شب و روز جمعه📜
مردم را در روز جمعه خبر میدهند، اطلاع میدهند؛ یعنی در هر لحظه احتمال فرج هست، نگویید که حالا جمعه که تمام شد برویم تا هفته دیگر، نه! این شما را از انتظار خارج میکند؛ هر لحظه احتمالش هست، اما تا خبرش بیاید به مردم برسد به شب و روز جمعه میافتد.
✨در زیارت روز جمعه میگوییم:«المتوقع فیه ظهورک و الفرج فیه للمؤمنین علی یدیک و قتل الکافرین بسیفک»
اینجا یک جملهای هست، انشاءالله این جمله را با توجّه بگویید:
«و أنا یا مولای» و من ای مولای من، ای آقای من، غلام توام، نوکر توام، گوش به فرمان توام، تو را با تمام وجود دوست دارم❤️🔥
«مولای انا مولاک عارف باولیک و اُخریک» هم امام اولم را میشناسم، هم آخری را میشناسم، همه شما را میشناسم.
«أتقرب الی الله تعالی بک و بآل بیتک» من دستم را به دست شما میدهم که به وسیله شما به خدا نزدیک شوم، حتی آل بیت یعنی فرزندانت، اهل خانهات من را به خدا نزدیک میکند.
این زیارت را روزهای جمعه بخوانید، انشاءالله به آنچه که در این زیارت هست عمل میکنید❕
«و أنا یا مولای فیه ضیفک و جارک» ای آقای من در روز جمعه مهمان شما هستم در پناه شما هستم، «ضیفک و جارک» «فأضفنی» من را پذیرایی کن، دم در نفرمایید راهش ندهید، این دعوت ندارد، این مهمان ما نیست😭، این سر سفره شیطان نشسته، این ولیّ شیطان است «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یتَوَلَّوْنَهُ» «فأضفنی و أجرنی صلواتک علیک»آقا جان صلوات خدا بر تو باد «و علی آل بیتک»
خدایا یک لحظه و یک آن برای ما پیش نیاید که امام زمانمان علیهالسّلام از ما رو بگردانند، دست رد به سینه ما بزنند.🤲🏻
❣طبق روال جمعه های انتظار بعد از نماز_ظهر زیارت آل یاسین را زمزمه می کنیم...منتظران سلام ودرود❣
💕💠 زیارت آل یاسین 💠💕
💥بسم الله الرحمن الرحیم💥
❣سَلامٌ عَلی آلِ یاسین❣
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعیَ اللهِ وَ ربّانیَّ آیاتِه
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللهِ وَ دیّانَ دینه
🌼 اَلسَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه
🌼 اَلسَّلامُ عَلیکَ یا حُجَّةَ اللهِ وَ دلیلَ إرادَتِه
🌼اًلسَّلام عَلیکَ یا تالیَ کِتابِ اللهِ وَ تَرجُمانَه
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَ أطرافِ نَهارِکُ
🌼اَلسَّلامُ عَلَیک یاَ بقیَّةَ اللهِ فی أرضِه 🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی أخَذَهُ وَ وکَّدَه
🌼اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وَعدَ الله الَّذی ضمنه
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ وَ الْعِلمُ الْمَصبوب وَ الْغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَة وَعدا غیر مکذوب
🌼اَلسَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقوم
🌼 السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقعُد
🌼 السَّلامُ عَلیکَ حینَ تَقرءُ وَ تُبیِّن
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَ تَقنُت
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَ تَسجُد
َ🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتکبر
🌼 اَلسَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِر اَ🌼السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَ تُمسی
🌼 اَلسَّلامُ عَلَیکَ فی الَّلیلِ إذا یَغشی وَ النَّهارِ إذا تَجَلّی
🌼اَلسَّلام عَلیکَ أیُّهَا الإمامُ المَأمون
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ إیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمول
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشهِدُکَ یا مَولای أنّی اَشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ الله وَحدَهُ لاشَریکَ لَهَ وَ اَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَ أهلُه وَ اُشهِدُکَ یا مَولای اَنَّ علیّاً امیرَالمُؤمِنینَ حُجَّتُه وَ الْحَسَن حُجَّتُه وَ الْحُسینَ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ الْحُسینِ حُجَّتُه وَ مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه وَ جَعفَر بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُه وَ موسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُه وَ عَلیَّ بنَ موسی حُجَّتُه وَمُحَمَّدَ بنَ عَلیٍّ حُجَّتُه ﻭَﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﺣُﺠَّﺘُﻪ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله أنتُم الاوَّلُ وَ الاخِِر وَ أنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها
یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَمتَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً وَ أنَّ الْمَوتَ حَقّ وَ أنَّ ناکِراً وَ نکیراَ حَقّ وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشرَ حَقّ وَ البَعثَ حَقِّ وَ اَن الصِّراطَ حَقّ وَ المِرصادَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَ الْحََشرَ حَقّ وَ الحِسابَ حَقّ وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقّ وَ الوَعدَ وَ الوَعیدَ بِهِما حَقّ
یامَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُم وَ سَعِدَ مَن أطاعَکُم فَاشْهَدْ عَلی ما أشهَدتُکَ عَلَیه وَ أنَا وَلیٌّ لَکٍَ بَریءٌ مِن عَدُوِّک فَالحَقُّ ما رَضیتُموه وَ الباطِلُ ما أسخَطتُموهً وَ الْمَعروفُ ما أمَرتُم بِه وَ الْمُنکَرُما نَهَیتُم عَنه فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِالله وَحدَهُ لا شَریکَ لَه وَ بِرَسولِه وَ بِأمیرِالمُؤمِنینَ وَ بِکُم یا مَولای اوَّلِکُم وَ آخِرِکُم وَ نُصرَتی مَعَدَّةٌ لَکُم وَ مَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم آمینَ آمین
اَگر یڪنفر را بہ مَہــــــــــدے رساندۍ براے سپاهَش تو سردار یارے
💠 #اللهمعجللولیکالفرج
والعافیه والنصر 💠
#جمعه_های_دلتنگی
#جمعه
التماس دعای خیر از همه شما بزرگواران
اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعههای_انتظار
#او_خواهد_آمد
💢 چرا غروب جمعه دلگیره؟
.#غروب_جمعه_و_دلتنگی
#دلنوشته_مهدوی
🕯 یک دسته شمع
نذر آمینهای دستهایی که به دعا برداشتهای
ای مصداق "مضطر" آیه" امن یجیب "
زیر لب چه میگویی؟
که اشکهایت با هر دانه تسبیح فرو میغلتد
😭 و من زار میزنم برای
امام غریب و وحید و شرید
که تمام جمعه که نه؛
تمام هفته چشم انتظار امر ظهور است
و دلگیری #غروب_جمعه
که از #گناه و غفلت من است
...و "وا حسرتا"
یک جمعهی دیگر هم گذشت و
تو نیامدی
#اللهــمعجـللـولیکالفــرج
048.mp3
8.95M
بنا به توصیه رهبری عزیزی مبنی بر حمایت معنوی از جبهه مقاومت و رزمندگان اسلام
ترتیل سوره مبارکه فتح
با صدای محمد الفقیه
یکی از قُرّاء یمنی که این روزها صوت او فراگیر شده
~ ۹ مگابایت
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
ای آفتاب سایهٔ خورشیدِ گنبدت
باغِ بهشت ، باغچهٔ شهر مشهدت
دنیا فقیر آمد و سرمایه دار رفت
حاتم درست میشود از لطف بی حدت
قبل از ولادتت به ولایت رسیدهای
جبریل خواند "عالم آل محمدت"
ما که صدا زدیم تو را "یا ابالجواد"
ای جان ما فداییِ فرزند ارشدت
حاجات ماست یا عدد پنج یا که هشت
ما خانه میخریم فقط با پلاک هشت
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سریع ترین راه نزدیک شدن و تقرّب به وجود حضرت زهرا سلاماللهعلیها چیست ؟
#فاطمیه
#امام_زمان
صالحین تنها مسیر
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت صدوچهل وپنجم یکی یکی به جمع شون اضافه میشد. بهزاد تعجب
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت صدوچهل_وششم
حاج محمود به زینب گفت:
_بیا اینجا.
به کنار خودش اشاره کرد.زینب کنار حاج محمود نشست.حاج محمود گفت:
_دخترم،تو حاضری برای اینکه بابات دیگه ناراحت و دلتنگ نباشه،بره پیش مامانت؟
همه با تعجب و سؤالی به حاج محمود نگاه کردن.بعد به زینب نگاه کردن.
