#دعای_افتتاح #شب پنجم #رمضان ۱۴۰۱

#سر_سفره_افتتاح | فراز سوم الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلَا وَلَداً  وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرا . اینکه آنچه در عالَم هست، چه آنچه چشمانم می‌بیند، چه نمی‌بیند؛ از تو پُر است، و تو همان هستیِ یکپارچه ‌ای، که تمام اشیاء را پُر کرده‌ای؛ یعنی چیزی خارج از تو نیست، که بخواهد فرزند و صاحبت باشد، یا شریکت باشد و یاری‌اَت کند.. ✿ چقدر دلم قرص می‌شود؛ وقتی می‌دانم چشمانم روی هر چیزی که توقف کند؛ روی تو توقف کرده است! من همه جا در آغوش تویی هستم، که تنها چهره‌ی فناناپذیری، که می‌توان دوستت داشت!

📷 بخش پنجم مستند #آن_مرد_بسیار .... ❇️🌷 بخشی از زندگینامه عارف واصل حضرت آیت الله بهجت ماجرای آقا سید حسن در نجف... 🌹@IslamLifeStyles

#رمضان ( #دعای_افتتاح ) 🔹 اَللَّـهُمَّ اجْعَلْهُ الدّاعِيَ اِلي كِتابِكَ، وَالْقآئِمَ بِدينِكَ 🔆 خدایا او (امام زمان) را دعوت‏ کننده به کتابت، و قیام‏ کننده به آئینت قرار بده

#شرح_دعای_افتتاح استاد #پناهیان ؛ جلسه ۴ حمد خدا، مقدمه‌ای برای درخواست فرج است. در شبهای #رمضان میتوان از مناجات های عاشقانه‌ی #دعای_افتتاح لذت برد و با آن اشک ریخت

#افطارانه ✍فقیـــرم... به هر چه که در بساطِ احسانَت داری! صاحب خانه ی بی همتایِ من... به هر چه "خیر" میخواهی برایم؛ فقیرم ! ✨ "اللهم اغنِ کلَ فقیر" ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦

اگه وقت نمی‌کنید خودتان معنی قرآن را بخوانید، این پیام رو تا آخر بخوانید 😍👇 یکی از روش‌های انس با قرآن، گوش دادن به تلاوت و توجه به معنی آن هست که بدون شک با شروع گوش دادن تأثیر آن رو در زندگی حس خواهیم کرد... 🔻 یک سایتی هست که قرآن رو به شیوه‌ی خاص و با معنی و به سبک آرامش‌بخشی آماده نموده که به صورت رایگان در اختیار ما قرار داده شده..! جالب ماجرا اینجاست که فایل‌های تصویری هم برای همه سوره‌های قرآن تهیه شده که در کنار صوتِ دلنشینِ معنی قرآن، فضایی بسیار روح‌بخش و دل‌انگیز ایجاد کرده. آدرس سایت در زیر این پیام گذاشته می‌شود ... اِن‌شاءالله شما هم برای همه بفرستین که همه با قرآن آشناتر باشیم و قدمی برای خودسازی برداریم اِن‌شاءالله. 👇👇👇👇👇👇👇👇 http://www.masoudriaei.com/index.php/quranv/ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆 #ماه_رمضان 🌙‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‌@saLhintanhamasir

#قسمت_بیست_و_یک #ازدواج_صوری وحید مونده بود هئیت تا همه مواد غذایی نذری بیارن بعد با برادر عظیمی و برادر شهیدی برن دنبال دیگ و گاز و ..... مرغا روکه اوردن با بقیه دخترا شروع کردیم به شستن مرغا چون سارا باردار بود گفتم بره برنجارو پاک کنه آبکشای بزرگ گذاشتیم وسط نایلون هایی که دور مرغها پیچیده بود رو پاره کردیم و شروع کردیم به شستن وای کمرم شکست 😢😢 پاشدم خستگی کمرم در بره که یهو سارای مسخره هولم داد چون اونجایی که ایستاده بودم خیس بود پام لیز خورد باصورت رفتم وسط آبکش مرغا 😐😐 همه دخترا شروع کردن به خندیدن پاشدم گفتم ای سارای مسخره بوی گند مرغ گرفتم مسخره سارا:جنبه داشته باش آفرین -گوشیمو بیار زنگ بزنم به پرستو برام مانتو و روسری بیاره بوی گند مرغ گرفتم مسخره داری مامان میشی بزرگ شو سرجدت 😡😡 شماره پرستو گرفتم پرستو:سلام آجی جان -سلام آجی کوچلوی نازم پرستو جان خونه ای؟ پرستو:بله چطور؟ -این سارای مسخره هولم داد وسط آبکش مرغ الان بوی گند مرغ گرفتم لطفا اون مانتوی مشکی جدیدم با روسری مشکی حریر بلندم رو بیار پرستو:چشم آجی جون به سارا هم بگو بزرگ شو داری مامان میشی -گفتم بهش پرستو:تا یه ربع دیگه مانتو و روسری برات میارم -خواهر فدات بشه پرستو:خدانکنه عزیزم پرستو سریع لباسامو آورد منم خداروشکر قبل از اومدن سایرین لباسامو عوض کردم ┈┈••••✾•💞💞•✾•••┈┈• ... 💞