قسمت سی و سوم
« خریدار عشق »
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
مثل همیشه سکوت بینمون حکم فرما بود
بعد از یه ربع رسیدیم خونه
- نمیای داخل ؟
سجاد: نه ،کار دارم
- باشه ،مواظب خودت باش
از ماشین پیاده شدم یه نگاهی بهش کردم
- آقا سجاد خیلی دوستتون دارم
بعد از گفتن این جمله رفتم سمت در ،درو باز کردم و وارد حیاط شدم
هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه روزی برسه عشقو گدایی کنم😔
وارد خونه شدم
مامان با دیدنم تعجب کرد
مامان: سلام ،اینجا چیکار میکنی
- وااا،مامان خونم نیام؟
مامان: منظورم اینه ،چقدر زود اومدی، یه چند روزی میموندی دیگه
- فردا امتحان دارم ،وسیله هام اینجا بود ،سجاد منو رسوند رفت
مامان: باشه
وارد اتاقم شدم
بغض داشت خفم میکرد،
نمیدونستم چیکار کنم ،شروع کردم به نوشتن پیامای عاشقانه واسه سجاد
ولی جواب هیچ کدوم از پیامامو نداد
فردا صبح زود از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم رفتم پایین
زهرا و جواد و مامان در حال صبحانه خوردن بودن
- سلام
زهرا، مامان و جواد: سلام
زهرا: کی اومدی بهار
- دیروز
جواد: عع ،اینجور تو هول بودی گفتم دیگه نمیبینمت که😄
- من برم دیرم شده
مامان: عع از دیروز چیزی نخوردی دختر ،بیا یه چیزی بخور فشارت نیافته
- میرم دانشگاه یه چیزی میخورم
مامان: از دست تو
جواد: صبر کن میرسونیمت
- باشه ،تو حیاط منتظرم
تو حیاط منتظر شدم تا جواد و زهرا بیان
تو این فکر بودم که چقدر زهرا خوشبخته که جواد و داره
چی میشد سجاد می اومد دنبالم
زهرا: به چی فکر میکنی بهار
- چی؟ هیچی
زهرا: با آقا سجاد بحثت شده؟
( هه😏،اصلا مگه حرفی زدیم که بحثی بشه )
- نه
جواد: خانوما سوار نمیشین؟
زهرا: بریم دیرت میشه
قسمت سی و چهارم
« خریدار عشق»
بعد از رسیدن به دانشگاه ،از جواد و زهرا خداحافظی کردم رفتم سمت ورودی دانشگاه
یه گوشه از محوطه نشستم
سرمو گذاشتم روی کیفمو چشمامو بستم
دلم میخواست توی خیالم لااقل سجاد عاشقم باشه و من براش ناز کنم
یه دفعه یه چیزی افتاد روی سرم
وحشت زده سرمو بلند کردم
سهیلا: حالا یواشکی شوهر میکنی به ما نمیگی هااا😠
-زهر مار ،سکته کردم ،این چه کاری بود کردی
مریم: یعنی حقت نیست بزنیم بکشیمت 🤨
- ببخشید،یه دفعه ای شد
سهیلا: خانوم چند ماه بود تو نخ این پسره بود ،الان میگه یه دفعه ای شد 😏،اره جون عمه ات ما هم خریم و باور کردیم
- بس کنین بچه ها حوصله ندارم
مریم: ای بابا، گفتیم شوهر کنی آدم میشی که نگو که گنده دماغ تر شدی😄
بلند شدم رفتم سمت ساختمون
وارد کلاس شدم
سجاد و دیدم ،رفتم نزدیکش و لبخند زدم
- سلام خوبی؟😊
سجاد: سلام ،خوبم
یه صندلی نزدیکتر بهش نشستم
بعد از مدتی سهیلا و مریم اومدن داخل کلاس
اومدن نزدیکمون
سهیلا: سلام آقای احمدی،تبریک میگم بهتون،انشاءالله که لیاقت این بهار خانوم مارو داشته باشین😁
