صالحین تنها مسیر
#شعر_عاشورایی #امام_حسین علیهالسلام @saLhontamhamasir
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
فرازی از یک #ترجیع_بند
🔹آینه در کربلاست🔹
خستهام از این قفس ناله زنم در قنوت
أغثنی یا مُخرِجَ یونُسَ مِن بطنِ حوت
یار، مرا میخرد دل ز قفس میپرد
عشق، مرا میبرد تا ملکوت از قنوت
عمر من از کودکی سر شده با این امید
میشوم آیا شهید؟ با تو و در پیش روت؟
قصۀ ما تازه نیست... این زره اندازه نیست...
کاش بلندم کند دست تو بعد از سقوط
ذکر مصیبات یار خاصه دمِ احتضار
میدهدم شستشو به جای غسل و هنوط
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
آه، تو دریاب یا راحمَ شیخ الکبیر
بسته شده آب یا رازقَ طفل الصغیر
قصه غمانگیز شد، عشق، عطشخیز شد
روضۀ آب است و اشک، شعله کشد در مسیر
صبر خدا را ببین، کربوبلا را ببین
کودک ششماههاش میخورَد از تیر شیر
نالۀ هونٌ عَلَیّ زلزله شد در جهان
خون تو از آسمان، خواند: إلیک المصیر
بس کنم این قصه بس، آه از آن دم که از
سینۀ مجروح خود کشیدی آهسته تیر
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
وادی عشق است و شد نوبت هل مِن مزید
آه که هُرم عطش... آه که ثقلُ الحدید...
دعوت خون خداست «آینه در کربلاست
ما همه بیغیرتیم» نوبت اکبر رسید
لالۀ پرپر شده! از تو جهان پُر شده
میرسد از کربلا شهید بعد از شهید
داغ جوان میکند روز پدر را سیاه
داغ جوان میکند موی پدر را سپید
بار دگر ای جوان اذان بگو بعد از آن
غربت او را بخوان که یا وحید الفرید:
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
روضه به غیرت رسید سینهزنان سینهچاک
بیرق و زنجیر و سنج شعلهزنان روی خاک
مشک و عَلَم روی خاک دست قلم روی خاک
صبر کن ای روضهخوان هیأت ما شد هلاک
سوی حرم میرویم زیر عَلَم میرویم
گو که نمانَد ز ما هیچ به غیر از پلاک
گوش کنی گر هنوز میرسد از کربلا
نالۀ هل من معین نالۀ ادرک اخاک
فدای تو سر، حسین! آه برادر! حسین!
لحظۀ آخر حسین! حسین! روحی فداک
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
نور خدا را ببین در سحرِ کوه طور
سوز مناجات کیست؟ یَبعثُ مَن فی القبور
گرم نماز شباند دلخوشی زینباند
محفل یاران عشق هیأت اصحاب نور
دشت، سراسر سکوت وجه خدا در قنوت
إنَّ لک فی النهار... آه از آن نفخ صور
ناشئةُالیل هم تشنۀ ترتیل توست
إنَّ لک فی النهار... آه که یوم النّشور...
إنَّ لک فی النهار... رأس تو بر روی نی
إنَّ لک فی النهار... رأس تو کنج تنور
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
عرش خدا ولوله ارض و سما در قیام
«وای حسین کشته شد» روضه همین والسلام
ماه محرم کجاست؟ صاحب این دم کجاست؟
سینهزنان را ببین در عطش انتقام
روضه به آخر رسید گریه ولی ناتمام
نالۀ جانسوز کیست از حرمت صبح و شام؟
و أهلُکَ کالعَبید و صُفُّدوا فی الحدید
باید از اینجا به بعد روضه بخواند امام
«تا تو شدی کشته ما بیسر و سامان شدیم»
غلغله شد در حرم ولوله شد در خیام
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
اول دلتنگی است تازه شب آخری
چه کردی ای روضهخوان چه کردی ای منبری
«ای که به عشقت دچار»... «عجب گلی روزگار»...
بر لب ما سالهاست که میکند دلبری
«عشرت عالم فروخت» هر که دمی دید سوخت
رأس تو را در تنور خونی و خاکستری
«جان یارالی جان حسین حامی قرآن حسین»*
میکُشدم داغ تو... خاصه اگر آذری...
