eitaa logo
نشر صاد
32 دنبال‌کننده
328 عکس
30 ویدیو
1 فایل
نوآوری در بازار محتوا #کتاب_الکترونیک saadpub.ir Instagram.com/saadpub.ir ارتباط با ادمین @saadadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
• پشت تیرگی انبوه شمشادهای وحشی، دو تا چشم سیاه درشت نگاهت می‌کند. سنگینی نگاهش را روی شانه‌هایت احساس می‌کنی. رطوبت نفسش انگار به صورتت می‌خورد. صدای حرکت تند خون در رگ‌های درشتش را می‌شنوی. چشم تنگ می‌کنی و زخم قرمزِ بازمانده از آتش را روی صورتش می‌بینی. آلیش فقط نگاهت می‌کند. پلک می‌زند و آرام سرش را برمی‌گرداند به‌سمت مسیری که آمده‌ای. پوست گردنش می‌لرزد. شهامت می‌کنی که نزدیکش شوی. برمی‌گردد سمتت. سر و گردنش را تکان می‌دهد و خُرده‌برگ‌های جنگلی از یال بلندش می‌ریزند. روی دو پا می‌ایستد و بلند شیهه می‌کشد و هنوز دست‌هایش به برگ‌های کف جنگل نرسیده، زمین زیر پایت می‌لرزد. حجم سیاهی از پشت شمشادها کنده می‌شود و به‌تاخت، سمت بیرون جنگل می‌دود و پشت‌سرش، اسب‌های جنگل از شیب تپه بالا می‌کشند، مثل موجی، از زیر برگ‌ها و شاخه‌ریزه‌های به‌جامانده از پاییز و زمستان. • کتاب را می‌توانید از راه‌های زیر تهیه کنید: ▫️نسخه‌ی الکترونیکی • طاقچه • فراکتاب • کتابراه • کتابچین ▫️ نسخه‌ی کاغذی • سایت نشر صاد saadpub.ir @saadpub
🎉 ۲۰ درصد تخفیف 🛵 ارسال رایگان 📆 تا ۶ بهمن‌ماه 📱 قابل سفارش در سایت نمایشگاه مجازی کتاب به نشانی Book.icfi.ir و سایت نشر صاد به نشانی Saadpub.ir 📚 پدر عاشق جنگل بود و هروقت کلافه می‌شد یا غمی به جانش می‌افتاد، نمی‌دانست چه باید بکند: گالشش را می‌پوشید و راه می‌گرفت سمت جنگل. کسی نمی‌دانست کدام سمت می‌رود. می‌دیدند که توی جنگل است. سلام و حا‌ل‌واحوال هم می‌کرد با مردم؛ اما ناگهان و بی‌آنکه مشخص شود کجا رفته، از چشم‌شان دور می‌شد. چند ساعت بعد که می‌آمد خانه، انگار آدم دیگری بود: با لبخندی کمرنگ و صورتی سفیدتر از همیشه. روزی که آلیش را هم به خانه آورد، صورتش سفید سفید بود. @saadpub