم!
🔸ما نیز به خودرو های گران قیمتِ ایران خودرو و سایپا معترضیم!
🔹ما نیز به سیاست های ناقص در بحث ازدواج جوانان و #فرزندآوری ، معترضیم!
🔸ما نیز اکثرمان اجاره نشینیم و به قیمت مسکن بشدت معترضیم
🔹ما نیز به نظام بانکداری کشور معترضیم!
🔸ما نیز.............................
♨️ما شاید بیشتر از شما معترضیم ، اما راهکار را در خالی کردن پشت نظام ، و [مانند برخی افراد] #اغتشاش کردن و نابودیِ آسایش و آرامش جامعه ، نمیبینیم!!!
✅ما برای رسیدن به حق و حقوق خود راهی بهتر از راهِ روشنگری و #مطالبه_گری نمیدانیم چرا که معتقدیم اعتراضات ما تنها در جمهوری اسلامیست که شنیده میشود و اگر نظامی دیگری به جز این نظام روی کار بیاید ، نفسی برای اعتراض کردن باقی نخواهد گذاشت!!!
🙏ما را ناعادلانه قضاوت نکنید!
✍ مـیخ مِدیا
🇮🇷 تحلیل سیاسی و جنگ نرم
http://eitaa.com/joinchat/1560084480C6ad9c44032
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 الهی عظم البلا | نماهنگ ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🍃
#قرار_عاشقی
🌷
#محاسبه
خیلی بد است انسان بدون هدف و با غفلت مشغول کاری بشود.
هر طور شد غذا بخورد!
هر طور شد لباس بپوشد!
هر وقت شد بخوابد، یا از خانه بیرون بیاید بدون هدف و برنامه!
اینها غفلت است.
نماز می خواند، نمی فهمد چه می گوید!
نشسته سر سفره هر چه شد، می خورد!
هر طور شد وقتش را صرف می کند!
اینها غفلت است.
راه درمان این غفلت این است که: به دستورات دین مقیّد باشید.
عدم توجه به دین غفلت است. هر کاری که می کنید روی برنامه باشد.
هر شب قبل از خواب اعمالمان را محاسبه کنیم.
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
قسمت سی و یکم «خریدار عشق» صبح احمدی و فاطمه ،اومدن دنبال من ،که زهرا هم به اصرار جواد همراهمون او
قسمت سی و دوم
«خریدار عشق»
بلاخره بعداز کلی چرخیدن تو خیابونا،رفتیم سمت خونه سجاد اینا
حاج خانم که از این بعد صداش میزدم مادر جون،با فاطمه اومدن استقبالمون
رفتم توی اتاق سجاد
لباسمو عوض کردم برگشتم سمت پذیرایی
بعد سجاد بلند شد رفت توی اتاقش
بعد از یه ساعت از اتاق اومد بیرون
بعد از خوردن شام رفتم توی اتاق سجاد
روی تختش نشستم .یه ساعت گذشت و سجاد نیومد
خسته شده بودم ،دراز کشیدم که خوابم برد ،نفهمیدم چند ساعت خوابیدم ،وقتی چشممو باز کردم ،سجاد درحال نماز خوندن بود
چشمام دوباره از خستگی زیاد بسته شد
با صدای فاطمه که از حیاط میاومد بیدار شدم
باورم نمیشد
سجاد روی همون سجاده اش خوابش برد
بلند شدمو یه پتو گذاشتم روش که یه دفعه بیدار شد
- ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم
سجاد: اشکالی نداره
- میتونی بری روی تخت بخوابی،منم میرم بیرون
از اتاق زدم بیرون،دست و صورتمو شستم رفتم سمت حیاط
فاطمه: به عروس خانم،خوب خوابیدی؟
- اره ،مادر جون کجاست!؟
فاطمه:رفته خونه همسایه،کلاس قرآن
- آها
فاطمه: صبحانه آماده است برو بخور
- باشه
بعد از خوردن صبحانه رفتم توی اتاق ،سجاد روی تخت خوابیده بود
لباسامو عوض کردم،لباسای جشنمو هم گزاشتم داخل یه ساک کوچیک ،بلند شدم برم سمت در که صدام زد
سجاد: جایی میری،؟.
- دارم میرم خونمون
سجاد: صبر کن میرسونمت
- نمیخواد ،خودم یه دربست میگیرم میرم
سجاد بلند شد از تختش: گفتم میرسونمت
- باشه
توی حیاط منتظرش شدم که اومد
فاطمه: بهار میخوای بری؟
- اره عزیزم
فاطمه: واا چه زووود
- امتحان دارم فردا، کتابامو هم نیاوردم
فاطمه: باشه، زود تر بیا ،دلم برات تنگ میشه
- باشه گلم