🔸 در محضـــــر شهیــــــد....
📔#خاطره
#مــادر_آن_دنیـا_را_برایت_آبـادمـےکنـم
✍روزهاے قبل از رفتنتش گوشه اے از اتاق نشسته بود، از من پرسید: «مامان از #دنیا چه چیزی میخواهی؟»
گفتم: «خواسته خاصی ندارم و و دنیا را با تـو مےخواهم و دنیاے بدون تو برایم معنایی ندارد»،
گفت: «زمانی ڪه من #نبودم چه ڪسی را داشتی؟» گفتم: «خدا را داشتم» ڪه در جوابم گفت:👌«خدا همان خداست، هیچ فرقـے ندارد، من هم ڪه نباشم #خدا را دارے.» ناراحت شدم و گفتم: «از این حرفها نزن.»
بعد از این حرفم، مصطفی گفت: «مامان سعی ڪن #دل_بڪنی و #ببخشی تا دل نڪنی به معرفت نمیرسی، از دنیا و #تعلقاتش بگذر.
#برای_هرڪسی یڪ روز، روز عاشورا است، یعنی روزی ڪه امام حسین نداے "هل من ناصر" را داد و ڪسانی ڪه رفتند و با امام ماندند، #شهید و رستگار شدند، ولی ڪسانی ڪه نرفتند چه چیزی از آنها ماند، تا دنیا باقیست، #لعنت میشوند.»
در جواب حرفهایش با خنده گفتم: « #مگر_توصداے "هل من ناصر" شنیدے» ڪه جوابم داد: «دوست دارے چه چیزی از من بشنوی؟»
گفت: «مامان مے خواهم یڪ مژده بدهم، اگر از تـه قلـب #راضـی شوے ڪه به سوریه بروم، #آن_دنیـا_را_برایت_آباد_میڪنم و دنیاے زیبایی برایـت مےسازم ڪه در خواب هم نمیتوانی ببینی»
#شــهـیـدمـدافع_حـرم_سیـدمـصطفی
موسوی
🌷تـولــد: ۷۴/۸/۱۸
🌷شهـادت: ۹۴/۸/۲۱
🌷ســالـــروزشــهــادت
🌷 یــادش_بــا_صــلــوات
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#خاطره
هرچه گفتند نرو تو #تازه_دامادی
با لبخند همیشگی اش گفت:
ما زنده به آنیم ڪه #آرام نگیریم
#موجیم ڪه #آسودگی ماعدم ماست
در سوریه ایمان به دوستانی ڪه #مداحی مےڪردند میگه برایم #روضه حضـرت ابـوالفضـل بخونید
و بهشون میگه برایم #دعا ڪنید؛ اگر قرار هست شهیـد بشم یا به #روش آقا ابـوالفضـل یا به روش سـرورمـون آقا امام حسیـن یا به روش خانم فاطمـه زهرا.
ایمان به سه روش #شهیـد شد: #دستـی ڪه عبارت یا رقیـه رویش نوشته شده بود مثـل آقا ابوالفضل، قسمتی از #گـردنـش مثل سرورمون آقا امـام حسیـن و قسمـت اصلـی جـراحـت ایمان #پهلـو و شکـم بودمثل خانم فاطمه زهرا.
ڪه بعد از #برگرداندن_پیڪر مطهرش متوجه میشوند #یڪ_قسمـت_از_بـدنـش_جــا_مــانــده ڪه آن را همان جا در #سوریـه تپـه العیـس #دفــن مــےکنند.
🌷شهیدمدافع حرم ایمان خزاعی نژاد🌷
#سالروز_شهادت 🕊
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#دلنوشت....
✍چقدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یانه؟
ای #شهدا
از همان لحظه ای که تقدیر
ما را از شما جدا کرد تاکنون
یاد شما #خاطره های دنیای پاک شما،امید حیاتمان گشته.
ما به #عشق و به امید #وصل کوی شما زنده ایم.
راستی چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما، بی شما و با دلتنگی برایتان ، چه می گذرد؟
حرف هایم زیادند اما نوشتنشان سخت است....
