🌷#قسمت_بیست_پنجم
_آدرس دقیق مغازه ی برادر آرمانه
برگه رو از دستش گرفتم
_هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم ...ولی..
نگاهی به سامیار کرد
_من زندگی مو دوست دارم نمی خوام سایه نحس گذشته روش بیفته...
برگه رو تا کردم تو کیفم گذاشتم...
شراره بلند شد:
_من باید برم تا یک ساعت دیگه علی میاد..
خنده بلندی سر داد...
_تازه تو این یک ساعت باید نهار هم درست کنم...
و سامیار رو بغل گرفت...
_رفتی باهام تماس بگیر ...خداحافظ
و از در کافی شاپ بیرون رفت...
شراره حق داشت زندگی ای داشت که شاید خیلی ها آرزو شون بود ...آرزوی اینکه تمام دغدغه شون این باشه که چی درست کنن نهار ظهرشون چی باشه و کثیف نکردن لباس بچه شون .. تمام عشقشون ساعتی باشه که شوهرشون میاد...
یک خانواده آرزوی هر کسی...
****
لباسای اضافه رو تو سبد ریختم و به طرف اکرم ُهُل دادم
_اینا رو بزار سر رگال...
گوشی رو چک کردم با کمال تعجب دیدم چهار تماس بی پاسخ از مریم سادات داشتم...
شماره شو گرفتم بوق اول نخورده برداشت:
_سلام زن دادش بی معرفتم...
چه ساده بود این مریم سادات و ساده فکر میکرد نسبت منو با خودش..
_سلام عزیزم ...ببخشید...
هنوز کلامم تموم نشده مسلسل وار گفت
_شب فسنجون درست کردم از طلا خانم اجازه ت رو گرفتم باید بیای اینجا...
_اونوقت به چه مناسبت ..
با سوز و گداز گفت
_اولا چون خواهر شوهرت دستور دادن ....دوما چون این خواهر شوهر بخت برگشتتون شب تنهان.. .
برای اینکه از سر بازش کنم و دنبال بهانه باشم گفتم
_باشه به مامان بگم...
صدای جیغ جیغش از پشت گوشی آمد
_من گفتم دیگه به طلا خانم ...ایشون هم شب می رن خونه دایی طاهر ...بیا دیگه...
یک باشه باشه گفتم تا صداش پرده گوشمو پاره نکرده..
با صدای غش غش خنده خداحافظی کرد...
بلافاصله شماره مامانو گرفتم با دلخوری یک بله گفت:
_سلام ...مریم سادات زنگ زد
_بعله میدونم ...من میرم خونه داییت پروانه هم تنهاست ...دایی ماموریته.
و گوشی رو قطع کرد...
هنوز دلخور بود .. آهی کشیدم ..
وسایلمو تو کیفم گذاشتم که نگاهم به کاغذ تا شده آدرس برادر آرمان افتاد .. قرار بود امشب برم که نشد...
کاغذ رو ته کیفم گذاشتم راهی خونه ی حاج خانم شدم..
هر وقت نزدیک این خونه میشم تمام تنم می لرزه هنوز اون روز شوم رو نمیتونم فراموش کنم.
زنگ در رو زدم.
در باز شد...
بوی خوش فسنجون توی راهرو پیچیده بود...
مریم سادات با یک پیراهن راحتی و موهای باز به بدرقه م آمد
_سلام عروس خانم...
زیپ چکمه هامو باز کردم
_چه بوهای خوشمزه ای میاد ..
🌷#قسمت_بیست_ششم
کنار شومینه نشستم...
مریم سادات با دوتا فنجون چای کنارم نشست...
عطر هل و دارچین حس خوبی بهم میداد...
_چرا تنهایی ...پس نگار کجاست...
نیش خندی زد
_ بخاطر شوهر جنابعالی...
دلم ُهُری پائین ریخت..
_ایشون امشب شیفت دارن ...منم هلک و هلک از شهرستان آمدم ...نگار هم امتحان داشت موند پیش باباش ...فردا مامان میاد ...آمدم اینجا رو یک سرو سامونی بدم...
به دور بر خونه نگاهی کردم تمیز و مرتب بود.
بعد با خجالت و شرمنده گی گفت:
_فقط ببخشید من اصلا وقت نکردم ..می خواستم برم آرایشگاه ...آخه از قبل محرمی نرفتم
...اشکال نداره تنها باشی...
نگاهی به ابرو های در آمده اش کردم ..
