eitaa logo
صالحین تنها مسیر
223 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 بســـــم الله الرحـــــــمن الـــــــرحیم يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ 💠 «اى پسرك من، اگر [عمل تو] هموزن دانه خَردلى و در تخته‌سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مى‌آورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است.» ۱۶ ۴۱۲ 🔑در يك ارزيابى و نظارت كامل، بايد كوچك‌ترين كارها نيز مورد توجّه قرار گيرد. 💠✨💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹یک قرار روزانه 🌹 هرروز یک فراز از زیارت جامعه کبیره 🔆 یا مولای (عج) بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرٌ بِعَدُوِّكُمْ وَ بِمَا كَفَرْتُمْ بِهِ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ وَ بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَكُمْ مُوَالٍ لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِكُمْ وَ مُعَادٍ لَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ 🔆مولای من (عج) پدر و مادرم و اهل و مال و طايفه ام فداى شما، خدا و شما را گواه مى گيرم، كه من به شما و به آنچه شما ايمان آورديد باور دارم، نسبت به دشمنتان و آنچه را شما به آن كفر ورزيديد كافرم، بينايم به مقام شما، و به گمراهى آنكه با شما مخالفت كرد، دوستدار شما و دوستان شمايم، خشمناك نسبت به دشمنان شما و دشمن آنانم، در صلحم با هركه با شما در صلح است و در جنگم با هر كه با شما جنگيد 🔆عجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَکَ الشَّریف🔆 مولای من بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي هر چه دارم فدای تو باد خان و مان و دار و ندارم برای تو باد هست و نیست و بود و نبودم از آن تو باد مولا جان چه چیزی در دنیا دارم که دلخواهتر از تو باشد؟ چه چیزی از عقبی خواهم که خواستنی تر از تو باشد؟ جز تو چه بخواهم؟ چرا بخواهم؟ مولای من گر دنیی و آخرت بیارند کاین هر دو بگیر و یار بگذار ما یوسف خود نمیفروشیم گو سیم سیاه خود نگه دار
1_17505681.mp3
5.03M
💠شــــرح زیارت جامعه کبیره ٢٢🌺
صالحین تنها مسیر
#برنامه_جامع_تربیت_دینی81 ⛳️🏇🎗🔴🔷🌺👌 #مبارزه_با_راحت_طلبی 4 "زمینه های رشد" 🔴متاسفانه ماها اصلا هیچ
⛳️🏇🎗🔴🔷⛔️ 5 "توجیه گناه" 🔶راحت طلبی خصلتی هست که باید از دوران نوجوانی باهاش مقابله کرد. ✅هفت سال "پدر و مادر و آموزش و پرورش" فرصت دارن که این راحت طلبی رو از جان این بچه جدا کنن. 👈بچه هاتون رو ببرید مدرسه ای ثبت نام کنید که معلمین و مدیران محترم، قبل از آموزش هر کلمه ای به بچه ، "بتونن راحت طلبی رو در اون مدیریت کنن ✅✔️ وگرنه اگه توی یه مدرسه ای اگه حفظ قرآن هم بود به هییییچ وجه بچتون رو اونجا ثبت نام نکنید.❌⛔️ شما قرآن میخوای یاد بدی به یه آدم راحت طلب! بعد چه موجود وحشتناکی خواهد شد...⛔️😈 دین رو هم در خدمت راحت طلبی خودش قرار خواهد داد.⛔️ 🔴اگه میخواید بچتون رو توی یه مدرسه ی اسلامی بذارید اما بلد نیستن که بچه ی شما رو از راحت طلبی جدا کنن، ولی میخواد مثلا محبت اهل بیت علیهم السلام رو بهشون یاد بده اصلا بچتون رو اونجا نذارید.