24.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 نقش شاعر در سیر صعود و نزول در عوالم خلقت
🎥بیانات آیت الله العظمی #جوادی_آملی حفظهالله در پیام به اولین همایش بین المللی #طالب_آملی
🔹تفاوت شعر و نظم
🔹نسبت عقل با خیال و وهم
🔹نقش شعر در تنزیل عقل و تربیت وهم و خیال
🆔 @ss_alavi_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش تعقل و تخیل درشعر دینی
استادسیدعلی اصغرموسوی
*- درقرآن خداوند فرموده،که هنگام گرفتاری بگویید : انا لله و انا الیه راجعون. همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم ! (بقره: 156)
گرچه این آیه نزد عموم برای تسلی از مصایب آمده است، اما در بین عرفا، حکما و اهل سلوک در حقیقت معنایی بس فراتر از ظاهر آیه دارد و آن تفسیر هستی در عمق معنایی حروف و واژگان این آیه است که : هم نماد «کثرت» است؛ هم «وحدت» (انا و لله) . هم نماد "نزول"(هبوط) است ؛ هم نماد «عروج» (لله و الیه راجعون) . هم نماد «جمال» است (خلقت ما) هم نماد «جلال» (بازگرداندن ما)و هم نماد «کمال» (مسیری که میپیماییم). هم محیط بر" لاهوت" است، هم محیط بر "ناسوت". هم احاطه به "جبروت" (عالم عقول) دارد؛ هم احاطه به" ملکوت" (عالم نفس یا مثال). هم مصداق "رسالت" است و هم ترجمان "ولایت". هم حکما از آن بهره بردهاند هم عرفا. هم عالمان متکلم تفسیرش کردهاند؛ هم شاعران متعهد تصویرش!
هم ترجمان عالم "عقل" است؛ هم ترجمان عالم "حس". هم نمایشگر "خیال" است هم نشانگر عالم "وهم"! هم اوج خرد در اوست؛ هم حضیض جهالت در آن. هم «ابن عربی» از پلکانش استفاده کرده؛ هم «ملاصدرا» از ریسمانش! در مسیر تعریف هنر اسلامی و شعر دینی، این آیه اصلیترین مصداق بر درک عوالم مینا و تفسیر و تبیین هر یک از آنها در مراتب ادراکی است!
تعریف "قوس نزول و صعود" و "اسفارسلوک " تنها با این " آیه "ممکن و قابل تحلیل است. درپی همین اندیشه ،تقریبا تمام عرفا و حکمای مطرح همچون :ابن عربی، لاهیجی، سهروردی، ملاصدرا عوالم خلقت را در 4 یا 5 مرتبه تقسیم بندی کرده اند. که درصورت نیاز بعدا توضیح داده خواهد شد.
حال می رسیم به عوالم : عقل، خیال و حس؛ همه به خوبی میدانیم که عالم حس و خیال مربوط به عوالم ناسوت (عالم ماده- حیات حیوانی) و ملکوت (عالم نفس - مثال) است و مصداق مشترک سه موجود و مخلوق این عوالم: نباتی، حیوانی و انسانی! یعنی عالم «حس» و خیال میتواند عالم مشترک نباتات و جمادات، حیوانات و انسانها باشد (گرچه در برخی به خصوص آنهایی که «حرکت» دارند، عالم خیال جلوهی بیشتری دارد، مثل انسان و حیوان) و تقلید، تصویر و تکثیر رفتارهای همسان هم مربوط به همین عوالم است، یعنی : ناسوت و ملکوت . حقیر اگر در «شعر دینی» و توحیدمحور «محاکه» را مبنا نمیدانم ؛به دلیل تعلق «محاکه» به عالمی فروتر از عالم «عقل» است و از مرتبهی ادراک «حقیقت» کاملا دور!
{تخیل :بخشی از عالم مثال و نفس است ، که تصاویر "عینی " را به تصاویر " ذهنی " تبدیل می کند و "حس " – گاه – بالعکس عمل می کند.هنرهای "انتزاعی" را(به معنای عام) می توان به وسیله حس و تخیل پدید آورد ؛ ولی "تجریدی " را نمی توان !چون درک "عالم مجردات " فراتر از عوالم حس و خیال و عینی و ذهنی نیست ؛ بلکه "کشف و شهودی " است }.