_موچین داری ؟ با چشم های درشت شده گفت:
_نگو که بلدی ؟ از خنده لبمو گزیدم...
بلند شد یک کل کشید
_اوه.. اوه...عروس هنرمند مون ..
و از خداخواسته به طرف کیفش رفت...
_اول پاشو یک لباس راحت بپوش ...تا من وسایل بیارم...
بعد همون لباس راحتی ای توی کاورکه قبلا تعارفم کرده بود برام آورد موهامو باز کردم و تاپ و دامن کوتاه پوشیدم...
_ماشالا ماشالا...
با خجالت و هزار سرخ و سفید شدن نشستم ...موهام باز کردم تا یکم از لُختی سر شونه هام کم بشه...
کیفش رو آورد وسط پذیرایی...
کنارش نشستم..
_زیاد نمی خوام باریک بشه ..
و دستی روی آبرو هاش کشید...
سرشو روی پام گذاشتم...
از صدقه سری این چند سال یک مدتی هم توی آرایشگاه کار میکردم که بخاطر شرایط کاری مامان نخواست برم اونجا...
تند تند موهای زیر ابروشو بر میداشتم.. .
همینطور که چشاش بسته بود گفت _وای ماهی اصلا دستت درد نداره...
یادم آمد همه مشتری ها تو سالن همین حرفو بهم می زدن ..
مریم سادات گفت
_فردا مامان میاد واسه شب میهمان داریم .. البته داداش امیر رستوران گرفته ...ولی خوب عصر میان دوست و آشنا واسه دیدنشون...
دستی به ابروی تمیز شده ش کشیدم..
همینطور که سرش رو پام بود خودشو تو آینه نگاه کرد
_وای ماهی چه کردی دختر ...از این به بعد فقط میدم تو واسم ابرو برداری...
آینه رو گذاشت و با خنده گفت:
_خواهرای شوهرم بفهمن همچین زن دادش هنرمندی دارم دق میکنن از دست زن داداش شون
...
با خنده نگاهش میکردم که با صدای مریم گفتن یکی دوتاییمون سر بلند کردیم...
امیر حسین با چشای درشت شده و با چند پلاستیک میوه وسط پذیرایی بود.
نفسم توی سینه حبس شد...
مریم سادات همینطور دراز کشیده گفت
_ا...داداش کی اومدی ؟
و نگاه امیر حسین به سرتاپای من بود.
دیدم که چطور آب دهنش رو قورت داد...
سریع به طرف آشپزخونه رفت.
مریم سادات سرشو از روی پام برداشت وبه طرف آشپزخونه رفت انگار پام فلج شده بود حتی نمی تونستم تکون بخورم...
امیر حسین در حالیکه سرش پایین بود وارد پذیرایی شد...
_سلام خوبی...
در یک لحظه انگاری خون به مغزم رسید یک دفعه از جام بلند شدم...
بلند شدنم با اون دامن چین چین کوتاه افتضاح تر بود...
فقط نگام هراسون روی مبل ها بود و دنبال مانتوم می گشتم و با دیدن چادر مریم سادات روی چوب جالباسی آویز در به طرفش رفتم...
سرعت باد از من کمتر بود ولی هنوز دستم به چادر نرسیده یکدفعه روی زمین و هوا بودم...
پام روی قالیچه سر خورد ناخودآگاه به چادر چنگ زدم که چادر که به گل میخ جالباسی بود گیر کرد و جالباسی به طرفم سقوط کرد و من فقط درد کشنده ای رو توی سرم حس کردم...
_چکار کردی ؟
و دستهای امیر حسین بود که منو از زیر یک خروار لباس بیرون کشید..
مریم سادات تو آستانه آشپزخونه ظاهر شد و با دیدن وضعیت من هینی کشید
_چی شده ؟.
احساس کردم سرم خیس شده.
امیر حسین فریاد زد:
_مریم یک دستمال بیار..
نفسای تند و کلافه ی امیر حسین زیر گوشم بود
_دختره ی احمق ...ببین چه بلایی سر خودت آوردی...
بغض کردم...
دستشو محکم روی سرم فشار میداد...
مریم سادات با هول و دستپاچه تکه پارچه ای جلوش گرفت
_ببریمش دکتر...
امیر حسین تشر زد
_لازم نکرده ...یک نوشیدنی شیرین براش بیار...
چشام تار میدید .. .
تو دلم خاک بر سر بی عرضه ای به خودم گفتم ...الان بهتر شد با این وضعیت تو بغلشی...