⛔️ این آدم بعدا "از محبت اهل بیت برای توجیه راحت طلبی خودش استفاده خواهد کرد". نماز نمیخونه، دنبال هرزگی میره بعد میگه امام حسین علیه السلام شفاعتمون میکنه!!! 😒 راحت گناهان خودش رو توجیه خواهد کرد. حتما تا حالا ازین افراد دیدید. اونوقت این آدم جزو کسانی میشه که حضرت امام خمینی روحی فداه میفرمود: ولایتی های راحت طلب! 🔹➖✅➖🌺 ➖🎗🔴🔷🌺👌➖ 6 🔶اگه قرار باشه کار فرهنگی کنیم باید حساب شده باشه. بعضیا خیلی خنده دار کار فرهنگی میکنن!😊 "هزار تا کار خوب لیست میکنن" و میگن ما باید برای همه ی اینا کار فرهنگی کنیم! 😒 🚸عزیز من امکان نداره شما بخوای هزار تا کار خوب رو انجام بدی برای جسم خودت چه برسه به روحت. 🔷آقا شمایی که میخواید تو کلاستون کار فرهنگی کنید روی بچه ها باید ببینید اولویت چیه؟ خط اصلی چیه؟ مهم ترین کار چیه؟ 🔴مهمترین کار یه دونه هست. صد تا کار نیست. 🔹دو تا فرهنگ در جهان هست یکی فرهنگ نوپای انقلاب اسلامی هست✔️ و یکی هم فرهنگ نابود کننده ی غربی هست.❌ که اکثریت مردم جهان در فضای فرهنگ غربی زندگی میکنن و ریشه ی فرهنگ غربی، همین راحت طلبی هست... ⛔️🔴 توی اون فرهنگ ، راحت طلبی تبلیغ میشه. 🔴نابود باد هر نوع تبلیغی که به نفع راحت طلبی باشه، به هر دلیل و زبان و توجیهی. در هر جایگاهی. ⛔️راحت طلبی زیر ساخت فرهنگی جامعه رو نابود میکنه ایمان هم دیگه توی اون جامعه فایده ای نداره. دینداری یه کار بی فایده ای خواهد بود اگر یه جامعه اهل راحت طلبی بشن... ✅اگه کسی میخواد برای جامعه ی خودش، برای خانواده ی خودش کار فرهنگی کنه اول از همه باید راحت طلبی رو مورد هدف قرار بده. این رو که زد بقیه ی خوبی ها خودشون میان... 🔹➖✅➖🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
مُجـــــاهــــــد: #تاریخ_تحلیلی_اسلام ۶ سلام دوست هم مسیر تنها مسیری😁❤️ حالت خوبه؟! مطالب وبرات
۷ خوبی؟ خوشی ؟😉 الحمدلله☺️🌹 گفتیم که⤵️ سطح مکه قبل از اسلام از لحاظ عقلانی و تمدن بالاتر از خیلی از تمدن های الان بود☑️ 🌀یکی دیگه از مسائلی که این موضوع رو اثبات میکنه اینه که👇 صحن بیت الله حرام محل دفن خیلی از پیامبران الهیه و آثار حضرت ابراهیم(ع) هنوز هم هست و بهشون احترام گذاشته میشه✅ 🔻حتی خیلی از بدی هایی که گفته میشه مربوط به اعراب اصیل شهر مکه نیست بلکه مال بادیه نشین هایی هست که بعد از اسلام هم همونطور بودن❌😒 مهمترین سند نبوت پیامبر اکرم(ص) این ویژگی اعراب بود که به آدم خوب احترام میزاشتن و حضرت محمد(ص) رو امین خطاب میکردن☑️ 📍اما خب قبل از اسلام خوب ها جای بدها رو تنگ نمیکردن 🔫😐 ✅اسلام که اومد خوب ها داشتن همه جای مکه رو میگرفتن⬇️ و به همین خاطر با پیامبر اکرم بد شدن چون دیگه نمیتونستن بدی کنن😒😏 ۸ ببخشید دو سه روز پست نداشتیم یه کاری برام پیش اومد شرمنده شدم😢 برسیم به باقی بحث😊 حواست رو بده بمن 🙏🌸 📍مردم مکه قبل از اسلام با ریاست پیامبر اکرم(ص) مخالف نبودن👌 اما مشکلشون چی بود⁉️ 👈اونها میگفتن که یا محمد شما بیا رییس ما شو کی از شما بهتر اما نه از جانب خدا بلکه از جانب ما😕 چراا😳😐 ↩️چون ما خوبی تورو قبول داریم ولی نمیخوایم از جانب خدا رییس باشی و قدرت مطلقه داشته باشی اونم قدرت مطلقه ای که به اسمان وصله 🎯 👈در جامعه خودمون هم میبینیم خیلیها دعوا دارن سر ولایت فقیه❌ علتش چیه⁉️ چون ولایت فقیه قویه اونا میگن که ولایت فقیه نباید انقدر قدرت داشته باشه فقط باید بشینه یه گوشه نصیحت کنه😒😏 🔺اصلا اینطور نیست که مردم مکه قبل از اسلام پیامبر اکرم(ص) رو قبول نداشته باشن☑️ بلکه ↩️اونها میخواستن ایشون انقدر قوی نباشن حتی میخواستن ریاست رو به ایشون بسپارن اما این ریاست از طرف خودشون به پیامبر اکرم داده بشه نه از طرف خدا✖️ انشالله روزهای بعد بیشتر این مسئله رو براتون باز میکنم😊 💠✨💠
