eitaa logo
صالحین تنها مسیر
250 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
289 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
صالحین تنها مسیر
#سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_سیزدهم 💫ارتباط با نامحرم💫 خیلی مطلب درمورد ارتباط بانامحرم شنیده و خوان
💫جانبازی در رکاب مولا💫 سال 1388 توفيق شد كه در ماه رجب و ماه شعبان، زائر مكه و مدينه ُحرم شديم و وارد مسجدالحرام شديم😍. بعد از اتمام اعمال ب محل قرار امدم.☺️ روحاني كاروان به من گفت: سه تا از خواهران الام آمدند، شما زحمت بكشيد و اين سه نفر را براي طواف ببريد. ☺️ خسته بودم،😞 اما قبول كردم. سه تا از خانمهاي جوان كاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها افتاد، سرم را پايين انداختم.😞 يك حوله اضافه داشتم. يك سر حوله را دست خودم گرفتم و سر ديگرش را در اختيار آنها قرار دادم. گفتم: من در طي طواف نبايد برگردم. حرم الهي هم بهخاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر اين حوله را بگيريد و دنبال من بياييد.🚶‍♂ يكي دو ساعت بعد، با خستگي فراوان به محل قرار كاروان برگشتم.😥 در كل اين مدت، ً اصلا به آنها نگاه نكردم و حرفي نزدم. وظيفه اي براي انجام طواف آنها نداشتم، اما فقط براي رضاي خدا اين كار را انجام دادم.🙂 در روزهايي كه در مكه مستقر بوديم، خيليها مرتب به بازار ميرفتند و... اما من به جاي اينگونه كارها، چندين بار براي طواف اقدام كردم😌☺️. ابتدا به نيت رهبر معظم انقالب و سپس به نيابت شهدا، مشغول شدم و از فرصتها براي كسب معنويات استفاده كردم. 😊 در آن لحظاتي كه اعمال من محاسبه ميشد، جوان پشت ميز به اين موارد اشاره كرد و گفت: بهخاطر طواف خالصانهاي كه همراه آن خانمها انجام دادي، ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد! 😍 بعد گفت: ثواب طوافهايي كه به نيابت از ديگران انجام دادي، دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت ميشود...😍 اوايل ماه شعبان بود كه راهي مدينه شديم. يك روز صبح در حالي كه مشغول زيارت بقيع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابي دوربين يک پسر بچه را که ميخواست از بقيع عکس بگيرد را گرفته،😡😡 جلو رفتم و به سرعت دوربين را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحويل دادم.😒 بعد به انتهاي قبرستان رفتم. من در حال خواندن زيارت عاشورا بودم كه به مقابل قبر عثمان رسيدم. همان مأمور وهابي دنبال من آمد و چپچپ به من نگاه ميكرد. يكباره كنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسي و با صداي بلند گفت: چي گفتي!؟ لعن ميكني؟😡 گفتم: نهخير. دستم رو ول كن.😏 اما او همينطور داد ميزد و با سر و صدا، بقيه مأمورين را دور خودش جمع كرد.☹️ در همين حال يكدفعه به من نگاه كرد و حرف زشتي را به موالا اميرالمؤمنين(ع) زد. 😡🤬 من ديگر سكوت را جايز ندانستم. تا اين حرف زشت از دهان او خارج شد و بقيه زائران شنيدند، ديگر سكوت را جايز ندانستم. يكباره كشيده محكمي به صورت او زدم😡😠😤. بالفاصله چهار مأمور به سر من ريختند و شروع به زدن كردند. يكي از مأمورين ضربهي محکمي به كتف من زد كه درد آن تا ماهها اذيتم ميكرد☹️. چند نفر از زائرين جلو آمدند و مرا از زير دست آنها خارج كردند و سريع فرار كردم. اما در لحظات بررسي اعمال، ماجراي درگيري در قبرستان بقيع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علي(ع) با آن مأمور درگير شديد و كتف شما آسيب ديد. براي همين ثواب جانبازي در ركاب موال علي(ع)در نامه عمل شما ثبت شده است😍☺️! ┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•