#خاطرات_شـهدا
💢صادق کلاً #عاشق شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت،😍 اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحصشده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران #سپاه فعالیت کند و استخوانهای پاک و #مطهر این شهدا🕊 را با همکاری دوستانش در پارچهها بپیچند و به خانوادهها تحویل دهند؛😔
💢 تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای #مدافعحرم به وطن آمدند که در این زمان هم جنازهها ⚰را از فرودگاهها تحویل میگرفت و #کفن و دفن آنها را خودشان انجام میدادند. با خانواده شهید حامد جوانی ارتباط زیادی برقرار کرده بود،👌 حتی زمانی که شهید جوانی در بیمارستان تهران بستری🛏 بود و از ناحیه هر دو #چشم و هر دو دست مصدوم و مجروح بود به ملاقاتش رفته بود؛ ❣
💢الان در کنار #مزار شهید جوانی صندلی تعبیه شده است که آن صندلی را صادق از انبار #اسقاطی سپاه گرفته بود و جوشکاری💥 و بقیه کارهایش را نیز خودش انجام داده بود؛ با این نیت که پدر مادر #شهیدان مدافعان حرم در کنار مزار فرزندانشان راحت باشند 😇و خسته نشوند. در #روز_پدر امسال از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود☎️ و روز پدر را تبریک گفته بود،
💢 وقتی آقای #جوانی از اوپرسیده بود «از کجا تماس گرفتهای؟»⁉️ گفته بود: «من از کنار پسرتان حامد با شما تماس میگیرم.» یعنی احساس میکرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است☺️؛ صادق خودش #شهادتش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز میگردید گفته بود: «دو گروه هستیم ✌️که یک گروه برگشتهاند و #گروهی در حال بازگشتند.» اشارهای نکرد که خودش هم بر میگردد.😔
#شهید_صادق_عدالتاکبری🌷
📎سالروز ولادتـــــ
🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1