eitaa logo
صالحین تنها مسیر
223 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چــه شود که نازنینا رُخ خود به من نمائی بـه تبسّمی، نگاهی گرهی ز دل گـشائی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دیگر بیا 🔻در چشم‌ها که نگاه می‌کنی، انتظار به پایان رسیده... 🔻یابن‌الحسن! دیگر صبرمان از این همه ظلم تمام شده 🔻دیگر نمی‌توانیم قطعه قطعه شدن کودکان غزه را ببینیم
🔹صلوات و جلب‌ محبت 🔸راهکار حضور قلب محبت است. 📌برگرفته از جلسات «صلوات درمانی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴رهبر انقلاب اسلامی در دیدار نخست وزیر عراق تاکید کردند: لزوم افزایش فشارهای سیاسی به آمریکا و رژیم صهیونیستی ✏️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از ظهر امروز (دو‌شنبه) در دیدار آقای محمد شیاع السودانی نخست‌وزیر عراق و هیات همراه، با قدردانی از مواضع خوب و قوی دولت و ملت عراق در حمایت از مردم غزه، بر لزوم افزایش فشارهای سیاسی دنیای اسلام به آمریکا و رژیم صهیونیستی برای توقف کشتار مردم غزه تاکید کردند و گفتند: کشور عراق به عنوان یک کشور مهم در منطقه، می‌تواند در این زمینه نقش ویژه‌ای داشته باشد و یک خط جدید را در دنیای عرب و جهان اسلام به‌ وجود بیاورد. ✏️ایشان با اشاره به اوضاع رقت بار غزه و جریحه‌دار شدن دل‌های همه انسان‌های آزاده از این جنایات و قساوت‌ها خاطرنشان کردند: از همان روزهای اولِ حملات رژیم صهیونیستی تمام قرائن و شواهد نشان دهنده دخالت مستقیم آمریکایی‌ها در اداره جنگ است و هرچه از این جنگ می‌گذرد، دلایل نقش مستقیم آمریکا در هدایت جنایت‌های رژیم صهیونیستی قوی‌تر و پررنگ‌تر می‌شوند.  ✏️رهبر انقلاب اسلامی افزودند: اگر کمک‌های تسلیحاتی و سیاسی آمریکا نباشد، کار برای رژیم صهیونیستی قابل ادامه دادن نخواهد بود. ✏️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: آمریکایی‌ها حقاً و انصافاً شریک جرم صهیونیست‌ها در جنایات غزه هستند. ✏️ایشان تاکید کردند: به‌رغم همه کشتاری که در غزه انجام می‌شود، رژیم صهیونیستی تا الان شکست خورده واقعی در این ماجرا است زیرا نتوانسته‌ آبروی از دست رفته خود را بازگرداند و در آینده هم قادر به این کار نخواهد بود. ✏️رهبر انقلاب اسلامی لزوم تلاش همه جانبه برای افزایش فشارهای سیاسی به آمریکا و رژیم صهیونیستی به منظور توقف بمباران‌ها در غزه را مورد تاکید قرار دادند و گفتند: جمهوری اسلامی ایران و عراق با هماهنگی یکدیگر می‌توانند در این زمینه نقش آفرین و تاثیرگذار باشند. ✏️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین درباره همکاری‌های دو جانبه ایران و عراق در زمینه‌های اقتصادی و امنیتی خاطرنشان کردند: کارها بحمدالله پیش می‌روند اما باید مراقب بود پیگیری توافق‌ها با همان انگیزه اولیه استمرار یابد و دچار کندی نشوند. ✏️ایشان در پایان از مردم و دولت عراق و شخص نخست وزیر بابت مهمان نوازی و خدمات رسانی و برقراری امنیت در ایام اربعین صمیمانه تشکر و قدردانی کردند. ✅ بدون سانسور؛ فوری و لحظه‌ای از غزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
