10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بندگان شکور خدا 🤗❤️
👈هر موقع غرق لذت و شادی نباشیم، در حال کفران نعمتیم
🤔چه کسانی میتوانند بیشترین لذت را از زندگی ببرند؟
🌊 خاطرۀ شنیدنی علیرضا پناهیان از ساحل دریا
#استاد_پناهیان
#پای_درس_استاد
🖇@sabkebandegi🖇
°•ݒـاتؤقــ ݩـۏجـۅۅڹـہاے ݕــاحــاݪ°•
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد✊🏻
ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد🇮🇷💪🏻
#ایران🇮🇷
#رهبرانه❣
#استوری📲
🖇@sabkebandegi🖇
°•ݒـاتؤقــ ݩـۏجـۅۅڹـہاے ݕــاحــاݪ°•
♥️اللهم إنْ لم تکُن غفَرتَ لَنا فیما مضیٰ مِن شعبان فَٱغْفِر لَنا فیما بقِيَ مِنه♥️
سلام همراهان خوب کانال🌹
#احکام
چیزهایی که در نماز، مکروه است👇
۱- بر هم گذاشتن چشمها.
۲- بازیکردن با انگشتان و دستها.
۳- سکوتکردن در هنگام خواندن حمد یا سوره یا ذکر، برای شنیدن حرف کسی.
۴- هر کاری که خضوع و خشوع را از بین ببرد.
۵- برگرداندن صورت به طرف راست یا چپ به مقدار کم. (چون زیادِ آن، نماز را باطل میکند.)
#احکام
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🖇پاتوق نوجوونهای باحال🖇
🆔@sabkebandegi
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🏆 #ما_میتوانیم 🇮🇷 4⃣6⃣
گرچه هنوز به قله نرسیده ایم اما به سرعت در حال حرکت به سمت قله ایم و فاصله زیادی از دامنه گرفته ایم.🗻🗻
حمل و نقل
#دستاوردهای_انقلاب_اسلامی
🌸قرار شبانه🌸
روایـت اسـت کـه :
هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...
چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند ..
💠پس این توفیق را از خود دریغ مکن💠
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ
دعای سلامتی حضرت
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .
#دعای _فرج
#امام_زمان علیه السلام
@sabkebandegi
#داستان
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی آیم
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak