مداحی آنلاین - گل زخم های پیکر صد پاره حسین - میرداماد.mp3
5.94M
🔳 #شهادت_حضرت_زینب(س)
🌴روضه حضرت زینب(س)
🌴گل زخمهای پیکر صد پاره ی حسین
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
مداحی آنلاین - میدونستم آخر میایی و منو میبری پیش مادر - مهدی رسولی.mp3
2.97M
🔳 #شهادت_حضرت_زینب(س)
🌴میدونستم آخر میایی و منو میبری پیش مادر
🌴میدونی چقدر گریه کردم به یادت برادر
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه
👌فوق زیبا
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ برای رهایی از بلا چه کنیم؟؟!
🎥⭕️ سخنان آرامش بخش آیت الله مجتهدی تهرانی را ببینید و برای دیگران ارسال کنید🌹
🖥 ببینید و نشر دهید📡
🎯نشر دهید‼
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
برخورد شهاب سنگ با زمین.m4a
5.86M
🔭برخورد شهاب سنگ با زمین
مورد تایید ناسا!
منطبق با سوره طارق!
مورد تایید روایات!
📎سه دروغ در یک متن که در فضای مجازی منتشر شده است.
🎙علی محمدی هوشیار
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
2441256_138.mp3
6.54M
دعای مجیراز مداح اهل بیت علیه السلام
میر داماد
#التماس_دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_اشف_کل_مریض
#اللهم_ارزقنا_حرم
از برکات دعای مجیر اثری که برای دعای مجیر ذکر شده شفای دردها و بیماری هاست. چرا که پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند: برای اینکه بیماری ها و ناملایمات از شما دور شود مضامین دعای مجیر را مرتب تکرار کرده و بر زبان جاری کنید.
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده
از امروز در کانال سبک زندگی مهدوی
می توانید روزی چهار قسمت از این کتاب
زیبا رو مطالعه کنید 🙏
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃
🌼🍃
🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.»
گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.»
گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.»
رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن.
گفتم: «صمد!»
از توی هال گفت: «جان صمد!»
خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.»
زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.»
شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.»
آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!»
گفتم: «برویم پارک.»
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :6⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.»
گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.»
گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.»
خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!»
خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.»
گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.»
زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست.
پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!»
بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.»
آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم.
ادامه دارد
🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_ش
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃
🌼🍃
🍃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
چیزی دادم خوردند و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها شدم.
ساعت دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب بازی هایشان شدند.
کنار سفره دراز کشیدم و چشم دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود. یک باره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم برده بود. بچه ها دعوایشان شده بود و گریه می کردند. کاسه های ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمی رسید. سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچه ها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباس هایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشه ای خوابش برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کم کم تاریک می شد. داشتم با خودم تمرین می کردم که صمد آمد.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
بهش چی بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرف هایم را می زدم.
صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.»
تند و تند بچه ها را می بوسید و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر بودم. گفتم: «بگذارش روی کابینت.»
گفت: «نه، نمی شود باید از دستم بگیری.»
با اکراه کیسه نایلون را گرفتم. یک روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بته جقه های درشت. اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یک دفعه یاد حرف شینا افتادم. همیشه می گفت: «مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند. چرا زحمت کشیدی حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود.» بی اختیار گفتم: «چرا زحمت کشیدی. این ها گران است.»
روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: «چقدر بهت می آید. چقدر قشنگ شدی.»
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: «آماده ای برویم؟!»
ادامه دارد...✒
🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃 🌼🍃 🍃 ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣2⃣1⃣ #فصل_چهاردهم چیزی دادم خوردند و کمی اسباب
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃
🌼🍃
🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣2⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گفتم: «کجا؟!»
گفت: «پارک دیگر.»
گفتم: «الان! زحمت کشیدی. دارد شب می شود.»
گفت: «قدم! جان من اذیت نکن. اوقات تلخی می شود ها! فردا که بروم، دلت می سوزد.»
دیگر چیزی نگفتم. کتلت ها را توی ظرف درداری ریختم. سبزی و ترشی و سفره و نان و فلاسک هم برداشتم و همه را گذاشتم توی یک زنبیل بزرگ. لباس هایم را پوشیدم و روسری را سرم کردم. جلوی آینه ایستادم و خودم را برانداز کردم. صمد راست می گفت، روسری خیلی بهم می آمد.
گفتم: «دستت درد نکند، چیز خوبی خریدی. گرم و بزرگ است.»
داشت لباس های بچه ها را می پوشاند. گفت: «عمداً این طور بزرگ خریدم. چند وقت دیگر هوا که سرد شد، سر و گوشت را درست و حسابی می گیرد.»
