eitaa logo
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
410 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
10.6هزار ویدیو
92 فایل
🌹وقت تولدم که مؤذن مرا گرفت 🌹درگوش من به جای اذان گفت یاحسین 🌹درمکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام 🌹در ابتدا حسین و در انتها حسین 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ على عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَصْحابِ الْحُسین
مشاهده در ایتا
دانلود
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده از امروز در کانال سبک زندگی مهدوی می توانید روزی چهار قسمت از این کتاب زیبا رو مطالعه کنید 🙏 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣1⃣1⃣ #فصل_سیزدهم صاحب خانه خوب و مهربانی هم داش
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣1⃣1⃣ منی که تا چند روز قبل عاشق خرید وسایل خانه و ظرف و ظروف بودم، یک دفعه از همه چیز بدم آمده بود. با خودم گفتم: «جنگ است. شوهرم رفته جنگ. هیچ معلوم نیست چه به سر من و زندگی ام بیاید. آن وقت این ها چه دل خوش اند.» زن گفت: «می خواهی هر وقت بچه ها بیدار شدند، بیایم دنبالت.» گفتم: «نه، شما بروید. مزاحم نمی شوم.» آن روز نرفتم. هر چند هفته بعد خودم تنهایی رفتم و با شوق و ذوق لیوان ها را خریدم و آوردم توی کمد چیدم و کلی هم برایشان حظ کردم. شهر حال و هوای دیگری گرفته بود. شب ها خاموشی بود. از رادیو آژیر وضعیت زرد، قرمز و سفید پخش می شد و به مردم آموزش می دادند هر کدام از آژیرها چه معنی و مفهومی دارد و موقع پخش آن ها باید چه کار کرد. چند بار هم راستی راستی وضعیت قرمز شد. برق ها قطع شد. اما بدون اینکه اتفاقی بیفتد، وضعیت سفید شد و برق ها آمد. اوایل مردم می ترسیدند؛ اما کم کم مثل هر چیز دیگری وضعیت قرمز هم برای همه عادی شد. چهل و پنج روزی می شد صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت می گذشت. چند باری تصمیم گرفتم بچه ها را بردارم و بروم قایش. اما وقتی فکر می کردم اگر صمد برگردد و ما نباشیم، ناراحت می شود. تصمیمم عوض می شد. ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣2⃣1⃣ هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه برسد. این انتظارها آن قدر کش دار و سخت شده بود که یک روز بچه ها را برداشتم و پرسان پرسان رفتم سپاه. آنجا با هزار مصیبت توانستم خبری از او بگیرم. گفتند: «بی خبر نیستیم. الحمدلله حالش خوب است.» با شنیدن همین چند تا جمله جان تازه ای گرفتم. ظهر شده بود که خسته و گرسنه رسیدیم خانه. پاهای کوچک و ظریف خدیجه درد می کرد. معصومه گرسنه بود و نق می زد. اول به معصومه رسیدم. تر و خشکش کردم. شیرش دادم و خواباندمش. بعد نوبت خدیجه شد. پاهایش را توی آب گرم شستم. غذایش را دادم و او را هم خواباندم. بچه ها آن قدر خسته شده بودند که تا عصر خوابیدند. آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خواب های بد و ناجور می دیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابانی برهوت می دود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و می خواستند بچه ها را به زور از بغلش بگیرند. یک دفعه از خواب پریدم. دیدم قلبم تندتند می زند و عرق سردی روی پیشانی ام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم. عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره که خوابم برد، همان خواب را دیدم. بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم. ادامه دارد...✒️ 🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_ش
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣2⃣1⃣ با خودم گفتم: «نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خواب های وحشتناک است.» این بار سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله می آمد. انگار کسی روی پله ها بود و داشت از طبقه پایین می آمد بالا؛ اما هیچ وقت به طبقه دوم نمی رسید. در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایه های مبهمی را می دیدم. آدم هایی با صورت های بزرگ، با دست هایی سیاه. معصومه و خدیجه آرام و بی صدا دوطرفم خوابیده بودند. انگشت ها را توی گوش هایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری می کردم، خوابم نمی برد. نمی دانم چقدر گذشت که یک دفعه یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایه ای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و سبیل سیاه. چراغ که روشن شد، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: «ترسیدم. چرا در نزدی؟!» خندید و گفت: «چشمم روشن، حالا از ما می ترسی؟!» گفتم: «یک اِهِمی، یک اوهومی، چیزی. زهره ترک شدم.» گفت: «خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چه کار کنم. خوب برای خودت راحت گرفته ای خوابیده ای.» رفت سراغ بچه ها. خم شد و تا می توانست بوسشان کرد. نگفتم از سر شب خواب های بدی دیدم. نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوش هایم را گرفته بودم، و صدایش را نشنیدم. ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣2⃣1⃣ پرسید: «آبگرم کن روشن است؟!» بلند شدم و گفتم: «این وقت شب؟!» گفت: «خیلی خاکی و کثیفم. یک ماه می شود حمام نکرده ام.» رفتم آشپزخانه، آبگرم کن را روشن کردم. دنبالم آمد و شروع کرد به تعریف کردن که عراقی ها وارد خرمشهر شده اند. خرمشهر سقوط کرده. خیلی شهید داده ایم. آبادان در محاصره عراقی هاست و هر روز زیر توپ و خمپاره است. از بی لیاقتی بنی صدر گفت و نداشتن اسلحه و مهمات. پرسیدم: «شام خورده ای؟!» گفت: «نه، ولی اشتها ندارم.» کمی از غذای ظهر مانده بود. برایش گرم کردم. سفره را انداختم. یک پیاله ماست و ترشی و یک بشقاب سبزی که عصر صاحب خانه آورده بود، گذاشتم توی سفره و غذایش را کشیدم. کمی اشکنه بود. یکی دو قاشق که خورد، چشم هایش قرمز شد. گفتم: «داغ است؟!» با سر اشاره کرد که نه، و دست از غذا کشید. قاشق را توی کاسه گذاشت و زد زیر گریه. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» باورم نمی شد صمد این طور گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دست هایش و هق هق گریه می کرد. ادامه دارد...✒️ 🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_ش
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ‍ ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣2⃣1⃣ گفتم: «نصف جان شدم. بگو چی شده؟!» گفت: «چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنه اند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثی های از خدا بی خبر گیر کرده اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی ها.» دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: «خودت می گویی جنگ است دیگر. چاره ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آن ها سیر می شوند یا کار درست می شود؟! بیا جلو غذایت را بخور.» خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. سعی می کردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاری های خدیجه می گفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاق هایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کم کم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره. به خنده گفتم: «واقعاً که از جنگ برگشته ای.» از ته دل خندید. گفت: «اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخورده ام باورت می شود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم.» خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانی ام را بوسید. سرم را پایین انداختم. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣2⃣1⃣ گفت: «خیلی خوشمزه بود. دست و پنجه ات درد نکند.» خندیدم و گفتم: «نوش جانت. خیلی هم تعریفی نبود. تو خیلی گرسنه بودی.» وقتی بلند شد به حمام برود، تازه درست و حسابی دیدمش. خیلی لاغر شده بود. از پشت خمیده به نظر می آمد؛ با موهایی آشفته و خاکی و شانه هایی افتاده و تکیده. زیر لب گفتم: «خدایا! یعنی این مرد من است. این صمد است. جنگ چه به سرش آورده...» آرزو کردم: «خدایا! پای جنگ را به خانه هیچ کس باز نکن.» کمی بعد، صدای شرشر آب حمام و خُرخُر آبی که توی راه آب می رفت، تنها صدایی بود که به گوش می رسید. چراغ آشپزخانه را خاموش کردم. با اینکه نصف شب بود. به نظرم آمد خانه مثل اولش شده؛ روشن و گرم و دل باز. انگار در و دیوار خانه دوباره به رویم می خندید. فردا صبح، صمد رفت کمی خرید کند. وقتی برگشت، دو سه کیلو گوشت و دو تا مرغ و سبزی و کلی میوه خریده بود. گفتم: «چقدر گوشت! مهمان داریم؟! چه خبر است؟!» گفت: «این بار که بروم، اگر زنده بمانم، تا دو سه ماهی برنمی گردم. شاید هم تا عید نیایم. شاید هم تا آخر جنگ.» ادامه دارد...✒️ 🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃 کانال سبک زندگی مهدوی @sabke_zendegie_mahdavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ آی مردم مگه شما ندارید؟؟؟ 🔺 چرا متوسل به امام زمان نمیشید؟؟؟ 🔺 مگه باور ندارید امام زمان دارید؟؟؟😭 ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
رهبر معظم انقلاب - وارث.mp3