‍ ‍ #هوالعشق❤️ #خانم_خبرنگار_واقای_طلبه_قسمت_شصت_وپنجم کنار مزار شهید مغفوری یه نیمکت بود که رو ب
‍ ‍ ❤️ تمام راه رو از گلزار تا بیمارستان غر زدم و مثل بچه ها بهانه گرفتم. رسیدیم بیمارستان کاشانی و با کمک محمد دوباره پیدا شدم و رفتیم بخش ارژانس بیمارستان 🤒 محمد کمک کرد روی تخت بخوابم و رفت دنبال پرستار😶 پرستار اومد و شروع کرد به گرفتن فشار خونم. پرستار(با کلی افاده و ناز😁): خانومی پات خیلی درد میکنه؟ آخه دختره ی الاغ اصول دین میپرسی الان از من😡 _خیلی😁 پرستار: عه فکر کنم بخاطر وزنتونه رفته بالا😌 خانومی بفکر رژیم باش☺️ یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد😡 دختره ی پروعه سه نقطه😡 مثل تو خوبه چوب کبریت باشم😡 محمد داشت با خنده نگاهم میکرد آنچنان نگاه غضبناکی بهش انداختم که خنده شو خورد و رو به پرستار با جدیت گفت: نمیخواید معاینه کنید؟ پرستار: صبرکنید آقای دکتر رو صدا بزنم. محمد: این بیمارستان خانم دکتر نداره؟😒 پرستار: باید صبرکنید تا... وسط حرفش پرسیدم چرا خانوم دکتر بیاد؟؟؟🤔 دکتر محرمه🙂 بگید بیاد😌 پرستار: باشه چشم. محمد با اخم نگاهم کرد و از در اتاق رفت بیرون🙃 حقشه... کم تو این مدت اذیت شدم... حالا تو اذیت شو... هرچند میدونم همه این رفتارات نمایشیه... دکتر اومد و پامو نگاه کرد و گفت این هیچیش نشده و الکی ناز کرده اون درد لحظه اولم طبیعی بوده😎 محمدم عین میرغضب منو نگاه میکرد و اگه ولش میکردی آنچنان میزد تو سر و کلم که تا یه هفته ور دل آقای دکتر بمونم😉 از بیمارستان اومدیم بیرون و من دوباره سوار ماشین محمد شدم. محمد: دلم برات تنگ شده بود فائزه... برای همه شیطنتات... برای همه دیوونه بازیات... _امیدوارم همسر آیندتم شیطون باشه تا دیگه دلت برای من تنگ نشه. این و گفتم و در ماشین و باز کردم و اومدم بیرون. محمد پشت سرم حرکت کرد و شروع کرد به بوق زدن🏮 صحنه های اون روز پیش چشمم زنده شد... فاطمه با ماشین پشت سر محمد بوق میزد... نویسنده { } 😇❤️
‍ ‍ ❤️ با یاد آوری اون روز اعصابم خورد شده بود... محمدم پشت سرم بوق میزد و بیشتر رو اعصاب بود... یک آن کنترلمو از دست دادم و برگشتم و محکم کوبیدم با گلد به ماشینش. _چیهههه؟ هان؟ چته؟ چی میخوای؟ چرا دس از سرم بر نمیداری؟ چرا نمیری؟😡 محمد از ماشین پیاده شد. محمد: فائزه من نمیتونم بی تو زندگی کنم... من عاشقتم... دوست دارم... توهم همه این کارات مسخره بازیه... بیا سوار شو بریم در خونتون... اصلا بیا ببرمت رستوران... شب تولدتو میخوام برات جشن بگیرم... _ ببین آقای حسینی مگه نگفتی اگه بگم دوست ندارم دست از سرم برمیداری و میری؟ مگه جونمو قسم نخوردی ؟😡 محمد: اون موقع فرق میکرد تو تلخ بودی... باور کردم حرفتو... ولی الان بعد این شیطنتات فهمیدم اون حرفو از ته دلت نزدی...