قرار بود دوستش، که دکتر داروساز بود، بیاید دنبالمان. آن ها ماشین داشتند. کمی بعد آمدند. سوار ماشین آن ها شدیم و رفتیم بیرون شهر. ماشین خیلی رفت، تا رسید جلوی در پادگان قهرمان. صمد پیاده شد، رفت توی دژبانی. خانم دکتر معصومه را بغل کرده بود. خیلی پی دلش بالا می رفت...
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣3⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
چند سالی بود ازدواج کرده بودند، اما بچه دار نمی شدند. دیگر هوا کاملاً تاریک شده بود که اجازه دادند توی پادگان برویم. کمی گشتیم تا زیر چند درخت تبریزی کهنسال جایی پیدا کردیم و زیراندازها را انداختیم و نشستیم. چند تیر برق آن دور و بر بود که آنجا را روشن کرده بود.
پاییز بود و برگ های خشک و زرد روی زمین ریخته بود. باد می وزید و شاخه های درختان را تکان می داد. هوا سرد بود. خانم دکتر بچه ها را زیر چادرش گرفت. فلاسک را آوردم و چای ریختم که یک دفعه برق رفت و همه جا تاریک شد.
صمد گفت: «بسم الله. فکر کنم وضعیت قرمز شد.»
توی آن تاریکی، چشم چشم را نمی دید. کمی منتظر شدیم؛ اما نه صدای پدافند هوایی می آمد و نه صدای آژیر وضعیت قرمز. صمد چراغ قوه اش را آورد و روشن کرد و گذاشت وسط زیرانداز. چای ها را برداشتیم که بخوریم. به همین زودی سرد شده بود.
باد لای درخت ها افتاده بود. زوزه می کشید و برگ های باقیمانده را به اطراف می برد. صدای خش خش برگ هایی، که دور و برمان بودند، آدم را به وحشت می انداخت. آهسته به صمد گفتم: «بلند شو برویم. توی این تاریکی جَک و جانوری نیاید سراغمان.»
ادامه دارد...✒️
🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🍃
کانال سبک زندگی مهدوی
@sabke_zendegie_mahdavi
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👤استاد #رائفی_پور :
ساعت هایمان را کوک کنیم !
یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة...
پویش همگانی #چله_قرائت_دعای_فرج ( دعای #الهی_عظم_البلا )
به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم
از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب
#نشر_حداکثری
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
YEKNET.IR-@Maddahionlin;(1).mp3
3.59M
🌴قافله سالار من
😭😭😭😭😭😭😭😭
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
🌀امام(ره): اگر اهل دنیا هستیم، دنیای ما هم به اسلام بستگی دارد
🌀 غربیها که اسلام ندارند، مگر دنیایشان آباد نشد؟
🔻 دین تنها عامل آبادانی دنیا
🔹 امام(ره) میفرمود: «ما اگر در فكر خودمان هم هستيم، اگر فكر منافع خودمان هم هستيم، بايد فكر اسلام باشيم كه اسلام منافع ما را تأمين مىكند...اگر اهل دنيا هستيم، دنياى ما هم به اسلام بستگى دارد.» (صحیفه امام/ج۱۹ / ص۹)
🔹 خیلی از مردم، باورشان این است که دین خوب است، دین لازم است، دین یک کمکهایی به ما میکند، اما پذیرش اینکه «اسلام دنیای ما را آباد میکند و با چیزی غیر از برنامۀ دین، نمیشود دنیا را آباد کرد» برایشان سخت است.
🔹 در اینجا معمولاً این شبهه مطرح میشود: «مگر غربیها که اسلام ندارند پیشرفت نکردهاند؟» در پاسخ به این شبهه، بهطور خلاصه، سه جواب میشود مطرح کرد:
🔹 یکی اینکه پیشرفت آنها جز با جنایت و غارت ملتهای دیگر نبوده است. دوم اینکه پیشرفت آنها ناقص بوده و صدمات جدی به حیات بشری زدهاند. سوم اینکه اصلاً پیشرفت آنها مورد قبول و رضایت خود مردم مغربزمین هم نیست، نمونهاش تظاهرات یکسالۀ مردم فرانسه است. مردم جاهای دیگر چرا تظاهرات نمیکنند؟ برای اینکه نظام و الگوی جایگزینی سراغ ندارند و الا دولتهایشان را ساقط خواهند کرد.
🔹 آیتالله بهجت(ره) فرمود: «واقعاً بیانصافی است که کسی متوجه نشود دولتهای مهمّ دنیا حتی دنیاداری را هم بلد نیستند.» (در محضر بهجت/ ج۳/ ص۴۰)
🔹 ممکن است شما نمونههایی ببینید از دنیای بهبود یافتۀ آنها یا رفاه نسبی و... اما سرجمع و در مجموع نمیتوان گفت که دنیای آنها بهخوبی اداره میشود. ضمن اینکه همین مقداری که به دنیای خودشان بهبود بخشیدهاند ناشی از ظلم و دزدی و غارت دیگران بوده است.
