eitaa logo
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
183 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
5 فایل
"بسم‌الله‌الرحمـٰن‌الرحیم" رَهبــرمعظم‌اِنقــلاب خِطاب‌بہ‌جانبازِشَھیـد؛ رندانہ‌آخرربود؎جامے‌زِخمخانہ‌؎دل خونین‌چوبرگ‌شقایق،رنگین‌چوافسانِہ‌؎‌دل -الھےدلٺوݩ‌ٺو‌مصلحٺ‌ِخداشاکرباشِہ🌱'° ˝حالا‌کہ‌‌شھدا‌دعوٺٺ‌‌‌کردݩ؛بمــوݩ.. ˝سربازاݩ‌ظھورحضرٺ‌مھد؎‌ﷻهسٺیم..♡
مشاهده در ایتا
دانلود
بازآی‌دلبرا،که‌دلم‌بیقرارتوست وین‌جان‌برلب‌آمده‌درانتظارتوست..:) ...✋🏻 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
: 🍃وقتی حضرت آقا می‌خواستند قرآن را به ما هدیه کنند، رفتم جلو و به ایشان گفتم: داییش شهید انقلابه؛ عموش هم شهید جنگه؛ خود شهید هم که توی سوریه به شهادت رسیده؛ دعا کنید که بچه هام برن و رو آزاد کنند! آقا لبخندی زدند و گفتند: براشون دعای می‌کنم! نقل از همسر شهید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
📚 تقدیم به مرواریدهای شهر - داستان اول » دزدگیر -   دوباره نگاهش را حس می‌کنم. با همان سنگینی همیشه
📚 تقدیم به مرواریدهای شهر - داستان اول » دزدگیر - دوباره پشت سرش را نگاه می‌کند تا مطمئن شود شیشه‌های ماشین باز نمانده؛ عادت همیشگی اش است. می‌گوید: «پس بریم» چشم توی چشم من که می‌شود، پوزخندی می‌زند و می‌گوید: «این چه قیافه ایه؟» «کدوم قیافه؟» «چرا شالت رو مثل کولی‌ها اینقدر سفت بستی؟» سلیقه حمید برایم مهم است. او هم برایش مهم است چه بپوشم و چطور دیده شوم. از اینکه خوش لباس باشم، به خودش افتخار می‌کند؛ کدام زنی عاشق این نیست که شوهرش به داشتنش افتخار کند؟ اولین بار که داشت راضی‌ام می‌کرد موقع بیرون رفتن دستی به سر و رویم بکشم، گفت: «بعضی‌ها به پولشان افتخار می‌کنند، بعضی‌ها به ماشین ۲۰۱۲ شان؛ ولی من برای اعتماد به نفس داشتنم، تو را انتخاب کرده ام». حرفش برایم عجیب بود؛ اما چندباری که به مهمانی رفتیم و فهمیدم مردهای دیگر به خاطر چهره خوب من به حمید حسودی می‌کنند، معنای حرفش را فهمیدم و باورم شد که من، هم چهره خوبی دارم و هم باعث اعتماد به نفس حمید هستم! می پرسم: «اینجوری خیلی بی ریخت شدم؟» بی آنکه دوباره نگاهم کند، می‌گوید: «خیلی نه!» می گویم: «پس چرا نگام نمی کنی؟» سریع جواب می‌دهد: «چون شبیه مادربزرگ شنل قرمزی شدی!» خنده‌ام می‌گیرد و همان طور که دوباره پرِ شال را رهاتر می‌کنم، می‌گویم: «خیلی بی مزه ای! » و بلافاصله ادامه می‌دهم: «توی خیابون بعضیا جوری به آدم زل می‌زنن که راه نفسم بسته می‌شه» «چه کار می‌کنن؟ » .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
دعای امام زمان عج‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف برای عفت و حیای زنان ⬅️ امام زمان عج در دعای «اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الطَّاعَةِ...» برای افراد و گروههای مختلف دعا می کنند و وقتی نوبت به زنان و دختران می رسد، عرضه می دارند: «عَلَى النِّسآءِ بِالْحَیآءِ وَ الْعِفَّهِ» خدایا به جامعه زنان عفت و حیا ارزانی بدار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
📚زندگی مهدوی در سایه دعای عهد - ۹. واجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادک؛ و او را پناهگاهی برای بندگان
📚زندگی مهدوی در سایه دعای عهد - ۱۱. وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِن اَحکامِ کتابِک؛ و تجدیدکننده احکام کتابت [= قرآن] که تعطیل شده است. یکی از ویژگی‌های حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف احیای دین و احکام قرآن است؛ زیرا می‌دانیم آن حضرت هنگامی ظهور خواهد کرد که از قرآن، جز اثری و از اسلام، جز اسمی در میان مسلمانان باقی نمانده است. وقتی که به دستورات دین در جامعه عمل نشود و قوانین آن پیاده نگردد، می‌توان گفت که دین در آن جامعه مرده است؛ لذا امیرالمؤمنین(ع) درباره امام زمان(عج) با این تعبیر فرموده است که: «قرآن و سنت مرده را زنده می‌کند». اینکه امام زمان(عج) آن را زنده می‌کند، به این معنا است که تعالیم اسلام و قوانین فراموش شده قرآن را به جریان می‌اندازد و آن را در جامعه پیاده می‌کند. به عبارت دیگر، آن قدر وصله‌ها و پیرایه‌ها و بدعت‌ها به دین بسته می‌شود که حقیقت آن، زیر پرده‌های ضخیم اوهام پنهان می‌گردد و غبار کهنگی بر چهره اش می‌نشیند و آن را فرسوده می‌سازد. پس عمل آن حضرت در بیان و تبلیغ دین، دو صورت پیدا می‌کند: نخست. از بین بردن بدعت‌ها و احیای سنّت‌های متروک و دعوت جدید به اسلام و قرآن. دوم. اظهار حقایق و تأویلات و تنزیلات قرآن که تا آن زمان بیان نشده است. در هر دو صورت، مردم چون تعالیم وی را خلاف عقاید و عادات خود می‌بینند، آن را «سنت جدید» می‌نامند؛ در صورتی که کتاب ایشان همان قرآن است و دعوت ایشان نیز به اسلام و قرآن خواهد بود. .. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، (بدانند که) من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم.  سوره البقره-آیه۱۸۶🌸 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