زینب گفت:
_یعنی بابام هم نباشه؟!!!
چشم هاش پر اشک شد.سرشو انداخت پایین.بعد مدتی سرشو آورد بالا،به حاج محمود نگاه کرد و گفت:
_چون بابام اینجوری خوشحاله....منم راضیم.
ولی اشک هاش روی صورتش ریخت. حاج محمود بغلش کرد.اشک هاشو پاک کرد و سرشو بوسید.
تو دلش گفت
*تو هم مثل پدر و مادرت هستی.زندگی کنار تو از زندگی کنار مادرت و بعد پدرت سخت تره...خدایا امانتی هایی که بهم میدی بزرگتر میشن.
امیررضا رفت تو حیاط.
روی پله نشست و به علی نگاه میکرد. علی گفت:
_چرا اینجوری نگاهم میکنی؟!
-اون روزی که تو کلانتری با پا زدم تو دهانت،فکرش هم نمیکردم روزی بیاد که بهت بگم داداش.
علی خندید و گفت:
_وقتی با فاطمه ازدواج کردم،بهش گفتم بخاطر گذشته خیلی شرمنده م..گفت من فقط جاهای خوبش یادم مونده.
امیررضا دلخور از گذشته گفت:
_کجاش خوب بود؟!
-منم همین سؤال رو ازش پرسیدم..گفت دو بار سیلی زدم بهت.
امیررضا با تعجب گفت:
_فاطمه بهت سیلی زد؟!!
-آره..بعد گفت دو بار هم بابا زد تو گوشت.
چشم های امیررضا گرد شد.
_بابا دو بار زد تو گوش تو؟!!!
-آره،بعدش هم گفت امیررضا هم که نگم دیگه.
هر دو بلند خندیدن.امیررضا با خنده گفت:
_کلا قسمت های کتک خوردن تو خوب بوده.
هر دو مدتی سکوت کردن.امیررضا گفت:
_تا حالا شده از توبه کردنت پشیمان شده باشی؟
-قبل از توبه کردنم،تنها سختی زندگیم خانواده ای بود که نمیشد اسمشو گذاشت خانواده.ولی پول جایگزینش بود.با پول هرچی اراده میکردم،داشتم...اما وقتی توبه کردم، امتحان های سخت زندگیم شروع شد... عاشق فاطمه شده بودم. عشقی که خواب و خوراک برام نذاشته بود..ولی من اونقدر بدی کرده بودم که مطمئن بودم فاطمه باهام ازدواج نمیکنه.. هرروز میرفتم جلوی دانشگاه تا حداقل از دور ببینمش..چند وقت بعد حاج آقا موسوی درمورد نگاه به نامحرم برام گفت.تنها دلخوشی من دیدن فاطمه بود، حتی از دور.ولی باید بخاطر خدا از تنها دلخوشیم میگذشتم.خیلی سخت بود، خیلی..مدام با خودم کشمکش داشتم که نرم جلوی دانشگاه.ولی گاهی دیگه نمیتونستم.همش عذاب وجدان داشتم. بخاطر همین قبل از اومدن فاطمه از اونجا میرفتم...هنوز با ندیدن فاطمه کنار نیومده بودم که متوجه شدم اموالم حلال نیست.خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره همه چیز رو رها کردم و ازخونه زدم بیرون،بدون هیچ پولی.سه روز و سه شب تو خیابان ها آواره بودم،خسته و گرسنه.حتی به اندازه یه کلوچه هم پول نداشتم.بارها خواستم از یه ساندویچی ای،سوپری ای،چیزی گدایی کنم ولی غرورم اجازه نمیداد...گرسنگی اونقدر بهم فشار آورد که بالاخره یه ساندویچی رفتم.وقتی خواستم برم،فروشنده ازم پول خواست.تازه فهمیدم اون متوجه نشده بود من پول ندارم.داد و فریاد راه انداخت و آبرو ریزی کرد.همون موقع فاطمه رسید..دوست داشتم از خجالت بمیرم..دلم میخواست هرکسی بود جز فاطمه...فاطمه پول ساندویچ رو داد. نمیخواستم از اوضاعم چیزی بهش بگم. اما اونقدر سؤال پیچم کرد که گفتم... سخت تر از بی پولی و گرسنگی،رو به رو شدن با فاطمه بود،اونم بعد از ماه ها.. مخصوصا که حتی نباید نگاهش میکردم. لحظه های خیلی سختی بود برام.با اینکه عاشقش بودم و دلم خیلی براش تنگ شده بود،نمیخواستم باهاش باشم...اون شب فاطمه،منو به مسافرخانه برد و هزینه یه هفته رو حساب کرد..دو روز بعد حاج آقا موسوی رو اتفاقی دیدم.به آقای معتمد معرفیم کرد و اونجا مشغول به کار شدم..حاج آقا یه خونه هم بهم معرفی کرد و منم اجاره ش کردم.ولی بعد مرگ فاطمه متوجه شدم دیدن حاج آقا اون شب اتفاقی نبوده و هم کار تو مغازه آقای معتمد و هم اون خونه اجاره ای،کار فاطمه بوده...روزهام میگذشت و عشق فاطمه تو قلبم بیشتر میشد..به اصرار حاج آقا اومدم خاستگاری..