مریم سادات لیوان آبی رو نزدیک لبم آورد.
_خونریزیش بند آمد...
امیر حسین دستشو از روی سرم برداشت
_آره ...بهتر شد ...برو از تو ماشینم کیفم رو بیار...
مریم سادات رفت...
و امیر حسین دستشو محکمتر دورم حلقه کرد
_از چی اینقدر فرار میکنی ؟!...مثلا فکر میکنی من با دیدنت قراره هوایی بشم.. .
وای وای ...دلم می خواست زمین دهن وا کنده منِ احمق رو ببلعه ...
با حرص نگاهش کردم ...خیر سرش دکتر این مملکت بود نمی دونست الان وقت این حرفا نیست...
﴾🌿🖇﴿
『اگہتونستییہعمربہخدابگیچشم😌••
خدایهجاییڪہخیلۍگیرۍ🍂•••
لطفمیڪنہوبھتمیگہچشم💚!•••
پستمرینڪن :)🎈•••
آیتاللہبھجت'❄️•••
❤🧡💛💚💙💜🤎💜💙💚💛🧡❤
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
🎙️آیت الله فاطمی نیا (رحمة الله علیه)
🍁مردم فکر می کنند؛
اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند؛
که این طوری شدند.
خیر؛
آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند؛
🍁صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد.
یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند؛
یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند؛
یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند.
از اینجا باید شروع کنیم.
اینجا را درست کن،
بعد هزار رکعت نماز خودش می آید؛
خودت مشتاق می شوی.
🍁من خسته شدم بس که تکرار کردم که این دین،
دین کیفیت است نه کمیّت!
مقصود من این نیست که ما مستحبات انجام ندهیم؛
نمازهای طولانی نخوانیم؛
اینها به جای خودش هست؛
اما بعد از همه اینها،
بدانید که رسیدن به خدا ،
نماز هزار "قل هو الله" نمی خواهد!
🍁عمدتاً باید با باطن خود به خدا برسید!
اگر هزار "قل هو الله" هم خواندی،
خودت میدانی،
من فضولی نمی کنم!
اما امامان ما فرمودند:
با باطن خود زودتر به خدا می رسید.
هنوز باطن را اصلاح نکرده ،
نماز هزار قل هو الله می خواند؛
چه فایده ای دارد؟
✍🏻 یعنی به واجباتت اول دقت کن،
بعد به باطنت برس،
بقیه مراحل خود به خود طی میشود؛
اگر برای خدا باشد عمل،👌❤👌
🌺🌺🌺🌺🌺
🌱 چگونه «محبتمان به امام زمان(ع)» را افزایش دهیم؟
🔸خواندن داستانها و جزئیات زندگی ائمه(ع)، محبت ما به آنها را افزایش میدهد. اما از امام زمان(عج) که همیشه غائب بودهاند، مطالب زیادی نقل نشده. در عوض، باید از قدرت «تفکر» بیشتر استفاده کنیم! مثلاً بیایید کمی در مورد میزان علاقۀ امام زمان(عج) به خودمان «فکر» کنیم. چرا حضرت پروندۀ ما را بهصورت هفتگی مرور میکنند؟ از سرِ کنجکاوی؟ یا از سرِ علاقه، و مانند پدر و مادر مهربانی که وضعیت تحصیلی فرزندش برایش مهم است؟ از کنار این موضوع به سادگی عبور نکنیم، در موردش تأمل کنیم. این تفکر-اگر برایش وقت بگذاریم- ما را متحول میکند و علاقۀ ما به آن حضرت را افزایش میدهد.
@Panahian_ir
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
✨ الهی ..
🌺 تو بساز که دیگران ندانند...
🕊 و تو بنواز که دیگران نتوانند
✨ الهی ..
🌺 بساز کار من
🕊 و منگر به کردار من ...
✨ الهـي ...
🌺 ذکرت، نامت سپریست که
🕊 تمام دردهایمان را پس میزند
🌺 و تمام نداشتههایمان را پایان می دهد
🕊 و تمام داشتههایمان را اعتبار میبخشد
✨ مهربانا...
🌺 با نام و ذکرت آغاز می کنیم روزمان را...
🕊 باشد که در تمامی لحظات یاریمان کنی
آمین...🙏
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج 🌱
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅فایده های جسمی گرسنگی کشیدن
1⃣سلامت تن
✍پیامبر خدا (ص) :
روزه بدارید تا تندرست بمانید.
