eitaa logo
کانال 🌹سبک زندگی اسلامی🌹
5.6هزار دنبال‌کننده
410 عکس
385 ویدیو
12 فایل
سیدمرتضی موسوی اصفهانی نتیجه آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی ره آمدیم برای محبت کردن به امام زمان تخصص درسخنرانی 🌸مهدویت 📌 همسرداری 📌تربیت فرزند شهادت🤲 آیدی @Smortaza110 مشاور خانم برای خواهران (مدرک کارشناسی مشاور خانواده) @Razeshokoofaiy
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿قسمت اول1⃣🌿 حضرت موسى (ع) ماجراى تولد موسى (ع) و نگهدارى او 👩‍🍼هنگام ولادت موسى - عليه السلام - هرچه نزديكتر مى شد، مادر موسى - عليه السلام - نگرانتر مى گرديد😰 و همواره در اين فكر بود كه چگونه پسرش را از دست جلّادان🥷 فرعون حفظ كند. امداد و لطف الهى موجب شد كه آثار حمل در يوكابد مادر موسى - عليه السلام - چندان آشكار نباشد👀 از سوى ديگر يوكابد با قابله اى🧕 دوست بود، و آن قابله به خاطر دوستى، حمل مادر موسى - عليه السلام - را گزارش نمى داد.🧏‍♀ لحظات🌠 تولّد موسى - عليه السلام - فرا رسيد، مادر موسى - عليه السلام - به دنبال دوستِ قابله اش فرستاد و از او استمداد نمود، قابله آمد و مادر موسى - عليه السلام - را يارى نمود، موسى - عليه السلام - در مخفيگاه دور از ديد مردم👀 متولد شد ،👼 در اين هنگام نور مخصوصى✨ از چهره موسى درخشيد كه بدن قابله به لرزه افتاد، همان دم محبّت🥰 موسى در قلب ❤️قابله جاى گرفت. ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ 📤برای دوستانتان ارسال کنید 🙏 ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت دوم2⃣🌿 قابله🧕 از خانه مادر موسى - عليه السلام - بيرون آمد، بعضى از جاسوسان حكومت، او را ديدند👀🥷 تصميم گرفتند به خانه مادر موسى وارد🗡 گردند خواهر موسي (۱) ماجرا را به يوكابد گفت؛ يوكابد دستپاچه شد كه چه كند🥺 در اين ميان از شدّت وحشت، هوش از سرش رفته بود، نوزاد👼 را به پارچه اى پيچيد و به تنور انداخت. مأمورين وارد خانه شدند👮‍♂ و در آنجا جز تنور آتش نديدند، تحقيقات از مادر📜 موسى - عليه السلام - شروع شد، به او گفتند: «قابله در اينجا چه مى كرد؟ » ❓ يوكابد گفت: «او دوست من👭 است و به عنوان ديدار به اينجا آمده بود. » مأمورين مأيوس شده🤔 و از خانه خارج شدند. مادر هنگامى كه حال عادى خود را بازيافت💁‍♀ به دخترش گفت: «نوزاد👼 كجاست؟ » دختر گفت: اطلاع ندارم🤷‍♀. در اين لحظه صداى گريه نوزاد😭 از درون تنور بلند شد، مادر به سوى تنور رفت و ديد👀 خداوند آتش🌋 را براى موسى خنك و گوارا كرده است نوزادش را با كمال سلامتى از درون تنور بيرون آورد.☺️😍 ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کن کنید✏️ 📤برای دوستانتان ارسال کنید 🙏 ╭─┅─•🍃🩺🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃🩺🍃•─┅─
🌿قسمت سوم3⃣🌿 ولى باز مادر نگران بود،😔😳 چرا كه يك بار صداى گريه نوزاد😭 كافى بود كه جاسوسان را متوجّه سازد 🧐 متوجّه خدا شد و از خدا خواست راه چاره اى پيش روى او بگشايد🤲 خداوند با الهام خود به مادر موسى، او را از نگرانى حفظ كرد🪄 در اين مورد از زبان قرآن چنين مى خوانيم: «وَ أَوْحَينا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيمِّ وَ لا تَخافِى وَ لا تَحْزَنِى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ ما به مادر موسى، الهام كرديم✨ او را شير بده 👩‍🍼و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا (ى) نيل بيفكن و نترس🙅‍♂ و غمگين مباش كه ما او را به تو بازمى گردانيم🧚‍♂ و او را از رسولان قرار مى دهيم👳‍♀. » و از امدادهاى غيبى ديگر اينكه يوكابد سه ماه مخفيانه😰😶‍🌫 به موسى - عليه السلام - شير داد👩‍🍼 در اين مدت هيچگاه موسى گريه نكرد👼 و حركتى كه موجب باخبر شدن جاسوسان شود از خود نشان نداد. ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت چهارم🌿 نهادن موسى - عليه السلام - در ميان صندوق🧱 و افكندن آب به دريا 🌊 مادر موسى - عليه السلام - طبق الهام الهى✨ تصميم گرفت🤔 كودكش را به دريا بيفكند🌊 به طور محرمانه به سراغ يك نفر نجّار🪚 مصرى كه از فرعونيان بود آمد و از او درخواست يك صندوقچه🧱 كرد. نجّار گرفت: صندوقچه🧱 را براى چه مى خواهى؟ ❓ يوكابد كه زبانش به دروغ عادت نكرده☺️ بود گفت: من از بنى اسرائيلم، نوزاد👼 پسرى دارم مى خواهم نوزادم را در آن 🤐مخفى نمايم. نجّار مصرى تا اين سخن را شنيد🧏 تصميم گرفت اين خبر را به جلّادان برساند🧛‍♂ به سراغ آنها رفت، ولى آنچنان وحشتى عظيم بر قلبش ❤️مسلّط شد كه زبانش از سخن گفتن باز ايستاد مى خواست با اشاره دست✋ مطلب را بازگو كند مأمورين👮‍♂ از حركات او چنين برداشت كردند كه يك آدم مسخره كننده👨‍🦱 است او را زدند🙅‍♂ و از آنجا بيرون نمودند. او وقتى كه حالت عادى خود را بازيافت😄 بار ديگر براى گزارش نزد جلّادان🧛‍♂ رفت باز مانند اول زبانش گرفت، و اين موضوع سه بار تكرار شد او وقتى كه به حال عادى بازگشت، فهميد كه در اين موضوع، يك راز الهى📨 نهفته است صندوق را ساخت🧱 و به مادر موسى - عليه السلام - تحويل داد. ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت پنجم 🌿 مادر موسى - عليه السلام - نوزاد 👼خود را در ميان آن صندوق🧱 نهاد صبحگاهان 🌓هنگامى كه خلوت بود، كنار رود نيل🌊 آمد و آن صندوق🧱 را به رود نيل انداخت امواج🌊 نيل آن صندوق🧱 را با خود برد، اين لحظه🕠 براى مادر موسى، لحظه بسيار حسّاس و پرهيجانى🥺 بود، اگر لطف الهى✨ نبود، مادر فرياد مى كشيد🗣 و از فراق نورديده اش👼 جيغ مى زد در نتيجه جاسوسان🕵‍♀ متوجّه مى شدند ولى خطاب به آیه «وَ لا تَخافِى وَ لا تَحْزَنِى» (نترس😥 و محزون نباش😔، ما موسى👼 را به تو برمى گردانيم) قلب مادر ❤️را آرام كرد، چه بهتر كه در اينجا رشته سخن را به پروين اعتصامى✍ بدهيم كه مى گويد: مادر موسى🧕 چو موسى را به نيل🌊 *** درفكند از گفته ربّ⭐️ جليل خود ز ساحل كرد با حسرت☹️ نگاه *** گفت كاى فرزند👩‍🍼 خرد بى گناه گر فراموشت🧐 كند لطف خداى *** چون رهى زين كشتى🛳 بى ناخداى؟ وحى آمد كاين چه فكر باطل😨 است *** رهرو ما اينك اندر منزل⛪️ است ما گرفتيم🎁 آنچه را انداختى *** دست حق ✋را ديدى و نشناختى سطح آب از گاهوارش 🛏خوشتر است *** دايه اش سيلاب💧 و موجش مادر🧕 است رودها از خود نه طغيان🙅 مى كنند *** آنچه مى گوييم 🧏‍♂ما آن مى كنند بِه👌 كه برگردى به ما بسپاريش *** كى تو از ما دوستر🥰 مى داريش موسى - عليه السلام - در خانه🏛 فرعون فرعون در كاخ خود بود همسرى👩‍🦰 به نام «آسيه» داشت آنها فرزندى جز يك دختر👱‍♀ (به نام اَنيسا) نداشتند، و او نيز به يك بيمارى🦠 شديد و بى درمان «بَرَص» مبتلا🧬 بود و همه طبيب 🧑‍⚕هاى آن عصر از درمان آن درمانده😕 شده بودند فرعون در مورد شفاى🤒 او به كاهنان🪦 متوسّل شده بود، كاهنان گفته بودند: «اى فرعون! ما پيش بينى مى كنيم كه از درون اين دريا🌊 انسانى به اين كاخ🏛 گام مى نهد كه اگر از آب دهانش👄 را به بدن اين دختر بيمار بمالند، شفا مى يابد. » فرعون و همسرش🧑‍🦰👩‍🦰 آسيه در انتظار چنين