نفس غمگینی کشید و گفت:...
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت صدوچهل_وهفتم
نفس غمگینی کشید و گفت:
_تا اون موقع سخت ترین شب زندگیم بود...یه هفته بعد رفتم سراغ فاطمه. نمیخواست با من حرف بزنه..گفت حرف من،حرف بابامه...من فقط میخواستم بدونم ازم متنفره یا نه.بهش گفتم فقط در صورتی که ازم متنفر باشه،از اصرار برای این ازدواج منصرف میشم..فاطمه گفت منو بخشیده...بعد از سختی هایی که کشیده بودم،اون حرف برام مثل شروع دوباره بود.گرچه میدونستم راه خیلی سختی رو باید برم...یک سال طول کشید تا بابا راضی شد...فکر میکردم وقتی با فاطمه ازدواج کنم تمام سختی هام تموم میشه ولی بعد ازدواج شرمندگی از گذشته خیلی سخت بود برام.
علی دیگه با اشک حرف میزد.
_هرروزی که از زندگی مون میگذشت عاشق تر از روز قبل بودم...بیماری فاطمه خیلی سخت بود برام.اما حاضر بودم بیماری شو تحمل کنم ولی فاطمه تنهام نذاره... سختی های زندگیم تمومی نداشت...فاطمه ی عزیزم،تنها کسی که تو زندگیم داشتم...رفت......من موندم و دنیای بی فاطمه.....ولی مرگ فاطمه آخرین امتحان زندگیم نبود..بعد از فاطمه امتحان های من،هم سخت تر شد، هم بیشتر.هر لحظه برام امتحان بود...دلم میخواست تا آخر عمرم کنار قبر فاطمه زندگی کنم ولی بخاطر خدا این کارو نکردم..دلم میخواست تنها باشم ولی بخاطر خدا باید با زینب زندگی میکردم... دلم نمیخواست پامو تو این خونه بذارم ولی بخاطر خدا هفت ساااله دارم تو این خونه زندگی میکنم..هفت ساااله هر وقت پامو تو این خونه میذارم،مثل اولین بار بعد فاطمه برام سخته...خونه ای که وجب به وجبش برام یادآور خاطره ای از فاطمه ست..از اینکه یاد خاطراتم با فاطمه باشم،خوشحال میشم ولی چون شما ناراحت میشین،سعی میکنم یادآوری نکنم..لبخند زدن برام سخته ولی بخاطر خدا میخندم...فاطمه و یاد فاطمه،همه ی زندگیمه ولی به خدا گفتم اگه تو بخوای ازدواج میکنم..خداروشکر این یکی رو بهم تخفیف داد..حتی تو این هفت سال، فاطمه رو یک بار تو خواب هم ندیدم که یه کم از دلتنگی هام کم بشه.خدا سخت تر ازم امتحان میگیره...هفت ساااله روزها رو به سختی شب میکنم،شب ها رو به سختی روز میکنم..هفت ساااله یه بغض مداوم،مثل خار،تو گلومه ولی هیچ وقت از توبه کردنم پشیمان نشدم..من تو آغوش خدا هستم و خدا رو شکر میکنم که خیلی فشارم میده.
سرشو روی زانو هاش گذاشت.
