💠 دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان
اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین.
@sabbar_ir
💠 دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن.
@sabbar_ir
01-sharh-bar-sohbat-agha-didar-ramazan-1399-02-30.mp3
11.18M
🔸سخنرانی استاد موسویان
🔹پیرامون توصیههای مقام معظم رهبری در دیدار ماه رمضان با دانشجویان
🔸 عقل و ادب ادامه انقلاب اسلامی
🔹جلسه اول
🔸رمضان 1441
@sabbar_ir
💠 دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان
اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین.
@sabbar_ir
02-sharh-bar-sohbat-agha-didar-ramazan-1399-02-31.mp3
10.57M
🔸سخنرانی استاد موسویان
🔹پیرامون توصیههای مقام معظم رهبری در دیدار ماه رمضان با دانشجویان
🔸 عقل و ادب ادامه انقلاب اسلامی
🔹جلسه دوم
🔸رمضان 1441
@sabbar_ir
💠 دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.
@sabbar_i
03-sharh-bar-sohbat-agha-didar-ramazan-1399-03-01.mp3
9.24M
🔸سخنرانی استاد موسویان
🔹پیرامون توصیههای مقام معظم رهبری در دیدار ماه رمضان با دانشجویان
🔸 عقل و ادب ادامه انقلاب اسلامی
🔹جلسه سوم
🔸رمضان 1441
@sabbar_ir
💠 دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واکْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین.
@sabbar_ir
28-tafsir-anfaal-1399-03-02.mp3
8.83M
🔸#تفسیر سوره #انفال
🔹به کلام استاد موسویان
🔸 جلسه بیست و هشتم
🔹روز #قدس ، #فتح_قدس
🔸فتح خرمشهر
🔹صبار
🔸رمضان 1441
@sabbar_ir
04-sharh-bar-sohbat-agha-didar-ramazan-1399-03-02.mp3
9.83M
🔸سخنرانی استاد موسویان
🔹پیرامون توصیههای مقام معظم رهبری در دیدار ماه رمضان با دانشجویان
🔸 عقل و ادب ادامه انقلاب اسلامی
🔹جلسه چهارم
🔸رمضان 1441
@sabbar_ir
💠 دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان
اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین.
@sabbar_ir
shab-eyd-fetr-13980314.mp3
12.29M
🔸 بازگشت به فطرت
🔹سخنرانی استاد موسویان
🔸شب عید فطر
🔹 نظر به اسم فاطر - نظر به حضرت صدیقه طاهره(س)
🔸رمضان 1440 - خرداد 1398
@sabbar_ir
📝بخشی از مقاله «داغ بی تسلی» و «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت»
💠گفتاری از شهید آوینی در سوگ امام خمینی(ره)
🍂داغهای همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم، چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنی هاشم، میراثدار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر، در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیا مبری مبعوث نمی شد و هیچ مُنذری نمی آمد خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغی بی تسلیٰ.
ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که «ثقلین» را در وجود خود معنا می کرد، همه «ماتَرَک رسول اللّٰه» را، و ما می دانستیم که زمین و زمان می گردند تا انسان هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیای گذارند. آخر آدم هایی چون او، قطب سنگ آسیابِ افلاکند، مصداق حدیث «لوْلاک» اند و غایت الغایات وجود… و حق است اگر با رفتن ایشان زمین از رفتن باز ماند آسمان نیز؛ خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریاها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مؤمنین از شدت ماتم دقمرگ شوند، و اگر نبود آن حجتِ غائب، تو بدان، بی تردید که همان می شد.
ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بی منتهایی که عقل راه به جایی نمی برد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی«ره» محقق شود، آن سان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دوْر فلک بر جای ماند تا حقیقتِ وجودِ او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسانهایی چون او که یک فرد نیستند، یک امت اند و یک تاریخ.
کوران روز حشر در اینجا نیز کورند- که :"مَنْ کانَ فیٖ هذِهٖ اَعْمیٰ فَهُوَ فی الآخِرَةِ اَعْمیٰ" _ و نمی بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امر عظیم واقع شده است؟ نه آنگاه که امام آمد و نه امروز که رفته است. اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی می شد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحره فرعون در برابر این انقلاب به سجده درآیند که "اٰمَنّا بِرَبِّ مُوسیٰ و هٰرون" اگر نه، این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا زهد و عدالت علی را باور کنند، حلم حسن را و شجاعت حسین را و…… و این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا عظمت حق را و همه صفات خدایی را در وجودش بنگرند و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است.
داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدهایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که در دنیا رفته است؛ یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است؛ یک بار دیگر این فاطمه است و حسن است و حسین است که ما را داغدار کرده اند؛ یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است.
دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی رسد، دست خمینی که میرسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیاموزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود؛ و اکنون دیگر دوْر افلاک را مرادی نیست جز آنکه منتظر مهدی باشد.
امام «ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام «ره» ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم»و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که عرفان را به مثابه امری کاملاً شخصی بهانه واماندگی خویش می گرفتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما می دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته اند.
دیگر چه داعیه ای می ماند برای آنان که حکم بر ظاهرِ اشعار عرفانی میراندند و با چشمی ظاهربین، چهره افیونی خویش را در آینه صافی وجود عرفا می دیدند و حتی این اواخر، دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقلِ کجاندیشِ ماتریالیسم دیالکتیک معنا میکردند و حافظ را شرابخواره و زنبارهای از سلک خویش می گرفتند؟
آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه ارباب جوْر انداخته بود و از آن سوی «سجاده به میْ رنگین» داشته بود و «دلق مرتع را گرو جامی شرابِ مرد افکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوتْ آن کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن» یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهاد زمانه نبود که دم از خال لب چشم بیمار و می و میخانه و بت و بتکده و رندِ میْ آلوده و خرقه پیر خراباتی میزد؟
@sabbar_ir
⬅️ ادامه
📝بخشی از مقاله «داغ بی تسلی» و «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت»
💠گفتاری از شهید آوینی در سوگ امام خمینی(ره)
🕊امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم، با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش. امام رفت تا بار تکلیفِ ما برگرده عقل و اختیارمان بار شود و همانسان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که "وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرین".
اکنون، این ماییم و امانتِ او. دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول اللّٰه ظُهرِ حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی قمر غیبت» انجامید، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانهای است بر این بار بشارت که این بار خداوند اراده کرده است تا حزب اللّٰه و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.
کوچههای جماران همراز کوچه های مدینه گشته اند بعد از ارتحال رسول. آنان که پای دارند هروله می کنند تا خود را به خانه ای برسانند مطاف ملائک حافظ تو بوده است و هر صبح و شام میهمان سفره ای که از بهشت بهر تو نزول می یافت، پس ای که همنوازی تسبیحات تو هر صبح و شام نور می خورد و نور می آشامد و در عطر روح اللهی تو شناور بود. آنان که پای دارند هروله می کنند، اما انان که پا در راه عشق تو باخته اند چه کنند؟ جانا، رحم آور! اینجا عالم ظاهر است و ظاهر حجاب باطن. چه کنیم؟
ستون های حسینیه ی جماران رازداران اُستُن حنانه اند اما بر حال ما می گریند، بر حال آن دلباختگانی که بی تو دیگر جانشان جز باری سنگین بر گرده ی فراق نیست. ستون ها می نالند. ذرات چوب و آهن و خاک، هر چه هست، می نالند. آنجا که تو می نشستی، اریکه حکومت عشق بر جان های مشتاقان، خالی مانده است.
گریه کن تا آن بغض گلوگیر بشکند و اشک هایت پیش باز قدم های یار روند، در کوچه باغ های ملکوت. طراوت آن جنات از اشک های من و توست، اما دل هایمان آرام نمی گیرد. کاش این غم، اشک می شد و فرو می ریخت و این ابرهای تنگ نشسته، آسمان سینه هامان را به خورشید وا می گذاشتند. کاش قلب مرا قربانی می گرفتند تا این گرد ماتم از شهر برخیزد و رسول الله به مدینه باز گردد.
جانا! سخن از فراق توست، که در فراق جز حدیث فراق نه در دل میگذرد و نه بر لب می آید. با ما بگو که باید کرد که جان مانده است و ای عزیزتر از جان، تو رفته ای؟ ما جان و سر را می خواستیم تا بر سر پیمانی نهیم که با تو بسته بودیم. حال بازگو که با این سر پر درد و جان پریشان چه کنیم؟ اما فراق آمدنی است، دیر یا زود، و این بیت الاحزان مهبطی است در هجران، تا بسوزی و از آتش فراق ققنوسی برآید با بال های آتشین، که تو را بر بال های خویش از سدرةالمنتهی نیز بگذارند.
@sabbar_ir