#همسرداری
#موانع_ارتباطی_زوجین
" #حق_با_منه"
🛑زوجین به حرف های هم گوش نمی دهند و بر موضع خود پافشاری میکنند.
" #مشکل_خودته"
زوجین در کمک به یکدیگر پیش قدم نمی شوند و تمایلی به حل مسائل ندارند.
"تو #باید خواسته ها و احساساتم را #حدس_بزنی"
زوجین صادقانه با هم درباره نیازهایشان صحبت نمی کنند اما انتظار دارند همسرشان نیازهای آنها را برآورده کرده و احساسات شان را درک کند.
" اگر واقعا #عاشق یکدیگر هستیم نباید #مشکلی پیش بیاید"
زوجین بر این باور هستند که عشق بر همه چیز پیروز می شود و هر مشکل و حرف ناراحت کننده از جانب همسر را نشانه ای از بی توجهی و عشق ناکافی می دانند.
🎀سیاست های زنانه🎀👠
#هر_دو_بخوانیم
#رابطه ی زن و شوهر مثل رابطه ی خواهر و برادری نیست...
مثل رابطه ی مادر و فرزندی نیست...
مثل ارتباط پدر و پسری نیست...
مثل هیچ رابطه ای نیست...
🔵دو نفر که #عاشق هم اند اما هم خون نیستند...
اگر کدورتی بین خواهر و برادر باشد،
اگر #ناراحتی بین والد و فرزند باشد،
به اندازه کدورت و ناراحتی مابین زن و شوهر مهم نیست...
چون در آن رابطه همه هم خونند...
خواسته یا #ناخواسته آن کدورت رفع میشود...
انگار هیچ چیز نبوده...
انگار هیچ اتفاقی نیافتاده...
🔵 اما #کوچکترین اتفاق اگر بین زن و شوهر رخ دهد و آنرا بزرگ کنند،
اگر ناراحتی ایجاد کند، حتی در صورت بخشش، از ذهن دو طرف نمیرود...
به مرور زمان به #رابطه خدشه وارد میشود...
کم کم کدورتها عادی میشود...
کم کم از یکدیگر سرد میشوند...
این خیلی #خطرناک است...
سعی کنید زود از هم ناراحت نشوید...
سعی کنید سریعا جبهه گیری نکنید...
تا میتوانید همانجا گذشت کنید...
موضوع را دنباله دار نکنید...
اگر #کدورتهای کوچک به چشم آمد...
اگر آنها را بزرگ کردید ، منتظر سردی باشید...
منتظر #گسستگی باشید چرا که ذره ذره روی هم تلنبار میکنید کارهای گذشته را ، حتی اگر بخشیده باشید...
🔵رابطه ی زن و شوهر مثل #رابطه شما با خانواده تان نیست...
یادتان هست چند مرتبه با #خواهرتان دعوا کرده اید؟
یادتان هست چند بار با برادرتان بگومگو داشته اید؟! ده بار؟صدبار؟هزاربار؟
هیچکدام را یادتان نیست و به دل ندارید...
با همسرتان چندبار #ناراحتی داشتید؟ پنح بار؟ ده بار؟ پانزده بار؟
همه را یادتان هست...
همه را کنج ذهن دارید...
رابطه زن و شوهر حساس است...
مواظب #رابطه تان باشید...
🔵هميشه #يادمان باشد که نگفته ها را ميتوان گفت؛
ولی گفته ها را نميتوان پس گرفت ...
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ #شکست با کوزه است ...
دلها خیلی زود از حرفها می شکنند !
📛مراقب #گفتارمان باشیم......
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟
🆔@sabke_zendegie_mahdavi
▁▂▃▄▅💐🇮🇷💐▅▄▃▂▁
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_دوم به صفحه گوشی نگاه کردم،.. سایت العربیه باز بود و ردیف اخبار سوریه
🕌 #رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_سوم
سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :
_آره خب!کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و بسیجیها درافتادیم!
سپس با کف
دست روی پیشانی اش کوبید و با حالتی هیجان زده ادامه داد :
_از همه مهمتر! این پسر سوریه ای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!
و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :
_نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :
_خب تشنمه!
و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :
_منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!
تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابرش چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :
_نازنین! تو یه بار به خاطر آرمانت قید خونواده ات رو زدی! و این منصفانه نبود که...
بین حرفش پریدم :
_من به خاطر تو #ترکشون کردم!
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :
_#زینب_خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟
از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :
_ #چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
📔📒📕📗📘📙