احادیث بسیاری دربارهی خلقت عقل، به عنوان :خلق نخستین ، نورذاتی پیامبر(ص) ، قلم ، جبریلو ... ، در متون روایی موجوداست که میتوانید آنها را درفضای "وب جستجو کنید. در اینجا و در ادامه،برای کمک به موضوع نکاتی را عرض می کنم با عنوان "توضیح " که خواستم توجه بیشتری به آن ها بشود !
https://apad.blogfa.com/post/19
توضیح: چند سال قبل در جلسهای استاد دکتر اسماعیل بنی اردلان (استاد فلسفه هنر) در "قم "دربارهی مبانی عرفانی هنر اسلامی صحبت میکردند، حقیر نیز این پرسش را مطرح کردم که : هنر در «دین» و مقولهی عرفان، چه موقع به بروز و ظهور میرسد؟! آیا محل بروز هنر دینی، در «شریعت» است؟ اگر اینگونه باشد، تمام «متشرعین» هنرمندند، که چنین نیست!
اگر در «طریقت» باشد که طریقت به پیر و سلوک نیاز دارد و مرحلهی «تقلید» است، و ابداعی صورت نمیگیرد! پس هنر دینی زمانی به ظهور میرسد که در مرتبه «حقیقت» باشد و حقیقت هم خود به ذات، تجلی «هنر» است و ادراک «حقیقت» جز به «عقل» امکانپذیر نیست؛ چون مربوط به عالم انسانی و نفس «مطمئنه» است. در «حقیقت» است که عیار "عقل و جهل" محک میخورد و عشقو وهم (باور و شک) ماهیتش معلوم میشود! در ادراک عقلی است که
استنباطها با دلایل «کشفی و شهودی» همراه است و «یقین» اصلیترین کارگردان و تدوینگر، اندیشههای دینی است. اگر با «محاکه» مخالفم؛ شعر دینی نمیتواند مبتنی بر محاکه باشد! واگر عالمتخیل را در مفهومسازی «شعر دینی» رد میکنم؛ به این علت است که شعر دینی از عالمی «فراتر» الهام میپذیرد!
اصلا خود «الهام» یعنی چه؟! مگرنه این که بخشی از «وحی» به شمار میآید! مگر نه اینکه متعلق به عالم «عقول مجردّه» است؟! مگر نه اینکه از منبعی لایزالی و ماورایی سرچشمه میگیرد؟ پس همان «آن» شاعرانه که برخی از اساتید"نوگرا" میگویند، چیست؟ تقلید است؟! خیال است؟! وهم است؟!
جزو کدام عالم ادراکی دستهبندی میشود؟خارج از عالم ادراک است؛ یا داخل آن! اگر بخشی از «خرد انسانی» است؛ پس منبعش را باید، فراتر از عالم حس و خیال دنبال کرد! نه در افکار "اومانیسی" که تنها دغدغه اش "انسان مادی" و طبیعت گراست؟! انسانی که فراتر از چهارچوب های خودساخته نمی تواند برود و فراتر از عقاید خودساخته ،نمی تواند بیاندیشد!
باید عرض کنم موضوعی درمبانی سلوک و طریقت «صوفیه» هست به نام معرفت خواطر (دریافت های معنوی انسان) و تمام خواطر «حقانی» (ربانی)، «ملکی»، «نفسی» و «شیطانی» همه و همه، معمولا در عالم ناسوت اتفاق میافتد و انسان وقتی با خاطر حقانی همراه میشود؛ که توسط «حق»، هدایت شود.دریافت هاوخواطر فروتر از "حقانی "بدان مرتبه متعالی نیستند که به مقام "قرب " دست یابند. حال اگر الهامات شعری را در یکی از این مراحل دریافت کنیم،و با معیارهای گفته شده بسنجیم، جایگاه شعر دینی مشخص میشود:
اینکه الهام و«خاطر»شعری شیطانی است یا نفسانی ؟ و این دو در عالم ناسوت اتفاق میافتند : مثل اشعار «رومانتیک» و «اروتیک» که در پی لذت نفسانی و شیطانیاند (البته سعی در تخریب رومانتیک، ندارم که خود نفس هم دارای مراتب مثبت، منفی و یا خنثی است) .