پ.ن :
ای که مرا خوانده ای راه نشـــــانم بده👌😘
با #شـــــهدا صحبت کنید
آنها #صدای شما را به خوبی میشنوند
و برایتان #دعا می کنند
#دوستی با شهدا دو طرفه است
💕 پاسدار شهید محمد غفاری💕
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه ❤️
#شهید_حزب_الله 🌹
نام :جهاد (جواد عطوی)
نام خانوادگی :مغنیه
نام پدر :عماد (حاج رضوان)
تاریخ تولد :
۱۳۷۰/۲/۱۲
۲ مه ۱۹۹۱
محل تولد :طیربا لبنان
دسته اعزامی:حزب الله لبنان
مسئولیت نظامی :
مسئول نیروهای ضربتی حزب الله
تحصیلات :
رشته مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت که فقط یک درس باقی مانده بود تا مدرکش را بگیرد ولی قبل از آن به فیض شهادت نائل آمد
تاریخ شهادت :
۲۸ ژانویه ۲۰۱۵
محل شهادت :
شهرک مزرعه الامل در منطقه قنیطریه
نحوه شهادت :
بر اساس اعلام حزب الله لبنان، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵ سالروز پایان جنگ ۲۲ روزه غزه و شکست اسراییل در این جنگ، گروهی از رزمندگان حزب الله در حین بازدید میدانی از شهرک «الامل» در «قنیطریه» سوریه مورد حمله موشکی اسرائیل قرار گرفتند.
این حمله تروریستی هنگامی روی داد که دو خودروی نیروهای مقاومت لبنان در حال بازدید از منطقه مرزی جولان اشغالی بودند.
یک بالگرد اسرائیلی، دو موشک به نقطه ای در جنوب سوریه شلیک کرد. این بالگرد رژیم صهیونیستی نقطه ای در شهرک «مزرعة الامل» در منطقه«قنیطره» در جنوب سوریه را هدف قرار داد.
کانال ده تلویزیون رژیم صهیونیستی اعتراف کرد که رژیم صهیونیستی در پشت هجوم «قنیطره» قرار داشته و هدف، ترور یکی از فرماندهان حزب الله بوده است که جهاد عماد مغنیه و «محمد عیسی»، مسئول نیروهای ضربتی حزب الله لبنان، در این حمله به شهادت رسیدند.
محل مزار :ضاحیه جنوبی بیروت
موقعیت مزار: در مقبره روضه الشهیدین
اولین حضور آشکار
اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد مغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت کرده بود. فرزند خوش سیمای حاج رضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوش آمد می گفت. گاهی شانه های سردار را می بوسید و سردار گاه بر می گشت و با او نجوا می کرد. رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد. سردار گاه او را به بعضی از میهمانان معرفی می کرد و آنها با لبخند او را در آغوش می کشیدند.
#خاطره
بی قراری های آخر…
يك هفته قبل از شهادتش از سوريه به خانه آمد، پنجشنبه شب بود نصف شب ديدم صدای ناله و گريه جهاد می آيد؛ رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه كردم. ديدم جهاد، سر سجاده مشغول دعا و گريه است و دارد با امام زمان صحبت می كند. دلم لرزيد ولی نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزی نديدم .
صبح موقعی كه جهاد می خواست برود، موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بيارم؛ از او پرسيدم پسرم ديشب چی می گفتی؟ چرا اين قدر بی قراری مي كردی؟ چي شده؟! جهاد خواست طفره برود برای همين به روی خودش نياورد و بحث را عوض كرد، من به خاطر دلهره ای كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سؤالاتمو با جديت تكرار كردم، گفت چيزی نيست مادر، من نماز می خواندم ديگر!
ديدم اين طوری پاسخ داد نخواستم بيشتر از اين پافشاری كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!
مرا بوسيد و بغل كرد و رفت… يكشنبه ظهر فهميدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بينشان چه گذشته و آن لحن پر التماس برای چه بوده است!
(راوی:مادر شهید)
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#اولین_و_آخرین_نماز_شهید
✍یه لات بود تو مشهد. داشت میرفت دعوا شهید چمران دیدش، دستشرو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم #جبهه.👀
🍁به #غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.
🍁رضا شروع میڪنه به #فحش دادن به شهید چمران،😐 وقتی دید ڪه شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه. یه دفعه داد زد ڪچل با توأم!😳
🍁شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت😊: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه #سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.