پیامبر خدا (ص) :
خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل، وحی کرد که: به طایفه ات خبر بده هیچ بنده ای، یک روز برای خشنودی من روزه نمی گیرد، مگر آن که تن او را سالم می دارم و او را پاداشی بزرگ می دهم.
امام علی علیه السلام:
گرسنگی کشیدن، سودمندترین درمان است.
امام علی علیه السلام:
گرسنگی و بیماری، با هم گرد نمی آیند.
2⃣خوشمزگی غذا
💥امام هادی علیه السلام:
شب زنده داری، خواب را شیرین تر می کند و گرسنگی، غذا راخوشمزگی می افزاید.
📚 دانشنامه احادیث پزشکی، ج ۲، ص ۳۲
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴 تاثیرات #روزه داری بر تن :
✍مواردی که ذکر خواهد شد، تنها درصورت رعایت تدابیر حفظ الصحه حاصل میشود.در حقیقت روزه داری صحیح و دو وعده خواری ،همان رعایت تدابیر خوردن و نوشیدن است.برای هر چه بیشتر بهره بردن از فضیلت های ماه مبارک رمضان باید بدانیم که هرچقدر تن سنگین تر باشد، روح نیز سنگین میشود و قادر به درک صحیحی از تاثیرات روزه بر سلامت روح و جسم نخواهد بود.
🔷️با گرم کردن تن و افزایش قوای هضم رطوبات زائد را تحلیل میبرد و با از بین بردن زمینه ی عفونت، بدن را از هرگونه عفونت پاکسازی میکند.
🔷️به علت تحلیل رطوبات زائد باعث افزایش #حافظه و هوش و ذکاوت مخصوصا در افراد با مزاج مرطوب میشود و به تقویت سیستم عصبی میپردازد.
🔷️با پاکسازی تن، قوای ادراکی را افزایش میدهد.در نتیجه باعث افزایش درک صحیحی از معنویات میشود.
🔷️به علت بهبود #هضم و تولید خون گرم در زمان روزه داری، عروق پاکسازی و زمینه ی غلظت خون برطرف میشود.
🔷️به علت پاکسازی عروق، خون صالح به تمامی بافت ها میرسد و علاوه بر تخلیه ی بافت ها از مواد زائد، باعث تغذیه ی صحیح بافتهای بدن میشود. در این صورت است که قوه ی مدبره ی بدن قادر به بازسازی بافت های آسیب دیده در اثر بیماری خواهد شد.به این فرآیند تغذیه ی سلولی میگویند.
🔷️روزه داری در حقیقت فرصت دادن به قوه ی مدبره ی بدن است تا بتواند در زمانیکه فرد از ورود مواد جدید به تن امساک میکند ،به اعمال و وظایف خود بپردازد.
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🌸 #سلام_صبح_زیباتون_بخیر
🌸 الهی
عاقبتمان را ختم بخیر کن
به حرمت حضرت محمد(ص)
و خاندان پاک و مطهرش
🌸 شروع هفته ای خوب و
پر برکت با ذکر صلوات
بر محمد و آل محمد
🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🌸 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
شنبه زیباتون بخیر و شادی
امیدوارم
روز نو و هفته ی نو
پر از خیر و برکت
و موفقیتهای پی در پی
برای شما باشه
شروع هفته تون عالی 💐
#وداع_با_ماه_شعبان
🔴 هشت توصیه حضرت ثامن الحجج (علیهالسّلام) برای روزهای پایانی ماه شعبان
🔻اباصلت میگوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا (علیهالسّلام) رسیدم.
فرمود:
ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است؛ پس در روزهای باقیمانده کوتاهیهای روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:
🌱 ۱. زیاد دعا کن.
🌱 ۲. زیاد استغفار کن.
🌱 ۳. زیاد قرآن تلاوت کن.
🌱 ۴. از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی.
🌱 ۵. هر امانتی که گردنت هست، ادا کن.
🌱 ۶. تمام کینههایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن.
🌱 ۷. هر گناهی که به آن مبتلا هستی، از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن.
🌱 ۸. و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو:
اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ...
خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز...
📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام ج۲ ص۵۱.
📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص۷۳.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سهشنبه اول ماه مبارک رمضان است
🔹عضو ستاد استهلال دفتر رهبر انقلاب براساس پیشبینی کارشناسان هلال ماه روز دوشنبه قابل رویت خواهد بود بنابراین #سهشنبه اول ماه رمضان است.
این مطلب را دیروز نوشتم، فرصت نشد منتشر کنم ...
به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن، بخوانید 👇
🔴 روز جهانی زنان، اغتشاشات و چند زاویه نگاه
دیروز هشتم مارس، در بسیاری از کشورهای دنیا روز جهانی زن است. زنی که سالهای سال است، دنیا به اسم استیفای حقوق آن، هر چه خواسته بر سرش آورده ...
البته در ایران روز زن، روز ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیهاست.
اما به مناسبت روز جهانی زن بد نیست، از چند زاویه دیگر مسائل مربوط به زنان را در کشور خودمان ببینیم. هدف این نوشتهی کوتاه صرفاً طرح موضوع است ...
اما بعد؛
سال گذشته بعد از فوت مهسا امینی، فرصت مناسبی وجود داشت تا موضوعات مرتبط با زنان #بازخوانی شود، اما با شروع اغتشاشات و رادیکال شدن فضا، این موضوع هم به کنار رفت و شرایط امنیتی شد. طبیعی است در چنین فضایی کمتر میتوان بحثهای نظری را مطرح کرد و احیانا در مورد حقوق زنان صحبت کرد.
نمیدانم یادتان هست یا خیر؟!
پارسال در اوج اغتشاشات هر روز یکی از مسئولین مصاحبه میکرد و از ضرورت گفتگو در کشور صحبت میکرد، از کارهای نکرده در حوزه زنان میگفت و از ضرورت کار با نوجوان و دانشآموز سخن میگفت. امروز قریب به یک سال و اَندی از آن زمان گذشته و باید بررسی کرد، چند ساعت همایش، سخنرانی و مناظره #واقعی و #کارآمد در این حوزه شکل گرفته است؟!
برای همچون منی که سالهاست دغدغه #تربیت و کار با #خانواده دارم، شاید بد نباشد یک بار دیگر از منظرهای مختلف موضوعات مرتبط با زنان را در ایران نگاه کنم. از مناظر کمتر دیده شدهای چون اخلاق، حقوق، آداب و رسوم، فقه و به صورت گستردهتر ادیان و مذاهب، مصلحتاندیشی و ... موضوع را نگاه کنم. شاید نتایج حاصل از این نوع نگاه متفاوت از آنچه باشد که امروز در جامعهای همچون ایتا جاری است.
هر راهحلی باید از دروازه نگاهی جامع عبور کند وگرنه در جامعه امروز ایران کارگر نخواهد بود. اگر چند ساعت با دختران و زنان کار کرده باشیم، متوجه خواهیم شد که عمده سوالات و مسئلهها در چه حوزههایی هستند.
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
💌 #گل_نرگس🌼
چهخوشاستمنبمیرمبهرهولایمهدی
سروجانبهانداردکهکنمفدایمهدی🌱
همهنقدهستیخود،بدهمبهصاحبجان
کهیکدقیقهبینمرخدلگشایمهدی✨
اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها🤲
🌹 سلام
صبحتون بخیر و نیکی
🌹 یکشنبه خود را
معطر می کنیم به
عطر دل نشین صلوات
بر حضرت محمد و آل مطهرش
🌸 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
🌸 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹 در پناه لطف خدا و
عنایت حضرت محمد(ص)
و خاندان پاکش علیهم السلام
روزتون پر خیر و برکت ان شاءالله
🌹زیارت معصومین علیهم السلام
روزی دنیا و آخرت شما ان شاءالله
🌹 یکشنبه تون پر خیر و برکت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
✨﷽✨
#سلام_امام_مهربانم
من مؤمنم به آمدنت،
و تو میآیی،
میآیی از دلِ همهی امیدها و چشمانتظاریها...
سلام بر تو و بر روز آمدنت!
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ
┄┅┄┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂دعای غمانگیز روزهای پایانی ماه شعبان المعظم
اگه چشم پاکتان خیس شد... التماس دعای فرج🤲
به ماه خدا نزدیک میشویم...
وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست
پس اگر
نگاهی ☞
صدایی ☞
زبــــانی ☞
از من موجب ناراحتی
شما بزرگواران شده و بر
دلتان تَرَکی 🌸انداخته
به بزرگی میزبان
این ماه مرا ببخشید.
شاید فرصتی برای جبران نباشد...
حــــلالم کـــنید...
پیشاپیش ماه مبارک رمضان
بر شما دوستان مبارک باد 💐
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