صالحین تنها مسیر
#او_را.... 117 انتظار داشتم که خیلی سنگین باشه وهمون لحظه ی اول گردنم کج بشه،اما خیلی سبک بود. تو
... 119 صبح همین که چشمام رو باز کردم،دلشوره به دلم چنگ انداخت! دانشگاه!چادر!من!ترنم! احساس میکردم پاهام سِر شده و اصلا جون بلند شدن از تخت رو ندارم. به هر زوری بود بلند شدم و لباس هام رو پوشیدم. اینقدر برام انجام این کار سخت بود که سعی کردم خودم رو به حواس پرتی بزنم که چادرم جا بمونه!! از اتاق زدم بیرون و پله ها رو دو تا یکی پایین رفتم اما احساس عذاب وجدان گلوم رو گرفته بود! "خجالت نمیکشی؟؟ بی عرضه! یعنی تو یه ذره عزت نفس نداری که اجازه میدی نظر بقیه رو رفتارات اثر بذاره؟؟ اونا کی هستن که تو بخوای به دلخواه اونا بگردی؟" دور زدم که برگردم بالا اما بابا پشت سرم ظاهر شد .ترسیدم و یه پله عقب رفتم! -مگه جن دیدی؟؟ -سلام بابا . نه ببخشید .خب یدفعه دیدمتون!! -کجا میری؟مگه کلاس نداری؟ -چرا،یه چیزی جا گذاشتم تو اتاقم! برگشتم و چادر رو از کشوی تخت برداشتم و گذاشتم تو کوله پشتیم و رفتم. تو راه، انواع و اقسام برخوردهایی که ممکن بود ببینم،از مغزم میگذشت!سعی میکردم با تکون دادن سرم، فکرهای مزاحم رو دور کنم و به انسان بودنم فکر کنم! جلوی دانشگاه،یه نفس عمیق کشیدم. فکرم رفت سمت آقایی که دیروز ازش کمک خواسته بودم! فقط یادم بود که عموی امام زمان بود! همون آقایی که به اندازه چندتا جمله راجع بهش شنیده بودم. چشمام رو بستم و سعی کردم صادقانه صحبت کنم! "من خیلی شما رو نمیشناسم،اما شنیدم که باید از شما کمک بگیرم. من تازه دارم با خدا آشتی میکنم.خیلی کارها رو دارم برای اولین بار انجام میدم.مثل همین کار... واسه همین خیلی دل و جرأتش رو ندارم. میدونم تا ببینن منو،شروع میکنن به مسخره کردن! میدونم راه سختی جلومه. تا امروز هرجور دلم خواسته گشته،اما دیگه قرار نیست به این دل گوش بدم. من ضعیفم،کمکم کنید. واقعا سختمه .اما انجامش میدم،به شرطی که کمکم کنید، امامِ...امام زمان!" چشمام رو باز کردم و بدون معطلی از ماشین پیاده شدم. چادر رو سرم انداختم و بدون اینکه اطرافم رو نگاه کنم،کیف رو برداشتم و بسم الله گفتم و رفتم سمت دانشکده. سرم رو انداختم پایین تا نگاهم به کسی نیفته،اما از لحظه ای که وارد دانشکده شدم،کم کم نگاه ها رو ،روی خودم احساس کردم. پام رو که توی کلاس گذاشتم صدای جیغ دخترها و خنده ی تمسخر آمیز پسرها رفت بالا! -اینو نگاااا! -وای اینم جوگیر شد!😏 -از همون دیروز مشخص بود مخش عیب کرده! 😂 -ترنم این چه وضعشه! -وای اینجا هم کلاغ اومد!!😁 -قیافه رو!! -دوست پسرت گفته چادر سر کنی؟ و..... احساس میکردم صورتم قرمز شده! خیلی بهم برخورده بود .تو دلم گفتم"عمرا اگه کم بیارم!" سرم رو بالا گرفتم و با جدیت همه رو نگاه کردم! -اتفاقی افتاده؟ یکی از دوستام نالید -ترنم اون چیه روی سرت؟ -نمیدونی چیه؟بهش میگن چادر! -میدونم ولی آخه تو اهل این امل بازیا نبودی!! -اتفاقامن امل بودم،ولی تازگیا دارم انسان میشم .امل کسیه که به میل دیگران میگرده،هر روز یه رنگ،هر روز یه شکل،هر روز لخت‌تر! یکیشون با اخم بلند شد -منظورت چیه؟؟ یعنی الان یعنی ما انسان نیستیم؟؟ -با کسی کاری ندارم. خودم رو گفتم.😊 منم دلم میخواد تو چشم باشم،اما بیشتر از اون دلم میخواد انسان باشم .انسان یعنی کسی که تابع عقله،نه بنده ی هوس. انسانیت یعنی داشتن عزت نفس،نه که بخاطر دیده شدن،خودت رو به هرشکلی دربیاری! آرامش عجیبی تو قلبم احساس میکردم. هرچند هنوزم متوجه مسخره کردناشون میشدم،اما دیگه حساسیت نشون ندادم.بی محلیم رو که دیدن،کم کم خودشون رو جمع کردن. دم ظهر هم برخلاف روزای گذشته که یواشکی و موقع خلوتی میرفتم نمازخونه،با خیال راحت رفتم برای نماز جماعت. بعد از کلاس،وقتی سوار ماشین شدم احساس میکردم مثل یه پر ،سبک شدم!! باورم نمیشد تونسته باشم مقاومت کنم! خیلی حالم خوب بود.از آینه ی ماشین به خودم نگاه کردم .قیافه ی جدیدم،برام جالب بود! آروم تو خیابونا رانندگی میکردم و به حس خوبم فکرمیکردم. به این که این حس رو برای بار اول بود که تجربه میکردم. اما هنوزم یه چیزی به دلم چنگ میزد .یه چیزی شبیه ترس !شبیه نتونستن! شبیه شک! وسط اینهمه احساس متضاد،یه حال عجیب دلتنگی هم قلبم رو فشار میداد؛که اتفاقا زورش از همه بیشتر بود! 😔 به خودم که اومدم،سر کوچشون بودم و به یاد اون شب بارونی ای که برای اولین بار اینجا پا گذاشتم،میباریدم... 😭😔😢 و روزی که بخاطر حجاب من کتک خورد و حالا من با حجاب برگشته بودم. شایدهم یه گوشه ای قایم شده بود تا ببینه حرف هاش با دلم چیکار میکنه و بعد خودش رو نشون بده! سرم رو چرخوندم اما باز هم نبود... صدای بی موقع زنگ گوشی،از خیالات شیرین بیرونم کشید. "محدثه افشاری" ❤️ ... 120 -سلام بی معرفت.کجایی تو؟ -سلام مرجان جونم.چطوری؟ -خوب یا بدم چه فرقی میکنه برای تو؟ -دیوونه!یه جوری حرف میزنه انگار ده ساله همو ندیدیم!خوبه چن
صالحین تنها مسیر
#او_را.... 117 انتظار داشتم که خیلی سنگین باشه وهمون لحظه ی اول گردنم کج بشه،اما خیلی سبک بود. تو
د روز پیش با هم بودیم! -یعنی الان نمیخوای دعوتم کنی بیام خونتون؟! خندم گرفت از مدل حرف زدنش. -چرا خل و چل.میخوام! -خب بکن دیگه! -مرجان جان میشه افتخار بدی امشب بیای خونه ی ما؟ -نه نمیشه! -کوفت!مسخره... -عه؟به به چندوقتی بود از این کلمات گهربار کمتر میشنیدم ازت!با ادب شده بودی! -مگه بده؟ -اوهوم!همین ترنم بیشعور خودم بهتره! صدای خنده ی بلندم به بغض نصفه نیمه ی تو گلوم تنه زد و باعث شد چشم هام دوباره پر از اشک بشه.تازه فهمیدم چقدر بده بغض داشته باشی و بخوای بخندی! سرم رو روی فرمون گذاشتم و چشم هام رو بستم.این بار هم صدای گوشی،سکوت ماشین رو در هم شکست... انگار من حتی توی عالم خیال هم،اجازه ی خلوت با سجاد رو نداشتم! -سلام خاااانوم!خوبی؟ -سلام.ممنون زهرا جون.تو خوبی؟ -خداروشکر.ممنون.میگم که وقت داری امروز ببینمت؟! -امممم...راستش نه.مرجان میخواد بیاد پیشم! -عه؟حیف شد.دوست داشتم ببینمت!پس بمونه برای فردا اگر خدا بخواد. -باشه گلم.منم دوست داشتم ببینمت.