😔 _ببین بزار روشنت کنم. من با همه مردا همینجوری رفتار میکنم. من با همه پسرا میگم و میخندم. طبیعت منه. توهم برام با اون اقای دکتر یا هر پسر دیگه ای هیچ فرقی نداری. بهتره بری دنبال زندگیت😏 از حرفای دروغی که گفتم داشتم دیوونه میشدم... ولی خدایا تو خودت شاهد باش برای اینکه اون خوشبخت بشه و فاطمه به عشقش برسه من خودمو خراب کردم... اونم به دروغ.... محمد داشت خیره نگاهم میکرد... محمد: این قدر از من بدت میاد که حاضری اینجوری به دروغ به خودت تهمت بزنی...؟😔 (نفس عمیق کشید) باشه من میرم و دیگه مزاحم زندگیت نمیشم... دیگه هیچ وقت ردی از من تو زندگیت نمیبینی... ولی یادت باشه بدجور قلبمو شکستی... بدجور... محمد سوار ماشین شد و رفت... من موندم و یه خیابون و نم نم بارون... من موندم و فکر محمد... من موندم و دلم که نابود شده... من موندم و قلبم که شکسته... من موندم و غروری که فقط برام مونده... خدایا یعنی این اخرین باری بود که چشمای قشنگو دیدم...😭 یعنی دیگه نمیتونم صداشو بشنوم...😭 ولی خدایا... اون داره بد قضاوت میکنه... من بی معرفت نیستم... من نابودش نکردم... اون منو نابود کرد... ولی همین که تو شاهدی برام کافیه... همین که تو میدونی من از خودم گذشتم برای اون کافیه... خدایا این بغض لعنتی داره خفم میکنه... چرا منو نمیکشی...؟ بارون نم نم میبارید... دستمو زیر بارون گرفتم... تسبیح محمد مثل همیشه دستم بود... زیر بارون آروم قدم میزدم و فکر میکردم... به همه اتفاقایی که تا این لحظه افتاده... تمام بدنم خیس بود...لرز افتاده بود به جونم...دلم محمدو میخواست...ای کاش الان کنارم بود... ای کاش هیچ وقت نمیدیمش که حالا ندیدنش دیوونم کنه... 😢 نویسنده { } 😇❤️
‍ ‍ ❤️ ساعت هشت و نیم شب بود که با تن خیس و تبدار رسیدم خونه🤒 مامان سریع دویید چادرشو انداخت دورم و منو کنار بخاری نشوند. از سرما به خودم میلرزیدم. با کمک مامان لباس عوض کردم و دوباره نشستم کنار بخاری و کلی پتو انداخت دور شونم. بابا اومد کنارم نشست و گفت: دیشب که به محمدجواد زنگ زدم تا بگم از جانب تو چه جوابی گرفتم و دیگه همه چیز تموم شده ، ازم اجازه گرفت امروز برای آخرین بارم که شده بیاد و تصمیمت رو عوض کنه... تونست؟ به چشمای بابا خیره شدم و فقط اشک ریختم. بابا رفت توی آشپزخونه منم بلند شدم و دنبالش رفتم و روی صندلی نشستم. _بابا من الان باید چیکار کنم؟ وقتی نمیخوامش بزور باهاش زندگی کنم؟ بابا یه لیوان چای ریخت و گذاشت روی میز جلوم.☕ بابا با صدایی پر از تاسف گفت: عرضه مسئوليت پذیری و تعهد نداشتی نباید ادای عاشقارو در میاوردی... بیچاره جوون مردم... خیلی بهش بد کردی دختر... خیلی... مامان با بغض گفت: بخدا اه محمدجواد زندگیتو تباه میکنه فائزه... ناحقی کردی در حقش...😔 چرا از نظر همه من آدم بده ی قصم...😭 چرا هیچ کس نمیفهمه من همه چیزو گردن گرفتم تا عشقم خوشبخت شه...