#شهید_مسعود_ملا ❤️
مداح بود.. همیشه برامون میخوند.. دوکوهه.. پشت خط.. موقع عملیات.. صبحگاه ها.. صدای پخته و قشنگی داشت.. سوزناک میخوند.. بیشترین علاقه توسلش به حضرت_رقیه سلامالله علیها بود.
جالبه که کتف دست راستش رو هم بسته بود..
تو عملیات قبلی استخون سر شونش ترکش خورده بود و شکسته بود.. بعد از مدت ها که جوش خورده بود و خوب شده بود. شب قبل زمین خورده بود و دوباره از همون ناحیه آسیب دید...یادم نمیره که وقتی خورد زمین.. غش و ضعف شدیدی کرد.. جوری که چشماش می چرخید.. با چندتا از رفقا رفتیم بالا سرش.. همین جور که توو حال خودش بود، همین جور که چهره همه ماها رو می دید، اسم تک تک رفقای شهیدشو میاورد.. مثلا می گفت: افتخاری..!
#شهید_علیرضا_افتخاری رو میدید.
توو حال خودش نبود... فک کنم شهدا اومده بودن دیدنش..
بعد از ی مرخصی، از تهران که اومدم دوکوهه تصمیم گرفتم ی دوربین با خودم بیارم تا از بچه ها عکس بگیرم..
داستان عکس اولی که دیدید اینه که ی روز صبح به مسعود گفتم بیا اینجا بشین ی عکس باهم بگیریم..آخه بوی شهادت میدی..توو همین لحظه با دست چپش همین جور که توو عکس معلومه به من جامانده اشاره کرد گفت: هه.. اینو ببین! چی میگه..! در همین لحظه برادر شهیدم
#شهید_سلیم_حقی 🌷
عکسو گرفت..
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