مرجان چنددقیقه قبل از تو زنگ زد! -پس از تنبلی خودم بود!عیب نداره عزیزم.خوش بگذره. -ممنون عزیزم. واقعا حیف شد که دیر زنگ زد!هرچند دلم برای مرجان تنگ شده بود؛اما ساعت های بودن با زهرا،بیشتر خوش میگذشت. به صندلی تکیه دادم و نگاهم رو به در کوچیک فلزی سفیدرنگ دوختم. تازه رسیده بودم خونه و داشتم چادرم رو قایم میکردم که مرجان رسید.کیف و کیسه ای که دستش بود رو گذاشت رو میز و ولو شد رو کاناپه. -بذار برسی بعد وا برو!! -وای ترنم خیلی خسته ام .مامانتینا کی میان؟ -کم کم باید برسن .چرا خسته ای؟ -بابا دو روزه نیکی برام زندگی نذاشته! همش منو میکشه اینور،میکشه اونور!خستم کرده...الانم کلی صغری کبری چیدم تا پیچوندمش و اومدم! -نیکی؟!قضیه چیه؟! -بابا به این بهروز نکبت شک کرده .پدر منو دراورده!دو روزه هرجا بهروز رفته،مثل کارآگاها دنبالش رفتیم. -عه!!جدی؟چرا؟اونا که خیلی همو دوست داشتن! -هه!آره خیلی! ولی فقط تا قبل از اینکه بهروز یکی خوشگلتر از نیکی رو ببینه!من همون روز اول به این دختره احمق گفتم این پسره دنبال پول باباته نه خود خرت !کو گوش شنوا؟ -یعنی چی؟!الان نیکی کجاست؟ -هیچی .رفته وسایلشو جمع کنه و بره خونه باباش! -وای مرجان راست میگی؟ -نه یه ساعته دارم دروغ میگم! -ای وای چه بد!خیلی ناراحت شدم. -نشو!کسی که به حرف گوش نکنه همین میشه عاقبتش!بهروزم یکی مثل سعید،نیکی هم یکی مثل تو! سرم رو انداختم پایین -اوهوم. با صدای ماشین و باز شدن در،مرجان هم از جاش بلند شد و وسایلش رو برداشت و رفت سمت اتاق . خودشم میدونست بابام خیلی ازش خوشش نمیاد! برای همین سعی میکرد با هم رو به رو نشن. دو لیوان شربت درست کردم و بردم بالا. مرجان رو تختم نشسته بود و یه گوشه ی لبش رو به نشونه تمسخر بالا داده بود. -مامانتینا فهمیدن رد دادی؟! -من؟برای چی؟ -ترنم انصافا اینا چین رو در و دیوار اتاقت؟! بیشعور عکس منو از دیوار کندی که این چرت و پرتا رو بچسبونی؟؟ -مرجان باور کن اینا چرت و پرت نیستن! منو نگاه کن!من همون دختر چند ماه پیشم؟؟ببین چقدر عوض شدم! سر تا پام رو نگاه کرد و پوزخند زد -به فرضم که خوب شده باشی؛اونی که حال تو رو خوب کرده، زمانه. نه این مزخرفات!اینا هم حکم همون کلاس هایی که قبلا میرفتی رو دارن. فقط حواست رو از اصل ماجرا پرت میکنن. ترنم تو از جهان پرتی کلا! این که پایان دنیا نزدیکه و بشر هیچ راه نجاتی نداره رو حالا دیگه کل عالم فهمیدن. کمال و آرامش و اینجور مزخرفاتی که رو در و دیوار اتاقت زدی،همه کشکه عزیزمن! هممون به زودی تموم میشیم. تو این چند روزی که از عمرت مونده لااقل خوش بگذرون! سینی شربت رو گذاشتم رو تخت و با مهربونی نگاهش کردم. -یه نفس هم بگیر وسط حرفات! خندید و لیوان شربتش رو برداشت. ادامه دادم -مرجان اینجوریا که تو میگی هم نیست .ما هر چی میکشیم بخاطر اینه که به یه زندگی حداقلی و کم لذت قانع شدیم. اگر بدونیم ما نیومدیم که مثل حیوونا صبح و شبمون رو الکی بگذرونیم و از هرچی که خوشمون اومد بریم طرفش،کم کم همه چی فرق میکنه. چشم هاش رو ریز کرد -ترنم انصافا حوصله ندارم. بیا بیخیال ما شو! -من دلم میخواد تو هم درست زندگی کنی!چرا نمیفهمی اینو؟ -من نمیخوام درست زندگی کنم!