😭 سریال آسمان من داشت از شبکه سه پخش میشد. دوباره صدای آهنگی به گوشم خورد که میدونستم هم من عاشقشم هم محمدم... *صدا بزن منو که باره آخره... بزار ببینمت... قراره آخره.... برای بار آخرم شده... فقط بخند.... بخند و چشمای قشنگتو.... بروم ببند.. بیا و راحتم کن از نگاه آدما... نزار بگیره دامنم رو اه آدما... بگو چرا باید بسوزه لحظه های من... بخاطر نگاه اشتباه آدما... برای آخرین نفس بخون ترانه ای... که باید از تو بگذرم به هر بهانه ای... که میشه از تو رد شد و نظر به جاده کرد... که میشه این غمارو از دلم پیاده کرد... این آخرین قدم...* نویسنده { } 😇
‍ ‍ ❤️ امروز بیست و یکم دی ماهه و دقیقا یک ماه از اتمام محرمیت من به محمد و آخرین دیدارمون میگذره😢 الان یک ماهه نه خبری از محمده نه از خانوادش😕 علی امتحانای ترم اولش رو داده و دوهفته کرمان می مونه و فاطمه هم دو هفته خونمون می مونه... حال و روزم خرابه... گله دارم از همه... از خودم... از زندگیم... از محمد... از خانوادم... حتی از خدا... رفتار همه باهام عوض شده...😢 دقیقا الان سه ماهه عوض شده...😢 همه به چشم یه آدم هوس باز... یه آدم بی مسئولیت... پست... عوضی... و.... نگاه میکنن...😔 بابا قسم خورده اولین خواستگاری برام بیاد حتی اگه بدترین آدم دنیاهم باشه منو بهش بده تا از ننگ من راحت شه... امشب خونه خاله ناهید دعوتیم. همه نشستن و مشغول صحبت کردنن و فقط منم که بی هدف چشم دوختم به صفحه تی وی و تو فکر محمدم😢 خاله ناهید: خب راستش میخواستم با اجازه شما(رو به بابام) یه مسئله رو اعلام کنم. همه گوشا تیز شد و نگاها چرخید روی خاله. خاله بلند شد و رفت توی اتاقشون و با یه انگشتر نقره نگین دار برگشت که نشست خاله: خب فائزه جان خاله. _بله خاله جان؟ خاله: من با اجازه مامان و بابات میخوام تورو برای مهدی(پسرخاله چلغوز من😣) خواستگاری کنم. اون قدر ناگهانی و محکم گفت که ناخداگاه با تعجب گفتم: بله؟؟؟؟ بابا با پوزخند رو به من: بعله😏 خاله: به هرحال شما از بچگی باهم بزرگ شدید و من از بچگیم همیشه میگفتم فائزه عروسه منه😊 _ولی خاله جان من و مهدی که... بابام پرید وسط حرفم و با همون پوزخند و با چشم غره گفت : تو و مهدی خیلیم به هم میاید و علاقه تونم دو طرف ست مگه نه؟! چی داره میگه واسه خودش؟؟؟😳 خدای من😳 چرا بقیه هیچ حرفی نمیزنن😣 بهشون نگاه کردم تا ازشون کمک بخوام. همشون داشتن نگاهم میکردن👀 مامان با نگرانی😟 علی با تاسف😒 و فاطمه با غم و ناراحتی😔 بابا این بار با تحکم و خشم گفت: مگه نه فائزه؟ جوری گفت که از ترس یک آن به خودم لرزیدم. مهدی با وقاحت تمام گفت: سکوت علامت رضایته😃 دهنتونو شیرین کنید😄 نویسنده { } 😇