✔️ پانزدهم شوال، سالروز جنگ احد و شهادت جانگداز حضرت حمزه(۳ هـ.ق)، عموی باوفا و والامقام رسول مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و آله)، و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهم‌السلام (۲۵۲ هـ.ق)، تسلیت باد🏴 ‌☑️حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ⚫️در ماجرای شهادت جناب حمزه رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، عموی بزرگوار حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، و بیرون آوردن جگر آن بزرگوار و مُثْله کردن ایشان، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: از هفتاد نفر انتقام می‌گیرم. ♦️آیه نازل شد که: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ؛ اگر عقوبت کنید، به همان اندازه که معاقب شده‌اید، عقوبت کنید و البته اگر صبر پیشه کنید، قطعاً این برای صابران بهتر است». 🔶لذا آن حضرت «صَبَرَ و عَفی وَ غَفَرَ؛ هم صبر پیشه نمود و هم عفو و گذشت نمود». 📚در محضر بهجت، ج٢، ص٣۶۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
حاج‌اقا‌پناهیان‌میگہ: خدا‌ دنبال‌ِ بهونست‌ تا‌ببخشتت این‌ فرصت‌ُ و‌ از‌ دست‌ ندیم! بلند‌شیم‌ بریم‌ بگیم‌ ببخش‌ مارو‌شاید‌ امروز، روز‌آخری باشه که هستیم! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
9.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
🔺 تیتر سایت جامع امام خمینی (ره) 🔎 مأموریت شن‌ها ✅ ماجرای صحرای و آبرویی که از آمریکا ریخت 🗓 ۵ اردیبهشت ۵۹ سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در طبس ➡️ http://emam.com/posts/view/29026 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 خط شکن 🎙روایت حاج مهدی رسولی از روضه‌خوانی شهید تورجی زاده هنگام عملیات 🔹 انتشار به مناسبت ۵ اردیبهشت سالگرد شهادت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼
『صابِرینِ مُتَنَعِّم』
📚 تقدیم به مرواریدهای شهر - داستان اول » دزدگیر - دوباره پشت سرش را نگاه می‌کند تا مطمئن شود شیش
📚 تقدیم به مرواریدهای شهر - داستان اول » دزدگیر - صدای دزدگیر ماشینی بلند می‌شود. می‌ایستد و پشت سرش را نگاه می‌کند و با نگرانی می‌پرسد: «ماشین ماست؟ » صدا قطع می‌شود. دستش را می‌کشم و می‌گویم: «بیا بریم! آخه کی ماشین قراضه شوهر شنل قرمزی رو می‌دزده؟ » راه مان را ادامه می‌دهیم و می‌گویم: «فهمیدی چی گفتم؟ » «چی می‌گفتی؟ » «درباره یه چشمایی که یواشکی زل زده به من... » «چه حرفی می‌زنی ها... مردم دم عید بی کارن زل بزنن به تو؟ » «منظورت چیه که بی کار نیستن؟ » «یه نگاه بکن دور و برت ببین کی الأن داره ما رو نگاه می‌کنه؟ » «گفتم یواشکی، مثل دزدها... » لبش را کج می‌کند و می‌گوید: «خیلی بده که اینقدر شک داری به مردم» رسیده ایم به ورودی پاساژ لاله که دوباره صدای دزدگیر ماشین، این بار کمی از دورتر می‌آید. حمید دوباره و نگران تر از قبل، پشت سرش را نگاه می‌کند و می‌گوید: «نکنه شیشه عقب باز بوده و یکی درو باز کرده؟ » منتظر جواب من نمی ماند و با عجله شروع می‌کند به دویدن و من خیره می‌مانم به او که چطور از من دور می‌شود. پاساژ لاله پُر از مردهای پیر و جوان است. از نگاه هایشان احساس خوبی ندارم. دو جوان کمی دورتر رو به من ایستاده اند. چشم هایشان را نمی بینم؛ اما قلبم شروع می‌کند به تندزدن. ای کاش حمید زودتر برگردد و این مانتوی لعنتی را بخرم و زود برگردیم به خانه. دستم را می‌گذارم روی سرم و نفسم به شماره می‌افتد. می‌خواهم شالم را دور سرم محکم کنم؛ ولی حمید خوشش نمی آید. شاید اگر من هم مثل ماشینِ قراضه اش دزدگیر داشتم، نگاه‌های دزدکی را باور می‌کرد. دوباره نگاه می‌کنم به دوردست ها. نور خورشید روی طلایی گنبد برق می‌زند. آرام توی دلم می‌گویم: «یا امام رضا!... ». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ˹ @Saberine_Motenaem ˼