امیررضا تازه راز خیلی بزرگ شدن علی رو فهمید.اون شب علی نخوابید.امیررضا هم نخوابید.زینب هم نخوابید.گرچه به رفتن پدرش راضی بود ولی عاشق پدرش بود.حتی فکر نبودنش هم براش سخت بود.
فردای اون شب علی به مزار فاطمه رفت. براش فاتحه خوند.قرآن خوند.درد دل کرد.
-فاطمه..دلم خیلی برات تنگ شده...چرا از خدا نمیخوای بیام پیشت؟..مگه نمیگفتی دوستم داری؟..خودت گفتی دوست داری بهشت هم با من باشی..پس چطوری بهشت رو بی من تحمل میکنی؟
اذان ظهر شد.
به نزدیک ترین مسجد رفت.بعد از نماز، سمت ماشینش میرفت.چشمش به دو تا پسر شر افتاد که با خنده های شیطانی راه میرفتن.
رد نگاهشون رو گرفت.
سه تا دختر بدحجاب روی نیمکتی نشسته بودن.یکی از دخترها با لبخند بی حیایی به پسرها نگاه میکرد.اما اون دو تا دختر دیگه با اینکه وضع ظاهری شون خیلی بد بود ولی معلوم بود دنبال این چیزها هم نیستن.میخواستن برن که پسرها مانع شون شدن.
یکی ازدخترها داد میزدوکمک میخواست.
علی به سرعت به سمت شون رفت.یکی از پسرها رو با مشت نقش زمین کرد.اون یکی تا خواست به خودش بیاد،علی روی سینه ش نشسته بود.
پسر اولی از جیبش چاقو درآورد،
و تو پهلوی علی فرو کرد.علی سعی کرد چاقو شو بگیره ولی پسره مدام با چاقو به بدن علی ضربه میزد.علی دست پسر رو گرفت ولی پسر چاقو شو تو قلب علی فرو کرد.
چند مرد نزدیک میشدن.
پسرها فرار کردن.دختری که وضعش بدتر بود هم فرار کرد.ولی اون دو تا دختر مبهوت به علی نگاه میکردن.
یکی شون نزدیک رفت و با اضطراب گفت:
_آقا...حالتون خوبه؟!!
علی با جان کندن گفت:
_اشهد ان.. لا اله..الا الله..اشهد ان.. محمدا..رسول الله... اشهد..ان.. علیا..ولی.. الله.
دختر داد میزد:
_آقا!!...آقا!!...
رو به مَردها گفت:
_مُرده؟؟؟!!!....
به دوستش نگاه کرد:
_مُرده؟؟!!!
-سلام علی جانم
-سلام..فاطمه ی من
💠پایان💠
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#سلام_امام_زمانم
وقتی در پناه توایم، نمیترسیم .
وقتی به یاد توایم، دلتنگ نمیشویم.
وقتی نام تو را میبریم، بیشکیب نمیگردیم...
اصلا... معنای زنده بودنِ ما با تو بودن است...
شکر خدا که تو را داریم...
☘✨☘✨☘✨☘✨☘
💥تلنگر❗️
🔥ندای هل من ناصر امام زمانش را جز خانم حضرت زهرا سلام الله علیها کسی لبیک نگفت، همه خواب بودند
هیاهوی کوچه
صدای در
🔥حتی دود و آتش هم بیدارشان نکرد...
👈مبادا ما هم... ❗️❗️
☘✨☘✨☘✨☘✨☘
الهی عظم البلا 🤲🏻
آقای من!!!
نبودنت همان بلای عظیمی ست که زمین را تنگ کرده...
✨☘✨☘✨☘✨☘
✨امامزمانعجلالله فرجه فرمودند:
💠لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِکُمْ لِبَعْض، لَهَلَکَ مَنْ عَلَیْها، إلاّ خَواصَّ الشّیعَهِ الَّتی تَشْبَهُ اقْوالُهُمْ افْعالَهُمْ»
🍀اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضی شماها برای همدیگر نبود، هرکس روی زمین بود هلاک می گردید، مگر آن شیعیان خاصّی که گفتارشان با کردارشان یکی است.🍃
📚مستدرک ج ۵، ص ۲۴۷، ح ۵۷۹۵.