‍ ‍ ❤️ دو هفته از اون شب لعنتی میگذره و  هر روز توی خونه ما دعوا ست. هیچ جوره زیر بار این ازدواج زوری نمیرم.😡 من با اون پسره ی...😡 غیر ممکنه بزارم... از وقتی یادمه مهدی یه پسر لوس و خودخواه بود... با همه دخترای فامیل و همسایه و شهر دوس بوده... یه پسره سوسوله... تیپ و قیافش... اندیشه و اعتقادش... هیچیش به من نمیخوره....😞 اصلا اینا همه به کنار مگه آدم چندبار میتونه عاشق شه؟ من یه دل داشتم اونم داده بودم محمد... من الان بی دلم... 💔 علی دیشب حرکت کرد بره تهران و لحظه آخر بهم گفت: خواهره من مهدی تورو از بچگی دوس داره... درسته یکم خورده شیشه داره (هه یکم😏) ولی تو میتونی کمکش کنی تا زندگیشو درست کنه... توی فامیل همه دارن حرف تورو میزنن... نامزد کردی و بهم خورده... کاشکی یکم فکر آبرو خانواده بودی... حرفای علی به کنار... بابام وقتی داشتیم از فرودگاه بر میگشتیم با طعنه بهم گفت: تو لیاقت پسری مثل محمدجواد رو نداشتی ولی فکر کنم دیگه لیاقتت در حد مهدی باشه...😏 مامان خیلی نگرانم بود و همش سعی میکرد منو با زبون خوش برای این وصلت  راضی کنه... این وسط دل خوشیم به فاطمه بود که اون میدونست من مقصر نیستم. به فاطمه نگاه میکنم کنار من روی لبه ی حوض نشسته و داره درس میخونه☹️ دستمو توی آب حرکت میدم و خیره میشم به فاطمه😐 فاطی: چرا عین چیز داری منو نگاه میکنی؟😳 با بغض صداش میکنم:فاطمه...😔 فاطی: جانم آبجی قشنگم؟😢 _تو که مثل بقیه فکر نمیکنی؟ تو که منو مقصر نمیدونی؟ تو که میدونی چی شده...؟ فاطی: آره آبجی من میدونم... بخدا میدونم... ولی توهم...😁 _من چی؟؟؟؟ 😳 فاطی: ای کاش حداقل میزاشتی توضیح بده... ای کاش بهش میگفتی چی شده... ای کاش ازش میپرسیدی...😔 فاطمه رو بغل کردم و از ته دلم زار زدم😭 ای کاش....😭 فاطمه من و از خودش جدا کرد و گفت: فائزه... میخوای جواب مهدی رو چی بدی...؟؟؟ _معلومه که جوابم منفیه😠 فاطی: همه چیز به این سادگی نیست... بابات این بار و کوتاه نمیاد... نویسنده { } 😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون بخیر ببخشید بابت اینکه قسمت‌های که از رمان ارسال شده بود اشتباهی ارسال شده بود حلال کنید ✨
🔻کاری از پایگاه بسیج هامبورگ✌️
🔻 پایگاه بسیج اندونزی هم گل کاشت✌️
🔻 اینم هنرنمایی پایگاه بسیج واشنگتن دی سی✌️
🔻 عملا به مرحله شمارش معکوس توافق آتش بس رسیده ایم 🔹 اسرائیل تمام گزینه ها و فرصت های خودش را استفاده کرد ( بمباران هوایی، جنگ محدود زمینی، عملیات روانی-رسانه ای و ...) تا بتواند امتیازی کسب کند و در هنگام مذاکرات دست برتر را داشته باشد. 🔹 اما هر پیش رفت، وضعیتش وخیم تر شد و در باتلاقِ غزه بیشتر فرو رفت. 🔹 حال، فرصتها تمام شده و امیدی برای اخذ دستاورد و امیدی وجود ندارد، لذا با گردنی شکسته به سمت توافق آتش بس در حال حرکت است. (اگر از ۲۰ روز پیش همان آتش بس تا حدودی توافق شده را میپذیرفت، اکنون وضعیتش بهتر بود😂)
48.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 این گوشه‌ای از نبرد شجاعانه و بی‌نظیر رزمندگان مقاومت با ارتش تا دندان مجهز و پیشرفته رژیم صهیونیستی در غزه هست. در مواردی جنگ از فاصله صفر است. به‌مرور ارتش اشغالگر را خواهد بلعید. نه ارتش رژیم و نه بسیاری دیگر، درک درستی از نداشتند و تصور می‌کردند چگونه ممکن است چنین ارتشی با تمام تجهیزات زمین‌گیر شود؟!!