با گفتن این حرف بچها شروع کردن به حرف زدن و تبریک گفتن
بعد از تمام شدن کلاس ،منتظر سجاد نشدم ،چون میدونستم میلی به رسوندنم نداشت
یه دربست گرفتم رفتم خونه
آخر هفته رسیده بود و از سجاد هیچ خبری نداشتم
حتی جواب پیام هامو نمیداد
مامان هم دیگه شک کرده بود ،که حتما اتفاقی افتاده
ولی من هر دفعه یه بهونه می آوردم
نزدیکای ظهر بیدار شدم تصمیم گرفتم برم خونه سجاد
خیلی دلم تنگ شده بود
دو دست لباس گرفتم گذاشتم داخل کیفم و رفتم پایین
زهرا و مامان در حال تمیز کردن خونه بودن
- سلام صبح بخیر
زهرا: سلام،ظهر بخیر😅
مامان: سلام،کجا ،شال و کلاه کردی
- خونه مادر شوهر😁
زهرا: ای تنبل داری از زیر کار در میری؟😉
-سهم منو بزارین برگشتم انجام میدم
مامان: بهار ،میگفتی آقا سجاد بیاد دنبالت
- نه میخوام خودم برم ،غافلگیرش کنم
زهرا: خوش بگذره
- قربونت برم
مامان: امشب برمیگردی؟
- نه مامان جان ،میمونم
مامان: باشه برو ،در امان خدا
-فعلا ،بوووس باااای
#سلام_امام_زمانم
سلام بر تو
ای دروازه ارتباط با خدا
که جز از درگاه تو
به ساحت او راهی نیست
و سلام بر تو
ای حکمفرمای دین،
که نیکان و بدان را سزا خواهی داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکری که حاج آقا عاملی در برنامه سمت خدا بیان فرمودند هر روز خونده بشه
اللهم بحق محمد و آل محمد الا فرجت عنا 😭😭😭
#یا_کریم_اهل_بیت
سائلم، جز کرمش نیست پناهی هرگز
عاشقم جز به کلامش، بخدا دم نزنم
"بارها گفته ام و بار دگر می گویم"
"من حسینی شده ی دست امام حسنم"
نگین_نقیبی
┅─⊱✾♡✾⊰─┅
❗️فرق مؤمن با غیر مؤمن
✍شهید مطهری: فرق مؤمن و غير مؤمن در اين نيست كه اين خطا میكند و آن خطا نمیكند؛ فرق آنها در اين است كه مؤمن خطای خود را تكرار نمیكند، بيش از يکبار خطا نمیكند؛ اما غير مؤمن، چندين بار صدمهی كاری را میخورد و باز آنقدر بصيرت ندارد كه بار ديگر تكرار نكند. از خداوند مسئلت داريم كه به ما توفيق دهد از خطاها و لغزشهای خود پند بگيريم.
📗حکمتها و اندرزها ج۱ ص۶۷
#شهید_مطهری🕊🌷
#الگوی_خودسازی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
انسان شناسی ۱۵۱.mp3
11.42M
#انسان_شناسی ۱۵۱
#استاد_شجاعی
#استاد_صفایی_حائری
ـ قیمت من چقدره؟
ـ چجوری ارزش خودم رو بفهمم؟
ـ چجوری خودمو به کمتر از قیمتم نفروشم؟
@Ostad_Shojae
💢 فیلتر دائمی اینستاگرام و واتسآپ: فیلتر اینستاگرام و واتسآپ با مصوبه شاک(شورای امنیت کشور) انجام شده و تا این شرکتها تعهد ندهند که قوانین داخلی کشور ما را رعایت میکنند این مصوبه قابل تداوم است
🗣 سردار جلالی، فرمانده پدافند غیر عامل
🍃🌷ـ﷽ـ🌷🍃
✅ خداوند راه هدایت را در زندگیات قرار داده است
🔹پیرزن مؤمنهای بود که سرکه میگرفت و از آن کسب درآمد میکرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد.