☘اللهم عجل لولیک الفرج بحق مولاتنا زینب الکبری سلام الله علیها.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
پروردگارا درود فرست بر صديقه فاطمه داراى نفس زكيه مورد علاقه و محبت و دوستى حبيب تو و پيغمبر اكرم توست
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
و مادر دوستان خاص توو امامان برگزيده و او منتخب توست كه وى را برگزيدى و فضيلت دادى و برترى بر تمام زنان عالم دادى
اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
پروردگارا تو از ظلم و بيدادى كه امت جاهل در حق او كردند و اهانت نمودند دادخواهى كن و از آن مردم بى رحم كه خون پاك فرزندانش را بخاك ريختند خون خواهى كن و انتقام بكش
اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ ائِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى
پروردگاراچنانكه آن حضرت را مادر ائمه هدى و همسر على مرتضى صاحب لواء و بيرق فتح و شفاعت آنكه در ملأ اعلى گرامى است
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ مُحَمَّدٍ (أَبِيهَا) صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
پس تو اى خدا درود فرست بر آن حضرت و بر مادرش درودى كه وجه پدر بزرگوارش حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به آن درود اكرام مى كنى
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلاَمِ
و چشم ذريه او را روشن مى گردانى و از من هم اى خدا در اين ساعت بهترين سلام و تحيت را به آن بزرگواران برسان.
از دعاهای حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها
🔸اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ كَلِمَةَ الإِخْلاَصِ وَ خَشْيَتَكَ فِي الرِّضَا وَ الغَضَبِ وَ القَصْدَ فِي الغِنَى وَ الفَقْرِ
🔹خداوندا! از تو اعتقاد خالص و توحید را می خواهم، و این که در حالتِ خشم و رضا از تو بترسم و در حالت فقر و غنا اعتدال را رعایت کنم.
📗بحارالأنوارج91 ص225
🔻شرح حدیث
🔸خواسته های حضرت فاطمه (علیها السّلام)در این دعا یکی اعتقادی است، یکی قلبی و یکی هم اخلاقی و رفتاری.
🔸«کلمه ی اخلاص» و عقیده به توحید نخستین خواسته است. اگر توجه به معبود یکتا نباشد، عمل تباه و اندیشه منحرف می گردد.
🔸خواسته ی دوم خداترسی در حال غضب و رضاست. بعضی وقتی عصبانی می شوند، از مرز حق می گذرند و قضاوت نادرست و تصمیم نابجا می گیرند. رعایت حکم خدا وحق و عدل در همه حال معیار سلامت اخلاقی و ایمانی انسان است.
🔸خواسته ی سوم میانه روی در حال ثروتمندی و تنگدستی است.
🔸برخی وقتی فقیرند، هم ناشکری می کنند، هم بخل می ورزند. برخی هم وقتی ثروت و مال دارند، به افراط و زیاده روی و ریخت و پاش و اسراف روی می آورند.
🔸حرکت در راه «اعتدال» مطلوب شرع و عقل است. میانه روی هم در دوران فقر و تنگدستی هم در دوره ی توانگری و برخورداری فضیلتی اخلاقی است.
🔸افراط و تفریط در هر مسأله ای ناپسند است، حتی در بذل و بخشش مالی.
📗منبع: #حکمت_های_فاطمی ، جواد محدثی
#شرح_حدیث
دعای چهاردهم صحیفه سجادیه.mp3
25.69M
🎙🔷توصیه رهبرمعظم انقلاب برای پیروزی جبهه مقاومت
♦️امام خامنهای در پاسخ به درخواست راهنمایی برای خواندن برخی ادعیه جهت کسب فتح نهایی برای این جبهه و دفع شر رژیم صهیونی، خواندن «سوره فتح»، «دعای چهاردهم صحیفه سجادیه» و «دعای توسل» را توصیه کردند.
وقتی رهبری مطالبه دعا دارن، یعنی گره و فشاری هست که صرفا با دعای من و شما توسط خدا باز میشه
این روزها از خواندن سوره فتح، دعای چهاردهم صحیفه سجادیه و دعای توسل غافل نشیم.
#کارگاه_تفکر۲۱
• فَمَن عَرفَ نَفسَه؛ عقَلَ
کسی که خودش را میشناسد، دیگر عقلش براه میافتد و توان تشخیص درست را از غلط پیدا میکند!
چنین کسی، ته جهنم هم که بیفتد، این قدرت را دارد، خودش را به سرعت بیرون کشیده و به خنکای سلامتی و بهشت برساند!