ماجرايى بودند كه ناگهان 😟روزى در كنار رود نيل 🌊صندوقچه اى🧱 را ديدند كه امواج دريا آن را حركت مى داد به دستور فرعون 🥁بى درنگ آن صندوقچه🧱را گرفتند و نزد فرعون آوردند، آسيه درِ صندوق را گشود،🧱 ناگاه چشمش به نوزادى نورانى👼 افتاد همان لحظه محبّت🙂 موسى - عليه السلام - در قلب❤️ آسيه جاى گرفت. وقتى كه فرعون🧑‍🦰 نوزاد را ديد👀 خشمگين شد 😡 گفت: «چرا اين پسر كشته🤔 نشده است؟! » آسيه 👩‍🦰گفت: «اين پسر 🧑از بچّه هاى اين سال نيست، و تو فرمان✋ داده اى كه پسرهاى نوزاد اين سال را بكشند🩸 بگذار اين كودك👳‍♀ بماند. » در آيه ۹ سوره قصص، اين مطلب چنين آمده: «همسر فرعون (آسيه) گفت او را نكشيد🩸 شايد نور✨ چشم👁👁 من و شما شود و براى ما مفيد🤌 باشد و بتوانيم او را به عنوان پسر 👨‍👩‍👦خود برگزينيم. » ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت ششم 🌿 انيسا دختر 👱‍♀فرعون از آب دهان آن كودك👶 به بدنش ماليد و شفا يافت آن كودك را به بغل گرفت🤱 و بوسيد اطرافيان فرعون به فرعون گفتند: «به گمان ما اين كودك، همان است كه موجب واژگونى تخت🛏 و تاج 👑تو خواهد شد فرمان بده او را به دريا🌊 بيفكنند، فرعون چنين تصميم گرفت ولى آسيه نگذاشت🙅‍♀ و با به كار بردن انواع شيوه ها، كه شايد يكى از آنها شفاى🤲 دخترش بود، از كشتن 🗡موسى جلوگيرى نمود. به هرحال مشيت نافذ پروردگار✨ موجب شد كه اين نوزاد👶 در درون كاخ فرعون، مهمترين كانون خطر⭕️ پرورش يافت. مادر موسى🧕 به خواهر موسى گفت: «به دنبال صندوقچه🧱 برو و ماجرا را پى گيرى كن. » خواهر موسى - عليه السلام - دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور🌌 به جستجو پرداخت از دور ديد كه فرعونيان💂‍♀ آن صندوقچه را از آب گرفتند، بسيار شاد 😁شد كه برادر👫 كوچكش از خطر آب نجات يافت. طولى نكشيد كه احساس🤔 كردندنوزاد گرسنه است و نياز به شير🍼 دارد به دستور آسيه و فرعون 👫مأمورين به دنبال يافتن دايه 🙎‍♀حركت كردند، امّا عجيب اينكه چندين دايه آورد ولى نوزاد پستان هيچيك از آنها را نگرفت، مأمورين همچنان در جستجوى دايه بودند🙆‍♀ كه ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى👳‍♀ برخورد كردند گفت: «من خانواده اى👨‍👩‍👧 را مى شناسم كه مى توانند اين كودك را شير🍼 دهند و سرپرستى كنند. » آن دختر، خواهر موسى بود، مأمورين كه او را نمى شناختند🤨 با راهنمايى او نزد مادر🧕 موسى - عليه السلام - رفتند او را به كاخ🏛 فرعون آوردند تا به نوزاد شير دهد👩‍🍼 نوزاد را به او دادند نوزاد با اشتياق🌝 تمام، پستان او را گرفت و شير خورد، همه حاضران خوشحال شدند😍 و به مادر موسى - عليه السلام - آفرين🙌 گفتند. از آن پس مادر موسى، موسى - عليه السلام - را به خانه اش🛖 برد و به او شير داد.👩‍🍼 (يا به كاخ فرعون🏛 رفت و آمد مى كرد و به موسى شير👩‍🍼 مى داد. ) به اين ترتيب خداوند به وعده اش وفا كرد كه به مادر موسى - عليه السلام - فرموده بود: «او را به دريا بيفكن🌊، ما او را به تو برمى گردانيم. ادامه دارد ... 📖منابع 🔻مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۴۱. _ آيه ۱۳ قصص _بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۵۶. _تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۱۱۷. 