🔸گفت:
در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را میخریدم و در خمره میریختم تا سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه میرساند و به راحتی زندگی میکردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار میگذاشتم.
🔹دخترم ازدواج کرد و برای تهیه جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکههای من در شهر بیهمتا بود و همیشه مشتریها و تقاضاهای زیادی داشتم.
🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیشبینی من اتفاق افتاد و برعکس دورههای قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت.
🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکههای من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود.
🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم:
این بار برای فروش چیزی ندارم.
🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است.
🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم میداد طوری که اگر تمام شرابها را میفروختم به راحتی بدهیهای خود را میپرداختم.
🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلیام با اغوای خود بود که زکات نداده و گرانفروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد.
🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم.
🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم:
خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم.
🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم.
🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت:
از تهران آمده است و دنبال سرکهای خوب برای درستکردن سکنجبین برای فشارخون پدرش میگردد.
🔸در خانه شیشهای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان میخواستند هدیه میکردم.
🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است.
🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درستکردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم.
🌱 وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق، ۳)
🌱 و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاريها قرار میدهد. و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش میدهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كارهاش میشود كه خدا دستور خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چيزی اندازهای قرار داده است.
🌸حضرت علی (ع):
همه نيكىها در سه خصلت جمع شده است:
🌸نگريستن و سكوت و سخن گفتن،
🌸پس هر نگاهى كه همراه با عبرت گرفتن نباشد،اشتباه است
🌸و هر سكوتى كه همراه با انديشيدن نباشد، غفلت است
🌸و هر سخنى كه همراه با ذكر خدا نباشد،بيهوده و لغو است.
🌸خوشا به حال كسى كه نگاهش عبرت
و سكوتش تفكر
و كلامش ذكر باشد
و بر گناهش گريه كند
و مردم از شرّ او ايمن باشند
اهل #مطالعه تاریخ باشید، چون:
۱. تجربهتان را بالا میبرد.
۲. شخصیت شناسیتان بهبود پیدا میکند.
۳. بتوانید وقایع را پیشبینی و رصد کنید.
۴. در فتنهها بتوانید تصمیم مناسبی بگیرید.
🌷
m8ol_کتاب-صعود-چهل-ساله-1.pdf
17.85M
#فایل_کتاب
خواندن این کتاب را مهمتر از نان شبتان بدانید.
🌷
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
💗جوانان عزیز من ؛ شما هم مانند «حسین فهمیده» میتوانید نقش ایفا کنید
🔻رهبرانقلاب: جوانان و نوجوانان عزیز من! همه شما میتوانید در کشورتان نقش پیدا کنید.
🔹یک روز نقش، نقش «حسین فهمیده» بود؛ یک روز نقشهای دیگر است.
🔹در زمینه مسائل دینی، مسائل فرهنگی، مسائل سیاسی، مسائل اخلاقی، آیندهنگری، امیدبخشی، نشاط دادن به محیط پیرامون خود و تعبّد و تقیّد و پایبندی به شریعت اسلامی -که سرمایه سربلندی فرد و جامعه است- میتوان مجاهدت کرد.البته در آنها، دادنِ جان مطرح نیست؛ اما همّت و اراده و تصمیم لازم دارد.
🔹همه میتوانید در مدارس، در دانشگاهها، در محیطهای کار و غیره، نقش ایفا کنید.
🔺جوانِ زنده و بانشاط و پُرامید و پاکدامن، میتواند یک تاریخ را بیمه کند. ۷۷/۸/۸
🌹هشتم آبانماه؛ سالروز شهادت #حسین_فهمیده و #روز_نوجوان
#سلامتی_فرمانده_صلوات
🇮🇷 تحلیل سیاسی و جنگ نرم
http://eitaa.com/joinchat/1560084480C6ad9c44032
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الهی عظم البلا | نماهنگ ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🍃
#قرار_عاشقی
🌷