eitaa logo
🇸🇩 زندگی مهدوی 🇸🇩
422 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
10.2هزار ویدیو
92 فایل
🌹وقت تولدم که مؤذن مرا گرفت 🌹درگوش من به جای اذان گفت یاحسین 🌹درمکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام 🌹در ابتدا حسین و در انتها حسین 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ على عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ علی اَصْحابِ الْحُسین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 برخی کارها بشدت از شما در نزد شوهر می‌کاهد. مثل مخفی‌کاری و کردن برخی امور در زندگی از شوهر... 💠 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را می‌کند چرا که او فکر می‌کند او را حساب نکرده‌اید و نظرش برایتان مهم نبوده است. 💠 با این‌کار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما می‌شود. به شما در برخی کارها شک می‌کند و عامل بسیاری از بگومگوها و می‌گردد. 🍃❤️ ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛
🔴 💠 دوستی می‌گفت صبح زود بخاطر کار اداری وارد اداره‌ی مربوطه شدم سالن اداره بود و کار ارباب رجوع کُند پیش می‌رفت دو سه ساعتی داخل صف بودم صدای زمزمه‌ی اعتراض از داخل صف کم و بیش به گوشم می‌خورد با خود گفتم خدا به خیر کند اگر‌ همین جور پیش برود صدای مردم بلند خواهد شد در همین لحظه درب اتاق مدیر باز شد آقای آمد و رفت بالای یک صندلی ایستاد و بدون مقدّمه و با لحنی متواضعانه گفت: "من خاک کف پای همه‌ی شما هستم، من شرمنده‌ی شما شدم، سیستم کامپیوتر اداره امروز مشکل پیدا کرده و از صبح زود، سخت پیگیرم تا شما مردم عزیز نشوم از همه‌ی شما عذرخواهی می‌‌کنم و از همه‌ی شما می‌خواهم بخاطر کوتاهی امروز کنید! ..." به طرز عجیبی جوّ سالن تغییر کرد و کم و بیش، آرامش را در چهره‌ی مردم می‌دیدم دیگر کسی اعتراض جدّی نمی‌کرد ... 💠 چه خوب است در زندگی مشترک نیز سیستم شفّاف سازی و همسرداری متواضعانه رعایت شود و در مواقعی که حس می‌کنید همسرتان از فضای زندگی و یا دلخور است متواضعانه و بدون قیافه‌ی حق به جانب بگویید: "اگر کم و کاستی در زندگی وجود دارد مرا کن اگر در انجام وظایفم کوتاهی می‌بینی شرمنده‌ات هستم." 💠 ذکر کم‌کاری خود نسبت به انجام وظایف همسرداری و بیان شفّافانه‌ی تلاش‌های شما که از چشم همسرتان پوشیده مانده است خوبی برای آرام کردن، امیدبخشی و تعدیل توقّعات و گلایه‌های همسر است.
🕌 🕌 فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم.. و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم _خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید🔥 کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟ لبهایش از سفید شده و به سختی تکان میخورد _ولید از ترکیه با من تماس میگرفت.گفت این خونه امنه... و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم _امن؟!...؟؟؟ امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود! پیشانی اش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه چه کند که صدایش درهم شکست _ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن! خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه را از من کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت _این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه مردم سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکش ها کار کنی!!! پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که توبیخم کرد _تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه بازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای این دیکتاتورها بشی باید ! از همین وحشی های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه! و نمیدید در همین اولین قدم... 💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 📓📔📒📕📗📘📙 ┏━━━ 🍃 💞 🍂💞🍃 ━━━┓ @sabke_zendegie_mahdavi ┗━━━ 🍂 💞 🍃💞🍂 ━━━┛