🎞برای دیدن داستان موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت هفتم🌿 به گفته بعضى غيبت موسى👼 از مادرش بيش از سه3⃣ روز طول نكشيد. جالب اينكه روزى موسى در دوران شيرخوارگى🍼 در آغوش فرعون 👨‍🍼بود با دست خويش ريش🧔 فرعون را گرفت و كشيد و مقدارى از موى ريش او كنده شد سيلى👀 محكمى به صورت فرعون زد، و به گفته بعضى با چوب كوچكى🪄 بازى مى كرد با همان چوب بر سر فرعون كوبيد. فرعون خشمگين😡 شد و گفت: «اين كودك🙍، دشمن من است»، همان دم به دنبال جلّادان 🧛‍♂فرستاد تا بيايند و او را بكشند. آسيه👸 به فرعون گفت: «دست بردار، اين نوزاد است و خوب و بد را ☹️نمى فهمد براى اينكه حرف 🗣مرا تصديق كنى، يك قطعه ياقوت 💎و يك قطعه ذغال💣 آتشين نزدش مى گذارى اگر ياقوت💎 را برداشت، معلوم مى شود كه مى فهمد🤓 و اگر آتش 🔥را برداشت، معلوم مى شود نمى فهمد آنگاه آسيه همين كار را كرد، موسى دست به طرف ياقوت💎 دراز كرد ولى جبرئيل دست🤚 او را به طرف آتش 🔥برد موسى ذغال آتشين را برداشت و به دهان 🥺گذاشت، زبانش سوخت، آنگاه خشم فرعون 😑فرو نشست و از كشتن او منصرف شد هنگامى كه موسى - عليه السلام - به حدّ رشد و بلوغ 🧑‍💼رسيد روزى وارد شهر 🏕(مصر) شد و در بين مردم عبور مى كرد، ديد دو نفر گلاويز🤼 شده اند و همديگر را مى زنند يكى از آنها از بنى اسرائيل🧝‍♂، و ديگرى «قبطى»، يعنى از فرعونيان🧛 بود در همين هنگام بنى اسرائيل از موسى - عليه السلام - استمداد نمود. از آنجا كه موسى - عليه السلام - مى دانست فرعونيان از طبقه اشرافى 🏖هستند و همواره به بنى اسرائيل ستم مى كنند به يارى مظلوم شتافت🤺 و تصميم گرفت از ظلم ظالم🤌 جلوگيرى كند. به گفته بعضى، موسى ديد يكى از آشپزهاى👨‍🍳 فرعون مى خواهد يك نفر بنى اسرائيل را براى حمل هيزم، به🧎 بيگارى كشد بر سر همين موضوع با هم گلاويز🤼 شده اند. موسى - عليه السلام - به يارى مظلوم شتافت و مشتى👊 محكم بر سينه مرد فرعونى زد، اما همين يك مشت كار او را ساخت، او بر زمين🧎‍♂ افتاد و مرد. ادامه دارد... 📖منابع 🔻مجمع البيان، ج ۷، ص ۲۴۱. _بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۵۶. _تفسير نورالثقلين، ج ۴، ص ۱۱۷. 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت هشتم🌿 موسى - عليه السلام - قصد كشتن⚰ او را نداشت، نه از اين جهت كه آن مرد مقتول، سزاوار🗡 كشته شدن نبود، بلكه به خاطر پيامدهاى📜 دشوارى كه براى موسى🧑‍💼 - عليه السلام - و بنى اسرائيل داشت از اين رو موسى - عليه السلام - به خاطر اين ترك اولى، از درگاه✨ خدا تقاضاى عفو كرد🤲 و از كار خود اظهار😰 پشيمانى نمود اين قتل يك قتل ساده نبود، يك جرقّه اى💥 براى يك انقلاب⭐️ و مقدمه آن به حساب مى آمد لذا موسى - عليه السلام - نگران بود😰 و هر لحظه در انتظار🕰 حادثه اى به سر مى برد در اين گيرودار در روز بعد، باز موسى - عليه السلام - مردى ديگر از فرعونيان را ديد كه با همان مظلوم، گلاويز🤼 شده است و آن مرد مظلوم🧍 از موسى - عليه السلام - استمداد نمود✋ موسى - عليه السلام - به طرف او رفت تا از او دفاع كرده☝️ و از ظلم ظالم جلوگيرى كند🙅 ظالم🦹‍♂ به موسى - عليه السلام - گفت: «آيا مى خواهى مرا بكشى همانگونه ه ديروز شخصى را كشتى؟😏🤣 » موسى - عليه السلام - دريافت كه حادثه قتل، شايع شده🧏 از اين رو براى اينكه مشكلات ديگرى پيش نيايد كوتاه😊 آمد. حكم اعدام موسى - عليه السلام - فرعون و اطرافيانش از ماجرا باخبر🤷‍♂ شدند در جلسه مشورت 💁‍♂خود، حكم😧 اعدام موسى - عليه السلام - را صادر كردند. يكى از خويشاوندان🤵‍♂ فرعون به نام «حزقيل» (كه بعدها به عنوان مؤمن آل فرعون معروف گرديد) از اخبار جلسه مشورت فرعونيان، اطّلاع يافت🧐 از آنجا كه او در نهان به موسى - عليه السلام - ايمان🥺 داشت