اگر الهامات شعری (خواطر معرفتی) در عالم ملکی و حقانی اتفاق بیافتد؛ این نوع شعر را باید «قدسی» و دینی خواند، که مرتبهی ملکیاش در موضوع جمالشناسی میگنجد و مرتبهی حقّانیاش (ربانی)درموضوع کمالشناسی است و مرتبهی قرب! چرا که جمال مرتبه ی "ظهور" است و کمال مرتبه ی " حضور" !
در این قسمت بازهم مثل عوالم الهی، حق برترین مرتبه و بعد ملک، نفس و شیطان مطرح میشود. دلیل اینکه موضوع خواطر را پیش آوردم این است که: نزد عرفا خطابی است از خیر و شر که به قلب وارد میشود و انواع آن را توضیح دادم. روشنتر این که : حصول خواطر، حالت خاصی است که : هرگاه از جانب ملک باشد؛ «الهام» است! از طرف نفس باشد؛ هواجس (امیال نفسانی – آنچه بر دل بگذرد) است. از طرف شیطان باشد؛ وسواس است. و اگر از طرف «رحمان» (جل جلاله) باشد؛ حقاست. حق : نقطه ی وحدتی که جذب کننده ی تمام موجودات به سمت خداست .
با توجه به موارد گفته شده، مشخص میشود که «الهام» در مرتبهای از عالم عقل و ملکوت اتفاق میافتند، نه در عالم حس و خیال؛ که هر دو متعلق به عالم ناسوت و یا مشترک بین ملکوت و ناسوت هستند! پس شعردینی حقیقی «الهامی» و «ملکی» است و ملک هم، متعلق به عالم عقل میباشد و نمیتواند با مبانی شعر «ارسطویی» که مخیل و اساطیر محوراست ؛ اشتراکات اساسی داشته باشد! ...
نقش تعقل و تخیل درشعر دینی
https://apad.blogfa.com/post/19
... باز برمیگردم به موضوع یاداشت و اینکه شعر دینی ، چرا باید تعقلمحور باشد؛ چون خواطر عالم معنا ،در "ورود و حصول و نوع و کیفیت" مشخص کنندهی وضعیت شعر و گرایش شاعر هستند!
شاعر دینیسرا، فرض اول را دسترسی به مقام «قرب» میداند و انتظار «ثواب» از عملکرد خود دارد. نمیتواند همانند انواع "دیگر" تنها سرودن را بهانهای برای "سرودن" و «هنر را برای هنر» و اصالت هنر بداند!
شعر دینی اصالت و ماهیتش الهی است و الهاماتش گاه غیبی و درحالت کشف و شهودی، متافزیکی ومقدس اتفاق میافتد. در برخی از اشعار و افراد ؛ ورود و الهام آن ملکوتی (نفس ناطقهی مطمئنه) و در برخی جبروتی و مربوط به عالم «عقول مجردّه» است و خود نماد "حق " ، مثل اشعار فرزدق(رضوان الله تعالی علیه) در کنار خانهی کعبه و در پشتیبانی از مقام امام سجاد (علیه السلام) و دعبل خزاعیدر برابر مأمون و حضرت امام هادی(علیه السلام) مقابل متوکل عباسی و ....
*
موضوع جمال شناسی : در مباحث قبلی آمده بود که منظور من ، نگاه شاعر دینی (بخصوص عرفا) به صورت و چهره ی انسان و یا آوای پرندگان و یا نمادهای زیبایی درحیوانات ، مصداقی و استعاری است و حتی به قامت به عنوان آراستگی ایستایی توجه دارد ؛ نه به عنوان "کسب لذت" ! ستایش خداوند را در چهره ی مخلوق – به عنوان صفات جمالیه – به تماشا نشسته است .
وگرنه ، نه ذات جلاله "مونث" است و نه شعر عرفانی قایل به "تجسیم " است ! اگر از "بالا " به قامت خلقت می نگرد ، دلیل دارد : "ما زبالاییم و بالا می رویم "(انالله و انا الیه راجعون)
قم- اسفند 1391
برچسبها: نقش تعقل و تخیل در شعر دینی
نقش تعقل و تخیل درشعر دینی
https://apad.blogfa.com/post/19