eitaa logo
🇵🇸 ساعت به وقت قدس🇮🇷
128 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
13.5هزار ویدیو
303 فایل
خودتان را برای ظهورامام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است. راه ارتباط با ادمین کانال : @bigararekarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ماه رمضان در سوریه اتفاق جالب افتاد. همه مساجد سنی اعلام کردن عید فطر شده است 👏 ما هم که گشنه و خسته بودیم شروع کردیم به خوردن با چه فزع و جزعی... ◽️بعد یه مقدار از بسته های شیرینی و آجیل های جیره جنگی برداشتم و رفتم تو سنگر برادران ارتش سوریه ، ارتش سوریه هم معمولا آدم های مفیدی نیست❗️؛ خواستم مثلا کار فرهنگی کنم 😊. باز کردم و گفتم عیدتون مبارک و بهشون تعارف کردم گفتند روزه ایم. گفتم : بابا الان مساجد خودتون اعلام کردن که عیده ! گفتند: ما از دفتر سید قائد - آن ها به مقام معظم رهبری میگن سید قائد - در زینبیه پرسیدیم گفتند فردا عیده...😍 ◾️زدم توی سرم و به خودم گفتم توی سوریه حرف های مفتی های خودشون رو قبول ندارند و میگن سید قائد گفته فردا عیده و ما خیلی راحت دیدیم سنی ها شروع کردن به خوردن و تبریک عید میگن ما هم خوردیم...🙁 ◽️اندیشه بسیجی و اندیشه های دفاع مقدس و اندیشه شهدا به اونجا تزریق شده است، ☝️بچه های حزب ا...، بچه های سوریه، بچه های زینبیون عاشق مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) هستند و با یه عکس آقا در خانه شان خون می دهند❤️ خاطراتی از شهید مصطفی صدرزاده🌹 اَلّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَّمد‌‌‌ِ وَ آلِ مُحَّمد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🦋🤲🦋 ✨✨✨✨ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ 🆔@saatbevaghteghoods ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
(رحمةالله‌علیه) ✅چند ساعت قبل‌از آغاز رأی‌گیری اولین انتخابات ریاست‌جمهوری، حال امام بسیار بد بود؛ یعنی چند ساعت قبل از آوردن صندوق رای. 💥یک شوک به امام دست داده بود این را فراموش نمی‌کنم که در همان‌ حال که دکترها اجازه نمی‌دادند که امام حرف بزنند. ایشان با چشم به من اشاره کردند، من گوشم را بردم نزدیک دهانشان؛ ایشان به‌سختی فرمودند: 🌠✅ (اگر حادثه‌ای برای من اتفاق افتاد تا شب کسی را مطلع نکنید) در آن حال که فشار امام پنج بود با تمام وجود می‌خواستند که انتخابات صورتی عادی پایان پذیرد.🌠 ۱۳۶۱/۰۲/۰۹ اَلّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَّمد‌‌‌ِ وَ آلِ مُحَّمد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🦋🤲🦋 ✨✨✨✨ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ 🆔@saatbevaghteghoods ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید بابایی در منزل یک تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید داشت. دکتر روحانی، جانشین فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا {ص} از این موضوع آگاه بود. ایشان به منظور ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابائی در زمانی که ایشان در خانه نبودند، یک دستگاه تلویزیون رنگی به منزلشان می‌فرستد. 🌷 فرزندان بابائی با دیدن تلویزیون رنگی خوشحال می‌شوند، ولی همسر ایشان علی رغم اصرار بچه ها از باز کردن کارتن تلویزیون خودداری می کند. چند روز از این ماجرا می گذرد و شهید بابائی از مأموریت باز می‌گردد. بچه ها با ورود پدر خبر خوش رسیدن تلویزیون رنگی را به او می‌دهند و ایشان ماجرا را از همسرش جویا می‌شود. شهید بابائی از این که خانمش بدون اجازه او تلویزیون را قبول کرده ناراحت می‌شود. 🌷 چون بچه‌ها منتظر بودند تا پدر از راه برسد و اجازه باز کردن کارتن تلویزیون رنگی را بدهد، شهید بابائی با شگرد خاصی، سر بچه ها را گرم می‌کند و در اوج بازی و خوشحالی ،‌از آنها می‌پرسد: بچه ها بابا را بیشتر دوست دارید یا تلویزیون رنگی را؟ بچه ها دسته جمعی می گویند: بابا را. 🌷 سپس شهید بابائی به آنها می‌گوید: فرزندانم! در این شرایط، خانواده هایی هستند که پدرانشان را از دست داده اند و تلویزیون هم ندارند. چون خداوند به شما نعمت پدر را داده، پس بهتر است این تلویزیون را به بچه‌هایی بدهیم که پدر ندارند. اَلّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَّمد‌‌‌ِ وَ آلِ مُحَّمد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🦋🤲🦋 ✨✨✨✨ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ 🆔@saatbevaghteghoods ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🇮🇷یادبود شهید مرتضی کریمی 🔰 گفتگو با«فاطمه سادات موسوی»همسر ارجمند کریمی 🖌️ قسمت سوم 🔹شاید به خانه بیاید 🔺مرتضی حتی در تماس تلفنی گفته بود که اگر می‌خواهم به خانه بروم تا حال و هوایم عوض شود. دلم نمی‌آمد بدون او به خانه بروم. احساس می‌کردم جابه‌جای خانه خاطرات مرتضی را برایم زنده می‌کند.آن روزها شرایط خوبی نداشتم. دلتنگی، نگرانی،دلشوره و … گوشه‌ای از مشغولیاتی بود که آزارم می‌داد. مادر مرتضی با مادرم تماس گرفت و وضعیت روحی مرا گفته بود.قرار شد مادر و خواهرم به دیدنم بیایند.به هوای دیدن آنها به خانه برگشتم. از زمان رفتن مرتضی به خانه نیامده بودم. بچه‌ها به مدرسه رفتند و من سرگرم تمیز کردن خانه شدم. گویا مرتضی قبل رفتن به خانه آمده بود.غذای نیم‌خورده مرتضی همانطور در آشپزخانه مانده و خراب شده بود. معلوم بود با عجله غذا خورده و رفته.لباس‌هایش را هم عوض کرده بود.انگار برای بردن مدارک و لباس‌هایش به خانه آمده بود.فرصت خوبی بود که تا آمدن مرتضی لباس‌هایش را بشویم، اتو کنم و در کمد مرتب بچینم. شاید بازهم با عجله بیاید و بخواهد لباس‌هایش را عوض کند. ✍ادامه دارد....... 🕊 اَلّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَّمد‌‌‌ِ وَ آلِ مُحَّمد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🦋🤲🦋 ✨✨✨✨ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ 🆔@saatbevaghteghoods ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