5.43M
🎙 حضرت آیت الله : نکاتی مهم از زندگی امام جواد (علیه السلام) 👈درس بزرگ امام جواد در مقابل قدرتهای منافق و ریاکار دادند چه بود؟ همه اجداد ما حاجت گرفتند و تعجب نیست... اگر باب الجوادت میشود باب المرادِ ما! 🌸 میلاد امام جواد علیه‌السلام مبارک ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️کاش میشد این خبر رو امروز از تلویزیون می دیدیم 🙏🙏🙏 ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 و 🚨 بررسی حمله سینمای آخرالزمان غرب به شیعه 🎤 ( بخش اول) ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 و 🚨 وقتی سلاح‌ها از کار می‌افتد!! 🎤 (بخش دوم) ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200302-WA0023.mp3
2.66M
💫 دعای حفظ شدن از بلا و بیماری و.... ✨ امام صادق فرمودند: این دعا گنجینه است 🌺دعایی یک خطی است حتما گوش بدید و برای دیگران هم بفرستید. ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 که می گوید سید یمانی هستم را بهتر بشناسید 👈 این کلیپ را ببینید و گریه کنید به حال کسانی که فریب این شخص و حامیانش را خورده اند. ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻امام جعفرصادق علیه‌السلام: سلامتی یك نعمتی است نهان و مخفی، زمانی كه در دسترس باشد به یاد انسان نیست، همین‌كه از دست رفت آن را به یاد می‌آورد! (قدر آن شناخته می‌شود) 📚 سفینه، ج ٢، ص ٢٠٨ 🌸✨✨ ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Untitled-Session-2_mixdodwn.mp3
2.96M
🎙اطاعت از پدر ومادر تا کجا 🔴 ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰راه کاهش ظلم در خانواده افزایش حرمت پدر است 🔰قرآن در سوره‌ای که احسن القصص نامیده، محبت پدر را مثال می‌زند، نه مادر! 🔻روز میلاد امیرالمومنین را، روز پدر نامیده‌اند، این کار را، باید به فال نیک گرفت. هر چه پایگاه پدر در خانواده‌ها و جامعه ما تقویت شود، در واقع پایگاه ولایت مستحکم خواهد شد. مردم از نظر روانی و ذهنی، آمادگی پذیرش ولایتشان، بالاتر می‌رود. 🔻هر چه حرمت پدر در جامعه و خانواده‌های ما افزایش پیدا کند، برآیند کلی آن این خواهد بود که ظلم در خانواده‌ها کمتر خواهد شد. برعکس آنچه که بعضی از حقوق‌دانان فکر می‌کنند، که هر چه بیشتر، دست و بال مردها بسته شود، کمتر ظلم می‌کنند، تجربه غرب نشان داده که در غرب، زن، مظلوم‌تر از شرق و در کشورهای اسلامی است، خودشان هم اذعان می‌کنند. 🔻هر چه مردسالاری، به معنای منطقی و معقول کلمه، جا بیفتد طبیعتاً برکاتی خواهد داشت. پدری که حرمت داشته باشد، اتفاقاً احساس مسئولیت بیشتری پیدا می‌کند که مبادا ظلم بکند. اگر به یک مرد شریفی بگویند: «آقا تو پدر هستی» کلی خودش را جمع می‌کند، و دیگر ظلم نخواهد کرد. 🔻در میان افکار عمومی، محبت مادر به فرزند ضرب‌المثل است، اما در احسن القصص قرآن نمونه اعلای محبت، محبت پدر به فرزند است. نکته اصلی داستان عشق زلیخا به یوسف نیست، بلکه محبّت یعقوب به یوسف است که از شدت محبت و فراق او چشمانش سفید می‌شود و بوی پیراهن یوسف را از فرسنگها دورتر متوجه می‌شود و با بوی پیراهنش بینا میشود. نمونه های دیگری از محبت پدر به فرزند هم در قرآن آمده است مانند: محبت ابراهیم به اسماعیل، محبت زکریا و یحیی و ... 🔻فرزندان باید به مادر خود محبت کنند، اما آن چیزی که باید بشناسند محبّت پدر به فرزند است! اگر ما این محبّت پدر به فرزند را، قدرشناسی کردیم، وقتی که پیامبر اکرم(ص) بفرماید: «من و علی پدران این امّت هستیم؛ یا امام رضا(ع) بفرماید: «امام مانند پدر است؛ آنوقت بهتر امام را می‌فهمیم. وقتی محبت پدر به فرزند جابیفتد، آنگاه اگر به تو بگویند که عزیز من امام زمان مثل پدرِ توست، آن وقت چه حسی نسبت به آن پیدا می‌کنی؟ 👤 علیرضا پناهیان ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
Untitled-Session-2_mixdodwn.mp3
2.96M
🎙اطاعت از پدر ومادر تا کجا 🔴 ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
09-Soroud_tadayoni_2_ghadir94.mp3
4.66M
بسیار زیبا در وصف مولا امیرالمومنین علی علیه السلام حاج مهدی تدینی ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
1_55700231.mp3
1.06M
سر چشمه عشق با علی(ع) آمده است گل کرده بهشت تا علی(ع) آمده است شد کعبه حرمخانه میلاد علی(ع) کز کعبه صدای یا علی(ع) آمده است ⚘ میلاد امام علی علیه السلام و روز پدر مبارک باد⚘ ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - ای عطر شکوفه ی بهارانم علی - محمود کریمی.mp3
7.63M
🎙 علی ای جانم علی💕😍 ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