خود را محرمانه به موسى - عليه السلام - رسانيد🚶 گفت: «اى موسى! اين جمعيت (فرعون و فرعونيان) براى اعدام🪢 تو به مشورت پرداخته اند بى درنگ از شهر🏕 خارج شود كه من از خيرخواهان🤝 تو هستم. » موسى - عليه السلام - تصميم گرفت به سوى سرزمين🌄 «مَدْينْ» كه شهرى در جنوب⬇️ شام و شمال⬆️ حجاز قرار داشت و از قلمرو مصر 🛕و حكومت فرعونيان جدا بود، برود و از چنگال ستمگران🧟‍♂ بى رحم نجات يابد گر چه سفرى طولانى⛅️ بود و توشه🥟 راه سفر را بهمراه نداشت، ولى چاره اى🤷 جز اين نداشت ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت نهم 🌿 موسى بدون توشه🥟 راه و سفر، با پاى پياده 👣به سوى مَدْين روانه شد فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانه8⃣ روز پيمود، در اين مدّت غذاى او سبزى هاى🌱 بيابان بود براثر پياده روى پايش🦶 آبله كرد، هنگامى كه به نزديك مَدْين🏞 رسيد گروهى از مردم را در كنار چاهى🕳 ديد كه از آن چاه با دلو🛢 آب مى كشيدند و چهارپايان🐎 خود را سيراب مى كردند در كنار آنها دو دختر🧕🧕 را ديد كه مراقب گوسفندهاى 🐑خود هستند و به چاه نزديك نمى شوند، نزد آنها رفت و گفت: «چرا كنار ايستاده ايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب💧 نمى دهيد؟ » دختران گفتند: «پدر ما پيرمرد👨‍🦳 سالخورده و شكسته اى است، و به جاى او ما گوسفندان🐑 را مى چرانيم اكنون بر سر اين چاه مردها🧑‍🦱 هستند، در انتظار رفتن آنها هستيم تا بعد از آنها از چاه آب💧 بكشيم. » در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگى🪨 بزرگ برسر آن نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند🪨 موسى - عليه السلام - به تنهايى🚶 كنار آن چاه آمد آن سنگ🪨 را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى😣 كه چند نفر آن را مى كشيدند، به تنهايى از آن چاه آب 💧كشيد گوسفندهاى 🐑ان دختران را آب داد، آنگاه موسى، از آنجا فاصله گرفت و به زير سايه اى🌳 رفت دختران🧕🧕 به طور سريع نزد پدر 👨‍🦳پير خود كه حضرت شعيب - عليه السلام - پيامبر بود بازگشتند ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) 🧕را نزد موسى - عليه السلام - فرستاد گفت: «برو او را به خانه🏡 ما دعوت كن، تا مزد 💰كارش را بدهم. » ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت دهم🌿 صفورا در حالى كه با نهايت حيا 😊گام برمى داشت نزد موسى - عليه السلام - آمد دعوت پدر را به او ابلاغ 🗞نمود، موسى - عليه السلام - به سوى خانه 🎑شعيب حركت كرد در مسير راه🛤، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مى كرد، دربرابر باد🌪 قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين🧥 حركت مى داد، موسى - عليه السلام - به او گفت: «تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم🧑‍🦯، با انداختن سنگ🪨 راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه👀 نمى كنيم. » صفورا پشت سر موسى🙎 آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب👴 - عليه السلام - رسيدند. شعيب - عليه السلام - از موسى - عليه السلام - استقبال☺️ گرمى كرد و به او گفت: «هيچگونه نگران 🥺نباش از گزند ستمگران🦹‍♂ رهايى يافته اى اينجا شهرى🌇 است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى🙅‍♂، خارج است. » موسى - عليه السلام - ماجراى خود را براى شعيب - عليه السلام - تعريف🧏 كرد شعيب - عليه السلام - او را دلدارى🫂 داد و به او گفت: «از غربت و تنهايى✋ رنج نبر، همه