سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
#ڪلام_شهـید: اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهـادت ڪنیم زیرا شهادت زندگی ابـد
خواهر شهید زبرجدی به خلق و خوی برادر در آخرین دیدارشان اشاره کرد و افزود: آخرین باری که می خواست به سوریه برود خیلی مهربان شده بود. با مادرم که خداحافظی می کرد یکی از همسایه ها دیده بود که چندباری برگشت و مادر را نگاه کرد.
تا مدت ها شهادت برادرم را باور نمی کردم
وی ادامه داد: وقتی به ماموریت می رفت، می گفت، برمی گردم، چون می دانست من خیلی حساس هستم حرفی نمی زد که ناراحت شوم.
زبرجدی ماجرای اطلاع یافتن از خبر شهادت برادر را چنین روایت کرد: روزی که شهید شد من خبر نداشتم، کسی هم جرات نداشت به مادرم حرفی بزند. بستگان پیراهن سیاه می پوشیدند اما اصلا متوجه نبودم. به ما گفتند پاهایش قطع شده، باز خیلی ناراحت نبودم می گفتم پای مصنوعی می گذارد خدا را شکر که زنده است.
شب که دیدیم جلوی خانه بنر می زنند مادرم غش کرد، برادرم که ناراحتی قلبی داشت زیر سرم رفته بود، من اصلا باور نمی کردم. فردا که حتی پیکرش را آوردند باز هم باورم نمی شد، حس می کردم خواب هستم. می خواستم صورتش را ببینم تا باور کنم. وقتی پیکر را آوردند خیلی اصرار کردم که حداقل صورتش را ببینم. صورتش را که دیدم انگار داشت لبخند می زد.
#شهید_سجاد_زبرجدی ❤️
#راوی_خواهرشهید ✍
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1