🍁رضا ڪه تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! ڪشیده ای، چیزی!😞
شهید چمران: چرا؟ 🤔رضا: من یه عمر به هرڪی #بدی ڪردم، بهم بدی ڪرده. تاحالا نشده بود به ڪسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!☹️
🍁شهید چمران: اشتباه فڪر میڪنی! یڪی اون بالاست، هرچی بهش بدی میڪنم، نه تنها بدی نمیڪنه، بلڪه با خوبی بهم جواب میده. هی #آبـرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یڪی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. #یکم_مثل_اون_بشم.😉😊
🍁رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار #گریه میکرد. اذان شد، رضا #اولین_نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود،😳 وسط نماز، صدای سوت #خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!🕊😔
#شهید_مصطفی_چمران
#درس_اخلاق
#خاطره
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#خاطره
#طنز_جبهه
😂😂
در روستا برایم مراسم گرفته بودند، خبر داده بودند شهید شده ام و جنازه ام در بیابان مانده، با خودم گفتم اول به خانه بروم و خانواده ام را ببینم ، فک و فامیل همه جمع بودند طبق عادت معمول در نزدم و از دیوار خانه مان بالا رفتم و از پنجره داخل شدم و افتادم وسط عزادارها
دختر عمه ام جیغ زد و فرار کرد و مادرم افتاد و غش کرد
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌷هو الشهید🌷
#خاطره: عشق به مهر و تسبیح
پنج سالش که بود نماز میخوند خیلی علاقه شدیدی نشون می داد به مهر و تسبیح مخصوصا تسبیح رو خیلی دوست داشت هرجا می رفت یه تسبیح می خرید کلاس اول ابتدائی بود اولین دوستی که پیدا کرد حافظ قران بود.
از همان کلاس سوم چهارم ابتدائی روزهائی که صبحی بود ظهر می رفت مسجد روزهایی که بعدازظهری بود شبها می رفت مسجد پنجشنبه جمعه هم که باید حتما مسجد می رفت همه می گفتند اصلا علی مثل یه مرد کوچک می مونه؛ ما توش بچگی ندیدیم. همیشه یه روح بزرگی داشت، حرفای خیلی بزرگی می زد...
🌹🌸 به نقل از مادر محترم شهید
#شهید_علی_خلیلی 🍃
#شهید_غیرت
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#خاطره
زهرا مختاربند
دختر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
برنامه ی رفتن به جمکران و خواندن نماز امام زمان(عج) جزو برنامه ثابت ایشان بعد از سکونت در قم بود.
یک بار که همراه ایشان برای زیارت به مسجد جمکران رفته بودیم ؛ به تازگی حیاط مسجد را گسترش داده بودند ، ایشان بعد از دیدن آنجا بسیار خوشحال شدند و گفتند: ان شالله اینجا محل آموزش دادن سربازان امام زمان(عج) در زمان ظهور است؛
آقا همه ی سربازانشان را اینجا جمع می کند و آموزش نظامی می دهد تا برای جنگیدن با استکبار آماده باشند.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#خاطره
✍وقتی حاج قاسم رفتند سر میز خانواده شهید حاجی زاده مریم همسر شهید گوشی اش را داد من فیلم بگیرم و از حاج قاسم خواست برایش دست خط بنویسد. من هم فیلم گرفتم. حاج قاسم مشغول صحبت با خانواده شهید حاجی زاده شد. به حاج قاسم گفتم من هم از این دستخط ها می خواهم. سرش پایین بود گفت: تو کی هستی؟ همزمان که سرش را بالا آورد خندید گفت: شمایی؟ باشه می نویسم.
تا قبل از نوشتن مرا صدا زد فاطمه. بعد گفت از این بابت شما را به اسم صدا می زنم چون من هم دختری دارم هم نام شما و مثل شما. مثل دخترم هستی. بعد هم دستخطی به یادگار برایم نوشت. خیلی دیدار صمیمی و خوبی بود. چون خانواده شهدای مازندران خصوصا بعد از خان طومان خیلی دلگیر بودند و دوست داشتند حاج قاسم را ببینند. حاج قاسم هم گفته بود تا پیکر شهدا را برنگردانم نمی روم دیدار خانواده ها. اما اصرار خانواده ها موجب شد او قبول کرد و آمد.
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
هدایت شده از
#خاطره
بچهها به حاج قاسم گفتند ما اتاقی داریم که برای باباست. سردار گفت: مرا هم ببرید اتاق بابا را ببینم. اتاقی داریم که عکسها و وسایل اقا مهدی را گذاشتیم. سردار گفت: آفرین کار خوبی کردید.
با خاک محل شهادت اقا مهدی، دوستانش چند مهر درست کرده بودند.
حاج قاسم گفت: میخواهم با این مهرها نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند.
به من گفت اینجا نماز بخوانید و تبدیلش کنید به نماز خانه، موزه قشنگی است....
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_نعمایی
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
#خاطره
✍نشسته بودم بغل دست حاجی، یک دفعه زد روی پایش، از صدای نالهاش ترس برم داشت ! گفتم: حاجی چیزی شده؟ مشکلی پیش اومده؟ گفت: من سه چهار روزه از حال آقا بیخبرم....
پدرش فوت کرده بود ، میان سنگینی غم از دست دادن پدر، قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود. فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود. آنوقت اینطور آه میکشید. اینطور خودش را سرزنش میکرد...
