.
السلام على أشبه الناس
خَلْقاً و خُلُقاً و مَنْطِقاً برسول الله..
علے اکبر ع
فرزند اول حسین ع بود
داغ جدش که بر دلش حک مےشد
چشمان پدر، قامت پسر را نشانه مےرفت
حسین بن علے ع
همیشه عطش "یاعلےع" داشت
شهرے که نام علے بالاے منابر سب مےشد
ارباب داروندار زندگے اش را علے مےنامید
تا معرفت و ولایت علے بن ابی طالب ع
از خیالات مردم مدینه رخت نبندد، تا
مبادا شیعه تضعیف شود!
یک ذکر #یاعلے و
بسے عسل از لبانمـ مےریزد
اکبر و اوسط و اصغرش؛ "کلهم نورواحد" !
روز میلاد گل پسر حضرت لیلا
عروس حضرت زهرا سلام الله علیهاست و
دل مرا، غم نبود علے اکبرها به یغما برده است.
آن دم دنیا آمدےگفتند پسرے
گل یاس از لبان قند بابا شکفت و
در حالےچشمانش از شعف مےپرید
به مامان فاطمه پراند: خیالم راحت شد!
بیا این هم مرد خانه ات... پسراول... محمدمــ!
نامت را #محمد نهادند
و نیت "تربیت سرباز اسلام" را
در دلشان پروراندند و عزم را جذب
تا سال به سال قامت راست کردے و
مایه ے افتخار باباحسین و مامان فاطمه شدے
و حالا {طو}
پاسدار محمد غفارے،
در طریق حسین بن علے ع،
لباس سبز تن مےزنے و فدایےاش مےشوے
#عزیزمـ!
به نیت دلگرمے
قلب محمد رسول الله
دنیا آمدے• و به پاس تمسک به سیره ے
علے اکبر حسین، در #جاسوسان اربأ اربا شدے
به نام محمد
شبیه علےاکبر،
ع.ل.ے.ا.ک.ب.ر. شدے
اربأ اربا... پاره پاره...قطعه قطعه
درست شبیه دل مامان و آرزوهاے بابا
تاریخ تکرار مےشود
13شهریور سال 90
یک سردشت و یک جاسوسان!
باز هم دشت و تل...! بازهم علے اکبرها...!
حسین ها....زنیب ها....رباب ها..
#باباحسین مے ماند و
یک تن خسته!
معراج شهدا و
پدرے بنام حسین؛
صحن بارانے گونه اشـ
بر لبان به یاس شبیه اتــ
قرار و لب مےزند: محمد جان! علے اکبر بابا
"قَتَلَ اللّهُ قَوْماً قَتَلوک، بنی! عَلَی الدُّنیا بَعْدَک الْعَفا"
.
.
.
.
.
#علےاکبربابا
#روزت_مبارک_داداشے
#به_مامانشـ_گفته_خواهرشمــــــ
#شهید_مدافع_وطن_محمــــــدغفاری
@saberin_shahid_ghafari1
#عشق_شهادت
در سال 1376 در دانشکده🏢 افسری امام حسین (علیهالسلام) خدمت مقام معظم #رهبری رسیدیم.همه نیروها 👥در میدان صبحگاه در گروهان های خود #مستقر شدند. بعد از قرار گرفتن حضرت آقا 💞در جایگاه، به دستور ایشان همه نیروها جلوی جایگاه آمدند. 💂همه هجوم آوردیم که به حضرت آقا #نزدیکتر باشیم؛ رهبری شروع به سخنرانی 🎤کرد. شهید مجیری بلند شد و گفت: آقا من میخواهم دو تا #مطلب خدمتتون بگم‼️ حضرت آقا گفتند: بگو #عزیزم؛ چه چیزی میخوایی بگی؟☺️ عبدالرضا گفت: آقا دو تا #درخواست دارم؛ اوّل اینکه دوست داریم تشریف بیارید دانشکده🏢 ما در #اصفهان و دوّم اینکه دعا کنید من شــ🌷ـهید بشوم!با این صحبت بین همه نیروها #ولوله افتاد و همه میگفتند آقا برای ما دعــا 📿کن. رهبری گفتند: یعنی همتون می خوایید #شهید بشوید؟ همه نیروها گفتند؛ بله 😇؛ حضرت آقا گفتند همتون شهید بشوید سپاه چیکار کنه پس؟! #سپاه نیرو می خواد! و بعد گفتند دستان✋ تون را بلند کنید و #دعا کردند:
پروردگار❣ مرگ ما را #شهادت درراه خودت قرار بده.🕊
به روایت همرزم شهید
#شهید_عبدالرضا_مجیری🌷
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
#عشق #شهادت
در سال 1376 در دانشکده🏢 افسری امام حسین (علیهالسلام) خدمت مقام معظم #رهبری رسیدیم.همه نیروها 👥در میدان صبحگاه در گروهان های خود #مستقر شدند.
بعد از قرار گرفتن حضرت آقا 💞در جایگاه، به دستور ایشان همه نیروها جلوی جایگاه آمدند.
همه هجوم آوردیم که به حضرت آقا #نزدیکتر باشیم؛ رهبری شروع به سخنرانی 🎤کرد.
شهید مجیری بلند شد و گفت: آقا من میخواهم دو تا #مطلب خدمتتون بگم‼️ حضرت آقا گفتند: بگو #عزیزم؛ چه چیزی میخوایی بگی؟
☺️ عبدالرضا گفت: آقا دو تا #درخواست دارم؛ اوّل اینکه دوست داریم تشریف بیارید دانشکده🏢 ما در #اصفهان
و دوّم اینکه دعا کنید من شـــهید بشوم!با این صحبت بین همه نیروها #ولوله افتاد و همه میگفتند آقا برای ما دعــا 📿کن.
رهبری گفتند: یعنی همتون می خوایید #شهید بشوید؟
همه نیروها گفتند؛ بله 😇؛ حضرت آقا گفتند همتون شهید بشوید سپاه چیکار کنه پس؟! #سپاه نیرو می خواد! و بعد گفتند دستان✋ تون را بلند کنید و #دعا کردند:
پروردگار❣ مرگ ما را #شهادت درراه خودت قرار بده.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1