دلم میخواد همینجوری باشم. من اینجوری خوشم! "محدثه افشاری" ❤️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَي بِكَشَهِيداً وَ أُشْهِدُ جَمِيعَ مَلاَئِكَتِك َ بار خدايا! تو را گواه مي گيرم و تو براي گواهي كافيهستي و گواه مي گيرم همه فرشتگانت 🌷🍀🌷 وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ حَمَلَهَعَرْشِكَ وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ أَنْبِيَائِكَوَ رُسُلِكَ وَ أَنْشَأْتَ مِنْ أَصْنَافِخَلْقِكَ و ساكنان آسمانهايت و نگهبانان عرشت و رسولان وپيامبراني كه برانگيختي، و انواع مخلوقات كهآفريدي 🌺🍀🌺 أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إلَهَ إلاَّأَنْتَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ وَ لاَعَدِيلَ وَ لاَ خُلْفَ لِقَوْلِكَ وَ لاَتَبْدِيلَ همه و همه را گواه مي گيرم بر اينكه باور دارم كههمانا تويي خدا، شايسته پرستشي جز تو نيست.يگانه اي؛ شريكي نداري و بي همتايي و تخلف وتبديلي در گفتارت نيست 🌹🍀🌹
بـــــسم الله الــــــرحمن الــــــرحیم 📖 يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا ۚ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ 💠 اى مردم، از پروردگارتان پروا بداريد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى‌آيد، و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد. آرى، وعده خدا حق است. زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد. ۳۳ ۴۱۴ 🔑شيطان در بعضى اوقات، حتّى در مقدّس‌ترين امور براى فريب افراد استفاده مى‌كند. 🍀💠🍀
💥💥 ✅یکی از جدید ترین کار های تشکیلات جهانی تنهامسیر آرامش، راه اندازی یه آموزشگاه و بازار کاملا تنهامسیری هست. 🎁 همه کسانی که میخوان توی خونه کار و داشته باشن میتونن توی این آموزشگاه ثبت نام کنن و آموزش ببینن 👌 بعد هم تولیدی خودشون رو توی بازار تنهامسیری ها بفروشن.👇✔️ http://eitaa.com/joinchat/1402404877C6d5604348e 🎉 اینجا یه مرکز خرید تشکیلاتی هست... اطلاعیه کلاس های آموزشی: 🆔 @departmentstoreslamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز جمعہ در اين رهگذر چہ ميخواهم! به غير آمدنت از سفر چہ ميخواهم! برايت نامہ نوشتم سلام و ديگر هيچ بجز سلامتے تو دگر چہ ميخواهم؟ ... " اللهم عجل لولیک الفرج "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ 💠 اين‌[ها همه‌] دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مى‌خوانند باطل است، و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است. ۳۰ ۴۱۴ 🔑حقّ و باطل، ملاك انتخاب است، نه تقليد، تبليغ، تطميع و يا تهديد. 🍀✨🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غدیر، یک برکه نیست!  دریایی است به عظمت کلاس های درس و سخنان پیامبر اکرم (ص) درسی است که سینه به سینه و نسل به نسل به ما منتقل شده است و مشق شب های ما اعلام ولایت و محبت حضرت علی ابن ابی طالب است که رسول عظیم الشان اسلام فرمودند:  حاضران به غائبان و هر پدری به فرزندش این پیام را برساند!
صالحین تنها مسیر
🍃صبحتون منور باد به طلوع ودرخشندگی خورشید تابناک الهی ... 🍃قلبتان آکندہ باد ازعطر نفس های خدایی ودلتون مملو ازعشق الهی 🍃با آرزوی صبحی زیبا، روزی پر نشاط و پر ازخیر وبرکت وسلامتی 🌸🌺🌸