eitaa logo
صالحین تنها مسیر
235 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
. قرار شبانه 🌙 به رسم هرشب با هم برای سلامتی و ظهور صاحب الزمان «عج» دعا میکنیم🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان عزیز آقای عابدینی در برنامه سمت خدا گفتن همگی حتما دعای صحیفه سجادیه رو بخونید که مرز ما امروز فلسطین‌ هست. من معانیش رو نگاه کردم. انگار امام سجاد علیه‌السلام این روزها رو میدیدند! برای تک‌تک دشمنان چه لعن و نفرینهایی دراین دعا هست. لطفا همگی این دعا رو با تضرع به درگاه خداوند، برای پیروزی اسلام و مسلمین جهان بخونید. پیام مهم!!! 72 ساعت آینده برای فلسطین، به ویژه غزه، بسیار حیاتی است. اسراییل 100000 سرباز و 200000 نفر دیگر را برای نابودی کامل غزه و حماس جمع آوری کرده است. از تمام امت درخواست می شود که ذیل دعا بخوانند. هدف ما این است که در 72 ساعت آینده هر دعا را 10 میلیون بار بخوانیم. حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَ کِیلُ نٍعْمَ المَولَى وَنِعْمَ النًّصِيْر ﴿ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اَللّٰهُمَّ إنَّا نَجْعَلُكَ فِیْ نُحُوْرِهِمْ وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرُورِهِمْ. لطفاً این پیام را برای همه ارسال کنید و نقش خود را در رسیدن به هدف 10 میلیون ایفا کنید. دشمن نقشه دارد و خداوند بهترین برنامه ریز است. جزاكم الله خیراالجزاء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا ورودی بهشت رو دیدین❤️
عآشقآن راگَرچه درباطـن جهآنی‌دیگراست عشق‌آن دلدار، ماراذوق‌وجآنی‌دیگراست لاعشق‌الاحسین🤍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی‌ که‌ امام‌ زمان‌ کفنش‌ کرد🕊⚘ 🗯شهیدی بود که همیشه ذکرش‌ این‌ بود، نمی‌دونم‌ شعر خودش‌ بود یاغیر.. 🌷یابن‌الزهرا..یا بیا یک‌ نگاهی به من‌ کن یا به دستت‌ مرا در کفن‌ کن. ▫️از بس‌ این‌ شهید به امام‌ زمان عجل‌الله تعالی‌فرجه علاقه داشت‌..به دوست‌ روحانی خود وصیت‌ می‌کند.اگر من‌ شهید شدم‌ دوست‌ دارم‌ در مجلس ختم‌ من‌ تو سخنرانی کنی.. ▫️روحانی می‌گوید: ما از جبهه برگشتیم‌ وقتی آمدیم‌ دیدیم عکس‌ شهید را زده‌اند.. پیش‌ پدر و مادرش‌ آمدم‌ گفتم: این‌ شهید چنین‌ وصیتی کرده‌ است‌ آیا من می‌توانم‌ در مجلس‌ ختم‌ او سخنرانی کنم آنان‌ اجازه‌ دادند..در مجلس‌ سخنرانی کردم‌ بعد گفتم‌ ذکر شهید این‌ بوده‌ است: یابن‌الزهرا..یا بیا یک‌ نگاهی به من‌ کن... یا به دستت‌ مرا در کفن‌ کن ▫️وقتی‌ این‌ جمله را گفتم، یک‌ نفر بلند شد و‌ شروع‌ کرد فریاد زدن. وقتی آرام‌ شد گفت: من‌ غسال‌ هستم‌ دیشب‌ آخرهای شب به من‌ گفتند: یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون‌ پشت‌ جبهه شهید شده‌ است باید او را غسل‌ دهی.. ▫️وقتی که می‌خواستم‌ این‌ شهید را کفن‌ کنم دیدم‌ یک‌ شخص‌ بزرگواری وارد شد..گفت: برو بیرون‌ من‌ خودم‌ باید این‌ شهید را کفن‌ کنم. من‌ رفتم‌ در وسط‌ راه‌ با خود گفتم‌ این شخص‌ که بود و چرا مرا بیرون‌ کرد !؟باعجله برگشتم‌ و دیدم این‌ شهید کفن‌ شده‌ و تمام‌ فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.. از دیشب‌ نمی‌دانستم‌ رمز این‌ جریان‌ چه بود. اما حالا فهمیدم.. نشناختم..😔 📚منبع: کتاب‌ روایت‌ مقدس‌ ص۹۶ ✍به نقل‌ از نگارنده‌ کتاب"میرمهر" حجة‌الاسلام‌ سید‌ مسعود پور سیدآقایی باشــهداء تـاســیدالــشــهــداء🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#پست۸۳ 🌷#واژگونی *** عطا اینقدر سنگین خوابیده بود که اصلا نفهمید کی صبح شد، با زنگ تلفن از خواب بید
🌷 زمان اینقدر ملال انگیز میگذشت که صدای پرستاری که یک بچه سرخ و سفید رو پتو پیچ کرده بود همه رو از ماتم بیرون کشید . عطی اولین نفر بود که بچه رو گرفت .. محسن با دیدنش بین لبخند هاش اشک میریخت ..مادر صحرا دستش رو بالا اورد _نشون من نده نشون من نده .. و روشو اونور کرد و روی نیمکت نشست .. بابای صحرا فقط نگاهش میکرد اشک میریخت . عطی بچه رو نزدیک عطا برد با گریه گفت _عطا این پسر توعه ! عطا به بچه سرخ و سفیدی که دست مشت شده اش ملچ و ملوچ میکرد و تو لباس سرهمی خرگوشی میدرخشید خیره شد . بی اختیار یک قدم عقب گذاشت . دکتر از اتاق بیرون امد پدر صحرا به طرفش دوید _حال دخترم چطوره ؟ دکتر نفس گرفت _خداروشکر خطر رفع شده و اینکه حالش هنوز تو همون شرایط ...دعا کنید . پرستار بچه رو از عطی گرفت _میبرمش بخش نوزادان میتونید بیاید اونجا ببینن .. و از کنار عطا رد شد نگاه عطا حتی هنوز به اون تخت بچه بود و جسم پتو پیچ شده . عطا دست عطی رو گرفت ...عطی ناباور نگاهش کرد وقتی اینطوری مچ دستش و میگرفت یاد دوران بچگیش می افتاد که میتونست تمام احساسات عطی که پر از ترس و غم بود  رو بفهمه و اونو آروم کنه و حالا دقیقا برعکس عطا بود که پر از تشویش و ترس بود. ضربان قلبش تند میزد . عطی نگران گفت _حالت خوب نیست عطا  ؟ عطا سرشو تکون داد _بگو مامان زری بیاد پیشت تنها نباشی ..من ..من میرم سر قبر سید اقا! عطی بُهت زده نگاهش کرد و زیر لب گفت _میخوای بری اون روستا ؟ عطا سر تکون داد _حق با تو بود باید خودمو پیدا کنم ... و دست عطی رو ول کرد و رفت .