با تو اگر سرنوشت برد مرا در بهشت
باز بسوزاندم این دو دمِ کوثری:
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
📝 #حسن_بیاتانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مصرع ترکی از حاج ولی الله کلامی
یا نور🌹:
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
فرازی از یک #ترجیع_بند
🔹آینه در کربلاست🔹
خستهام از این قفس ناله زنم در قنوت
أغثنی یا مُخرِجَ یونُسَ مِن بطنِ حوت
یار، مرا میخرد دل ز قفس میپرد
عشق، مرا میبرد تا ملکوت از قنوت
عمر من از کودکی سر شده با این امید
میشوم آیا شهید؟ با تو و در پیش روت؟
قصۀ ما تازه نیست... این زره اندازه نیست...
کاش بلندم کند دست تو بعد از سقوط
ذکر مصیبات یار خاصه دمِ احتضار
میدهدم شستشو به جای غسل و هنوط
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
آه، تو دریاب یا راحمَ شیخ الکبیر
بسته شده آب یا رازقَ طفل الصغیر
قصه غمانگیز شد، عشق، عطشخیز شد
روضۀ آب است و اشک، شعله کشد در مسیر
صبر خدا را ببین، کربوبلا را ببین
کودک ششماههاش میخورَد از تیر شیر
نالۀ هونٌ عَلَیّ زلزله شد در جهان
خون تو از آسمان، خواند: إلیک المصیر
بس کنم این قصه بس، آه از آن دم که از
سینۀ مجروح خود کشیدی آهسته تیر
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
وادی عشق است و شد نوبت هل مِن مزید
آه که هُرم عطش... آه که ثقلُ الحدید...
دعوت خون خداست «آینه در کربلاست
ما همه بیغیرتیم» نوبت اکبر رسید
لالۀ پرپر شده! از تو جهان پُر شده
میرسد از کربلا شهید بعد از شهید
داغ جوان میکند روز پدر را سیاه
داغ جوان میکند موی پدر را سپید
بار دگر ای جوان اذان بگو بعد از آن
غربت او را بخوان که یا وحید الفرید:
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
روضه به غیرت رسید سینهزنان سینهچاک
بیرق و زنجیر و سنج شعلهزنان روی خاک
مشک و عَلَم روی خاک دست قلم روی خاک
صبر کن ای روضهخوان هیأت ما شد هلاک
سوی حرم میرویم زیر عَلَم میرویم
گو که نمانَد ز ما هیچ به غیر از پلاک
گوش کنی گر هنوز میرسد از کربلا
نالۀ هل من معین نالۀ ادرک اخاک
فدای تو سر، حسین! آه برادر! حسین!
لحظۀ آخر حسین! حسین! روحی فداک
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
نور خدا را ببین در سحرِ کوه طور
سوز مناجات کیست؟ یَبعثُ مَن فی القبور
گرم نماز شباند دلخوشی زینباند
محفل یاران عشق هیأت اصحاب نور
دشت، سراسر سکوت وجه خدا در قنوت
إنَّ لک فی النهار... آه از آن نفخ صور
ناشئةُالیل هم تشنۀ ترتیل توست
إنَّ لک فی النهار... آه که یوم النّشور...
إنَّ لک فی النهار... رأس تو بر روی نی
إنَّ لک فی النهار... رأس تو کنج تنور
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
عرش خدا ولوله ارض و سما در قیام
«وای حسین کشته شد» روضه همین والسلام
ماه محرم کجاست؟ صاحب این دم کجاست؟
سینهزنان را ببین در عطش انتقام
روضه به آخر رسید گریه ولی ناتمام
نالۀ جانسوز کیست از حرمت صبح و شام؟
و أهلُکَ کالعَبید و صُفُّدوا فی الحدید
باید از اینجا به بعد روضه بخواند امام
«تا تو شدی کشته ما بیسر و سامان شدیم»
غلغله شد در حرم ولوله شد در خیام
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
اول دلتنگی است تازه شب آخری
چه کردی ای روضهخوان چه کردی ای منبری
«ای که به عشقت دچار»... «عجب گلی روزگار»...
بر لب ما سالهاست که میکند دلبری
«عشرت عالم فروخت» هر که دمی دید سوخت
رأس تو را در تنور خونی و خاکستری
«جان یارالی جان حسین حامی قرآن حسین»*
میکُشدم داغ تو... خاصه اگر آذری...
با تو اگر سرنوشت برد مرا در بهشت
باز بسوزاندم این دو دمِ کوثری:
«آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک»
📝 #حسن_بیاتانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مصرع ترکی از حاج ولی الله کلامی