🔹 درحالیکه ما بعد از انقلاب با پیروی از مکتب امام(ره) و اسلام ناب، همین پیشرفتی که-در خیلی از زمینهها- پیدا کردهایم، بدون غارتکردنِ حتی یک روستا از کشورهای همسایه بوده است. تازه این پیشرفتهای ما با وجود دشمنیهای فراوان و ظلمهایی است که به ما شده است.
👤علیرضا پناهیان
🚩مرقد امام(ره)- ۹۸.۱۱.۱۷
👈🏼متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/6000
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
4_345554935284238177.mp3
8.51M
•❥◥◤◎﷽◎◢◣❥•
@anvarden
💔 به یاد مدافعان حرم
#رحلت_حضرت_زینب(س)
هرچقدرم که بد باشم بی بی تو را نیآزردم😭
هرکاری کرده باشم
تو کربلا خیمههاتو نسوزوندم😭😭
💔ما مگه مُرده باشیم
دوباره باز قسمت تو بشه اسارت😭
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
📌 راهکاری برای زودتر برطرف شدن بلایا
🔸امام کاظم(ع): هيچ بلايى نيست كه بندۀ مؤمنى بدان گرفتار آيد و خداوند عز و جل به او توفيق دعا كردن دهد، مگر اين كه آن بلا، «به زودى(!)» برطرف شود،
و هيچ بلايى نيست كه بنده مؤمن بدان گرفتار آيد و از دعا كردن خوددارى ورزد، مگر اين كه آن بلا «به درازا(!)» كشد.
پس هرگاه بلا فرود آمد، به درگاه خداوند عز و جل «دعا و التماس» كنيد.
🔸ما مِن بَلاءٍ يَنزِلُ عَلى عَبدٍ مُؤمِنٍ فَيُلهِمُهُ اللّهُ عز و جل الدُّعاءَ، إلّا كانَ كَشفُ ذلِكَ البَلاءِ وَ شيكا، و ما مِن بَلاءٍ يَنزِلُ عَلى عَبدٍ مُؤمِنٍ فَيُمسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلّا كانَ ذلِكَ البَلاءُ طَويلًا؛ فَإذا نَزَلَ البَلاءُ فَعَلَيكُم بِالدُّعاءِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللّهِ عز و جل
🔻كافي، ج۲، ص۴۷۱
#اثر_دعا
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه آیت الله بهجت در مورد نماز اول وقت
با نماز اول وقت به مقامات عالیه میرسید
#سبک_زندگی
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
🌀 به پزشکان، پرستاران و نیروهای داوطلب، التماس دعا میگوییم
🌀 اگر نیتشان خدمت به مملکت امامزمان(ع) و محبین اهلبیت(ع) باشد، یقیناً تأثیر کارشان بیشتر میشود
🔹 در این ایام اعتکاف ماه رجب، باید التماس دعا بگوییم به پزشکان و پرستاران و کادر بیمارستانها که در شرایط سخت، مشغول خدمت هستند و همینطور نیروهای داوطلب و بسیاری از جوانها، طلبهها و دانشجویانی که هر کدام به نحوی در جریان بیماری کرونا، به مردم خدمت میکنند، بستههای لازم را به محرومین میرسانند، محلههای شهر را ضدعفونی میکنند و... فعالیتهای جهادی و بسیجی، دوباره یک رونق دیگری گرفته است و اینها بهنظرم مقدمهسازی برای ایجاد یک جامعۀ خوب، برای ظهور حضرت است.
🔹 پزشکان و پرستاران و کادر بیمارستانها وقتی به مداوا و تیمار بیماران میپردازند و همچنین جوانها، دانشجوها و طلبهها وقتی در شهرها و محلهها به مردم خدمت میکنند، اینها همه نیت کنند که «من دارم به مملکت امامزمان(ع) خدمت میکنم و به محبین اهلبیت(ع) کمک میکنم» در این صورت، یقیناً هم تأثیر کارشان بیشتر خواهد بود هم نورانیتش برای تکتک این افراد، بیشتر خواهد بود. ما هم به اینها التماس دعا میگوییم. یعنی ما که میتوانیم برویم سر سجاده و دعا کنیم، به پزشکان و پرستارانی که دارند به مردم و بیماران خدمت میکنند التماس دعا میگوییم.
👤علیرضا پناهیان
🚩 گفتگو با رادیو اعتکاف - ۹۸.۱۲.۱۸
┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓
@sabke_zendegie_mahdavi
┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