چيز به لطف خدا حل🤲 مى شود. » ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت یازدهم🌿 موسى - عليه السلام - دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه هاى علم 📚و معرفت از وجودش مى جوشد شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد👨‍🏫 لايق و پاكى💫 روبرو گشته است. جالب اينكه: نقل شده هنگامى كه موسى - عليه السلام - بر شعيب🌌 وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا 🍱نشسته بود غذايى مى خورد، وقتى كه نگاهش 👀به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: «بنشين از اين🍱 غذا بخور. » موسى گفت: «اَعُوذُ باللهِ🤲 پناه مى برم به خدا. » شعيب: چرا اين جمله را گفتى 🤔مگر گرسنه نيستى؟ موسى: چرا گرسنه هستم ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى🤌 كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى ولى ما از خاندانى ✨هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا گر چه پر از طلا باشد💰عوض نمى كنيم. شعيب گفت: «نه، ما نيز چنين كارى نكرديم بلكه عادت ما، احترام 🙏به مهمان است. » آنگاه موسى كنار سفره 🍱نشست، و غذا خورد. در اين ميان يكى از دختران🧕 شعيب - عليه السلام - گفت: «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِى الْأَمِينُ؛ اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى✋ استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين💪 باشد. شعيب گفت: «نيرومندى💪 او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ🪨 بزرگ را از سرچاه برداشت با دلو بزرگ آب ⚱كشيد، ولى امين☀️ بودن او را از كجا فهميدى؟ » دختر جواب داد: در مسير راه🛤 به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس🧥 تو را بالا نزند اين دليل عفّت و پاكى✨ و امين بودن او است. ادامه دارد... 🎞برای دیدن داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─
🌿قسمت دوازدهم 🌿 شعيب - عليه السلام - به موسى - عليه السلام - گفت: «من مى خواهم يكى از اين دو دخترم 🧕🧕را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) 🐑كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبّتى😊 از طرف تو است، من نمى خواهم كار سنگينى🧎 بر دوش تو نهم، اِن شاءَ الله مرا از شايستگان خواهى يافت. » موسى - عليه السلام - با پيشنهاد شعيب موافقت ✋كرد. به اين ترتيب موسى - عليه السلام - با كمال آسايش در مَدْين🌌 ماند و با صفورا ازدواج كرد 💞و به چوپانى و دامدارى پرداخت. به بندگى خدا ادامه داد 📿تا روزى فرارسد كه به مصر 🛕بازگردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد. روزى حضرت موسى - عليه السلام - در صحرا⛰ و دامنه كوه به چراندن گوسفندها🐑 سرگرم بود يكى از گوسفندها از گله🐏 خارج شد و تنها به سوى بيابان🌅 دويد، موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى - عليه السلام - به دنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد🌌 سرانجام موسى - عليه السلام - به گوسفند رسيد🐑 با اينكه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى😊 كرد دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش💞، او را نوازش داد، ذرّه اى نامهربانى با او نكرد به او گفت: «گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى🙂؟ » ادامه دارد... 🎞برای ادامه داستان حضرت موسی کانال ما را دنبال کنید ✏️ ╭─┅─•🍃📚🍃•─┅─ @sabke_zendegy_eslamy ╰─┅─•🍃📚🍃•─┅─