📲 پُست | رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار نخست وزیر عراق: آمریکایی‌ها شریک جرم صهیونیست‌ها در جنایات غزه هستند و اگر کمک‌های تسلیحاتی و سیاسی آنها  نباشد، کار برای رژیم صهیونیستی قابل ادامه دادن نخواهد بود. 📱 سایر پست‌ها را از اینجا ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای توجیه حرف غلط خانمی که گفته بود مملکت حزب اللهی هاست، این بیانات رهبر معظم انقلاب رو میارن که هیچ ربطی به اون موضوع نداره. آقا اینجا می‌فرمایند مملکت، مملکتِ حزب اللهی‌هاست، نه مال حزب اللهی ها توضیح هم دادن که حزب اللهی‌‌ها انقلاب کردن، جنگیدن، ایثارکردن، کشور رو جلو بردن در زمینه‌های مختلف، پیشرفت دادن، بعد می‌فرمایند مملکت، مملکتِ حزب اللهی‌هاست. آینده روهم همین حزب اللهی ها میسازن حرف آقا اینجا ناظر به مسئولیت‌ها و مجاهدت‌های حزب اللهی ها برای مملکته نه انحصار و مالکیت کشور برای حزب اللهی ها. اتفاقا آقا دایره حزب اللهی هارو داره گسترده میکنه، میگه هرکی برای مملکت کار کرد حزب‌اللهیه، به ریش و ظاهر مذهبی نیست. هرکی خدمت میکنه به جامعه میاد تو این محدوده، حزب‌الهی ها دارن به بقیه مردم خدمت میکنن، حتی خادم غیرحزب اللهی ها هم هستن. هرجا سیل و زلزله بود این حزب اللهی‌ها بودن اومدن وسط میدون. محتوای بیانات آقا 180 درجه برعکس صحبتهای این خانوم و تفکرشه این یعنی برای اشتباهات خودمون دنبال هزینه کردن از رهبری هستیم. این خانم اشتباه کرد. برخی کانال‌ها هم اشتباه خانم رو تکرار کردن و الان برای اینکه از موضع خودشون کوتاه نیان از رهبری به غلط مایه میگذارن و حرف ایشون رو تحریف و تفسیر به رأی میکنن. خیلی زشته واقعا میگن یه بنده خدایی تو خیابون خورد زمین، برای اینکه ضایع نشه تا خونه سینه‌خیر رفت، حکایت همین دوستانه | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
‌ تصوّر کنیم اگر خدا این را برای ما نازل نکرده بود، ما چه نوع انسان‌هایی بودیم؟! خب، به لطف خدای مهربان الآن قرآنی هست و نسیم های رحمتی از کلام الله به ما میرسد، ولی حرف این است که آیا قرار نیست که ما خود را در این کشتی نجات‌بخش بشریت قرار دهیم؟‌ یاد این بیت از حضرت حافظ رضوان الله علیه افتادم که فرمودند: حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح، ورنه طوفان حوادث ببَرد بنیادت‌...‌ ‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سر فدای قدمت، ای مه کنعانی من قدمی ‌رنجه‌کن،‌ای‌ دوست ‌به ‌مهمانی ‌من 🔹عمرمان رفت به تکرار نبودن هایت غیبتت ‌سخت ‌شد،ازدست‌ِ مسلمانی‌ من 🤲💕 عجل الله تعالی فرجه
4_5897933396780253560.mp3
2.19M
نواهنگ زیبای «گل نرجس» با نوای استاد فرهمند و علی فانی 🌼گل نرگس آبروی دو عالم 🌼خیالت کی می رود ز خیالم 🌼جمالت جلوه الله 🌼بیا جانا طی کن این شب هجران