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
مثل بید میلرزید...
علی آقا پرسید: تو کدوم عملیاتها بودی؟
اسیر جواب داد: فتح خرمشهر.
علی آقا گفت: حالا تو فاو هستیم، اما ما برای فتح خاک نمیجنگیم.
اسیر عراقی گفت: ما برای اسرای ایرانی توی خرمشهر جوخههای اعدام داشتیم!
علی آقا زخم عراقی را بست و گفت: مرز اسلام و کفر همینجاست!
#شهیدعلی_چیت_سازیان
#اسلام
#دفاع_مقدس
#خاطره
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
#خاطره
✍میانه نبرد بودیم ؛ در حمله بوکمال. از منطقه T2 به T3 رسیدیم . همان جا بودیم که حاجی سخنرانی کرد و گفت؛ کمتر از دو ماه دیگر اثری از داعش باقی نخواهد ماند . نشسته بود نوک خط روی خاکریز؛ دفتری جلویش باز بود . زینبیون از این طرف برید ، حیدریون از این طرف و شما هم از وسط بزنید . بچه ها به صدا در آمدند که انتحاری ها امانشان را بریده ، از شدت انفجارهایشان گوش هایمان خونریزی کرده ، چشم هایمان تیره و تار میبیند .
حاجی یکپارچه غیظ شد ! «پورجعفری!
برو تفنگ منو از توی ماشین بردار بیار خودم میرم.» جان بچه ها بود و فرماندهشان! نه نیاوردند روی حرفش و زدند به خط دشمن.
📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شده... #هوای ڪسے به سرت بزند
ڪہ تاکنون حتی یڪبار هم ندیدیاش؟!
شده... #دلتنگ ڪسے شوی
ڪہ حتی یڪ #خاطره با او نداری...؟
این چیست ڪہ هر شب #پرنده خیـال ما #پرواز مےڪند🕊
و #طُ را به #خاطر مےآورد؟...
دریاب این دلِ سرگشتھ ما را...
#بهشت_جایی_همینجاکنارتوست
#دلتنگی_شبانه 💔
#شهید_محمد_غفاری 🌷
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
💠پایبند به اعتقادات!
رفیق شهید آرمان علیوردی :
آرمان واقعا مومن بود.
چند روزی بود آرمان با من میومد می رفتیم بدنسازی..
بعد یه مدتی آرمان اومد گفت: دیگر نمیخوام بیام...
گفتم: چرا؟!
گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش میکنن، گوش دادنشون درست نیست!
گفتم: من که پول ترم اینجارو دادم و تا آخرش اینجام.
اما آرمان گفت: نه من دیگه نمیتونم؛
و رفت یه باشگاه دیگه...
#خاطره
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
╭┅┈┈┈┈┈┈┈╼┅╮
𑁍▹ ڪپیآزادباذڪرصلوات ◃𑁍
𑁍▹ @saberin_shahid_ghafari1◃𑁍
╰┅╾┈┈┈┈┈┈┈┅╯
💠 | #خاطره
✨ | شـروع سـالــی پــر رزق
سال گذشته، آرمان با چندتا از دوستان حوزهاش برای جشن نیمه شعبان رفتند کربلا. دو، سه روز بعد، شروع سال جدید بود. وقتی برام تبریک عید و سال نو با ما تماس گرفت، گفت: باعث سعادته که شروع سال جدیدت توی کربلا کنار امام حسین باشی، این یکی از بهترین عیدیهایی بود که میتونستم بگیرم... خیلی خوشحال بود، میگفت: سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ مطمئنم امسال بهترین سال میشه برای من...
به روایت مادر شهید
#عید_نوروز
#شهید_آرمان_علی_وردی
╭━━⊰•♡♡•⊱━━━━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰•♡♡•⊱━━━━━╯
38.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بلافاصله آرمان بعد زیرش نوشت که،
عجب توفیقی داشت... هم طلبه بود
هم بسیجی بود، هم شهید شد.
#آرمان_عزیز | #هفته_بسیج
#یک_ایران_آرمان | #خاطره
#شهید_آرمان_علی_وردی
╭━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╮
@saberin_shahid_ghafari1
╰━━⊰❀࿐༅༅࿐❀⊱━━╯
💚 نماز اول وقت...
شهید آرمان علیوردی کسی بود که در آن موقعیت هم نماز اول وقت را ترک نکرد.
✍🏻 به روایت از دوست شهید
#خاطره
#یک_ایران_آرمان
#شهید_آرمان_علی_وردی
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
@saberin_shahid_ghafari1
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