eitaa logo
••| #زینبی_ها (19)|••
38 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
127 فایل
سلام خوش اومدید 🔶این کانال مختص پاسخگویی به سوالات و شبهات شما دوستان راه اندازی شده👌 ✔️سوالات و شبهات خودتون رو جهت پاسخ در کانال برای ادمین کانال ارسال کنید👇 @Sangar_saz 〰〰〰〰〰〰〰〰
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا علی اکبر حسین✋ شب هشتم: مرثیه‌ی پیوسته من به جمله‌ی «فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً» کاری ندارم. به اینکه مگر شهادت علی اکبر با بقیه چه فرقی داشته که راویان مقاتل، ترکیب ارباً اربا را برای توصیف جسمش انتخاب کرده‌اند هم کاری ندارم. به تفاوت ارباً اربا با مُقطّعُ الاعضاء و مثله شدن هم کاری ندارم. به لغتنامه‌ها هم کاری ندارم که جلوی ارباً اربا نوشته‌اند: ریز ریز، ذره ذره و برای شیرفهم شدن ما جمله‌ای را مثال زده‌اند که فاعلش قصاب است. به این هم کار ندارم که یک نفر می‌گفت کنارهم چیدن پیکر ارباً اربا مثل جور کردن یک پازل چند صد تیکه ست. بیخود نیست مقاتل در توصیف امام بالای سر جوان سابقاً رشیدش، نوشته‌اند:«وَانْهَمَلَتْ عَیْناهُ بادُّموع» یعنی حسین پیوسته اشک می‌ریخت، یعنی اشک‌هایش قطع نمی‌شد، یعنی گریه‌هایش تمامی نداشت، یعنی از وقتی بالای سر پسر بزرگش رسید و خودش را از اسب به زمین انداخت تا وقتی چشم چرخاند و صحرا را پر از اکبر دید! تا وقتی خواهرش از خیمه ها بیرون دوید و بالای سر جگر گوشه‌هایش رسید؛ تاوقتی جوانان بنی هاشم آمدند و جسم علی را جور کردند و توی عبا چیدند و عبا را آرام و آهسته، طوری که اعضاء جا به جا نشود، حمل کردند و پیکر اصغر شده‌ی اکبر را به خیمه رساندند؛ حسین دست به کمر گرفته بود و می‌گریست... من با اشک‌های پیوسته‌ی امام کار دارم...😭😭 ┄┄┄┄┄┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄┄┄┄┄┄ ✍🏻به قلم: ┄┄┄┄┄┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄┄┄┄┄┄
روز نهم: روضه‌ی اشک و آستین درست است هرروز را به نام یکی از شهداء زده‌ایم و به یادش هستیم و برایش روضه می‌خوانیم اما حسین (علیه‌السلام) محور همه‌ی روضه هاست. در تمام وقایع کربلا باید ردّ حسین (علیه‌السلام) را بگیریم و به روضه برسیم. مثلا وقتی سینه‌ی گشاده‌ی حضرت علمدار تنگ می‌شود و امید تشنگان را به دوش می‌آویزد و ساعاتی بعد، ناامید می‌شود و میان بیابان، حیران و سرگردان می‌ماند و تمام توانش را جمع می‌کند تا برادرش را صدا بزند؛ فقط حال حسین(علیه‌السلام) را تصور کنید. دیده‌اید وقتی خبر بدی به آدم می‌رسد هزار و یک فکر و خیال در ذهنش صف می‌کشد و دعا می‌کند که هیچ کدامش واقعیت نداشته باشد.. اما تا امام، خودش را به علقمه رساند همه‌ی فکر و خیال‌هایش واقعی شد، فرق علمدارش شبیه سر پدر، شکافته شده بود. دستان علمدارش مانند بازوی مادر از کار افتاده بود. سینه‌ی علمدارش مثل تابوت حسن (علیه‌السلام)، تیر خورده بود و چشم‌هاش، امان از چشم‌هاش... مقتل ها نوشته‌اند وقتی حسین(علیه‌السلام) از علقمه برمی‌گشت بلند‌بلند گریه می‌کرد اما همین که به خیمه‌ها نزدیک شد اشک‌هایش را با آستین پیرهنش پاک می‌کرد.«وَ یُکَفکَفُ دُموعَه بِکُمّه» تصویر مرد پنجاه و هفت ساله‌ی تنهای داغدیده‌ی نگرانی که اشک‌هایش را با آستینش پاک می‌کند دردناک است؛ خیلی دردناک...! 😭😭😭😭😭 ┄┄┄┄┄┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄┄┄┄┄┄ ✍🏻به قلم: ┄┄┄┄┄┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄┄┄┄┄┄